بسي نامداران ما را بکشت
چو ياران نماندند بنمود پشت
«فردوسي»
اول آذرماه، یازده سال از قتل فجیع داريوش و پروانه فروهر رهبران حزب ملت ايران و دو نويسنده فرهيخته محمد مختاري و محمد جعفر پوينده در ایران مي گذرد. درسالهای گذشته دهها نفر از مخالفان حکومت ایران در کشورهای غربی به قتل رسیدند. قتل دکتر شاپور بختیار و نزدیک ترین یار او دکتر عبدالرحمن برومند در پاریس، قتل های پی درپی دکتر عبدالرحمن قاسملو در وین، دکتر کاظم رجوی درسوئیس، فریدون فرخزاد در بن (آلمان) و نیز کشتار دستهجمعی چهارتن از مسئولان حزب دموکرات کردستان ایران در رستوران میکونوس برلین و ... نمونههایی از این جنایات بودند.
مخالفان رژیم ایران این قتل های سیاسی را به دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی رژیم نسبت میدهند. اما حکومت ایران این اتهام را رد میکند. دادگاه رسیدگی به پروندهی واقعه ی تروریستی ِ برلین، دستگاههای اطلاعاتی حکومت ایران را مسئول طراحی و اجرای این عملیات معرفی کرد. درحکم دادگاه برلین از رهبر جمهوری اسلامی به عنوان یکی از آمران عمل تروریستی برلین نام برده شد؛ حادثهای که در سال ۱۹۹۷ به بحرانی در روابط اروپا و جمهوری اسلامی تبدیل شد.
در حالی که بیش از یک هفته از مرگ مشکوک دکتر رامین پوراندرجانی، پزشک وظیفه بازداشتگاه کهریزک میگذرد، سوالات و ابهامات جدی در مورد علت مرگ وی همچنان بیپاسخ باقی مانده است. اگر دکتر پوراندرجانی به مرگ طبیعی فوت شده است چرا و به چه دلیل مراسم ترحیم وی با حضور نیروهای امنیتی و در شرایطی غیرعادی برگذار شده است به طوریکه حتی دوستان نزدیک متوفی هم امکان حضور در مراسم تدفین را پیدا نکردهاند؟ آیا شباهت عجیب نحوه اعلام شدن مرگ این پزشک جوان۲۶ ساله، یعنی ایست قلبی در هنگام خواب!، با قتلهای سیاسی در سالهای گذشته، پرسش انگیز نیست؟ آقای پزشکیان که خود پزشک است و در حال حاضر نماینده مردم تبریز در مجلس ایران است و در دولت محمد خاتمی وزیر بهداشت و درمان و آموزش پزشکی بود، تاکید کرد که سکته قلبی با "سن و سال آقای پور اندرجانی جور در نمی آید". با مرگ مشکوک رامین پوراندرجانی، تکرار قتل های زنجیره ای جدی بنظر میرسد.
برای نخستین بار در هفته های اخیر یک مقام ارشد سپاه پاسداران ایران علنأ به تهدید رسانههای خارجی و مخالفان ایرانی خارج از کشور پرداخت. "سردار" سرتیپ مسعود جزایری، معاون ستاد کل نیروهای مسلح گفته است: «نحوهی رفتار بخشهای مربوطه نظام در جریان کودتای آمریکایی - انگلیسی اخیر که توسط مزدوران آنها در ایران به اجرا گذاشته شد، به گونهای بوده است که تاکنون طیف قابل ملاحظهای از پیاده نظام جریان فتنه شناسایی و به موقع با آنها برخورد خواهد شد». این مقام سپاه در عینحال به آنچه که او "عقبهی برونمرزی کودتا" نامید هشدار داد و گفت: «جمهوری اسلامی ایران در عین سعه صدر، نمیتواند به عناصر برانداز و دنبالههای کودتای نرم اجازه فتنهگری بدهد و چنانچه ناچار شود حتی خواهد توانست عقبههای برون مرزی کودتا را با چالش جدی مواجه سازد».
سایت دفتر سیاسی سپاه پاسداران "روشنفکران سکولار"، "روزنامه نگاران"، "فعالان دانشجویی" و"هنرمندان" ایرانی مقیم کشورهای خارجی را به عنوان چهار جریان حامی جنبش اعتراضی پس از انتخابات معرفی کرد و در باره جریان پنجم نیز ادعا کرد که "سلطنتطلبان، معاندين و ضدانقلابيون باسابقه، اعضای گروهک منافقين و ديگر گروهک های ضدانقلاب" در شمار حامیان جنبش سبز هستند. دفتر سیاسی سپاه به توصیف هر یک از این جریان ها پرداخته و نوشته است:"جمعی از روشنفکران سکولار که با حاکميت دينی و حکومت اسلامی تعارض بنيادی داشته و جمهوری اسلامی را انديشهای پارادوکسيکال می خوانند" و"روزنامهنگاران مطبوعات زنجيرهای که صحنه گردان مطبوعات در دوران حاکميت دولت دوم خرداد بودند" دو جریان حامی جنبش سبز در خارج از کشور به شمار می روند. این گزارش، فعالان دانشجویی را که طی دهه گذشته به خارج از کشور مهاجرت کرده اند به عنوان جریان سوم حامی اعتراضات اخیر معرفی کرده است.
اين تهديدها ممکن است تهديد جسمانی و به معنی کشتار مخالفين در خارج از کشور باشد. معنی ديگر آن فعاليت دستگاه های اطلاعاتی جمهوری اسلامی درخارج از کشور است و به عنوان مثال ازدو سال پيش در فرانسه، آلمان و اتريش کوشش کرده اند به اطلاعات کامپيوترهای افراد دسترسی پيدا کنند، نامههای تهديد آميز به منازل بفرستند و يا تهديدهای تلفنی انجام دهند. دیدیم که سرتیپ مسعود جزایری در مصاحبه ای با یک روزنامه طرفدار دولت در تهران، سخن از"به چالش کشیدن جدی" اپوزیسیون ایرانی در خارج از کشور به میان آورده است. وی در همین مصاحبه اعتراف کرده است که نهادهای امنیتی ایران توانستهاند تبعیدیهای ایرانی پشتیبان اعتراضات پس از انتخابات در ایران را شناسایی کنند.
برخی مقامات امنیتی کشورهای اروپایی مانند اداره حفاظت از قانون اساسی در آلمان نیز شواهد نیرومندی دال بر این یافتهاند که اعضای اپوزیسیون ایران، تحت تعقیب رژیم این کشور قرار دارند.
روزنامه تایمز، روز ۱۳ نوامبرنوشت: همان موقع که آرش حجازی، شاهد قتل ندا آقا سلطان در قهوه خانه ای در آکسفورد نشسته بود، بسیجی های شبه نظامی ایرانی در برابر سفارت بریتانیا در تهران خواستار استرداد او بودند. دکتر حجازی اکنون در بریتانیا و در تبعید زندگی می کند، بدون شغل و نگران، در حالی که در تهران رژیم سعی می کند او را بدنام ساخته برای دوستان وخانواده و همکارانش مزاحمت ایجاد کند. مشکلات دکتر حجازی تقریباً بلافاصله پس از بازگشتش از ایران شروع شد. پدرش، یک استاد دانشگاه، ساعت ها مورد بازپرسی قرار گرفت و به او گفتند به پسرش بگوید ساکت شود. مقامات ارشد رژیم در روز روشن و در برابر دیدگان حیرت زده ی ناظران جهان اعلام کردند که خانم آقاسلطان در اثر توطئه ی سرویس های اطلاعاتی خارجی به قتل رسیده و دکتر حجازی به توطئه ای بین المللی برای بی اعتبار کردن جمهوری اسلامی تعلق دارد؛ نیز او را در رسانه های تحت اختیار دولت تقبیح کردند! رئیس نیروی انتظامی ایران اعلام کرد که او تحت تعقیب است. حامیان رژیم او را تهدید به مرگ و نیز قاتل ندا آقاسلطان خطاب کرده اند! پلیس آکسفورد یک سیستم مراقبت در منزل اجاره ای او در حاشیه آکسفورد نصب کرد، اما او هنوز احساس امنیت نکرده در گشودن در احتیاط می نماید وگفته است: “نگران امنیتم هستم.”
رهبران جمهوری اسلامی برای فرهنگ و مفاخر ایرانی ارزشی قائل نیستند، آنان مردم این سر زمین را سفیه و صغیر شمرده موجوداتی فاقد حقوق و سزاوار همه گونه برخورد ناروا و توهین میدانند. این بیگانگی نسبت به ملت و مملکت باعث شده که حاکمان جمهوری اسلامی نه از کشتن و قتل زنان و جوانان ابایی داشته باشند، نه از قتل عام هزاران زندانی بی گناه در سالهای دهه ی شصت. جنایات این جماعت در سی سال گذشته در تاریخ کشور ما کم نظیر است.
در گزارش منتشر شده در سایت دفتر سیاسی سپاه پاسداران از وبلاگهای شخصی، سايت های سياسی و شبکه های اجتماعی اينترنتی به عنوان رسانه هایی که "از بيرون کشور هدايت می شوند"، ياد شده است.
این هشدار نیز لازم است که جان تعدادی دیگر از سربازان وظیفه حاضر در زندان کهریزک که از شاهدان عینی جنایات بودهاند و خصوصا یکی از آنان که پس از مشاهده عینی جنایات از حضور در کهریزک امتناع و از سربازی فرار کرده، در خطر جدی است و ممکن است هر کدام از این افراد نیز به سرنوشت دکتر رامین پوراندرجانی دچار شوند و هنگام خواب ایست قلبی پیدا کنند! و یا همانند تهدیدهای متعدد زندانیان سیاسی که بارها از زبان سعید مرتضوی تکرار شده است، در یک تصادف ساختگی کشته شوند! این سخن قاضی مرتضوی را بسیاری از فعالان سیاسی خوب به یاد میآورند که همواره میگوید: آمار تصادفات رانندگی در ایران بالاست و خانواده شما هم میتواند یکی از این جان باختگان حوادث رانندگی باشد!
سردار سرتیپ جزایری که چند نفر از فعالان خارج کشور را تهدید کرده است در واقع با این موضع گیری سپاه از پشت پرده بیرون آمده است و در صورت بروز هر گونه اتفاقی برای فعالانی که از سوی این آقای سردار مورد تهدید قرار گرفته اند این سپاه پاسداران است که باید پاسخگو باشد، چرا که یک مقام رسمی سپاه این سخنان را اعلام کرده و دنیا هم از این تهدید با خبر شده است.
تهديد های اخیر سپاه پاسداران و مقامات امنیتی ایران بسيار فراگيرتر از اين مسائل است و بايد اين تهديدها را جدی گرفت و به اطلاع مقامات دولتی اروپا، آمريکا و کشورهای ديگر رساند تا لااقل به لحاظ جانی مراقب مخالفانی که از اين جنبش ملی در داخل کشور حمايت میکنند باشند. لازم بنظر می رسد که این دولت ها فعالیتهای عوامل حکومت اسلامی را در کشورهایشان کنترل کنند و گسترش حفاظت اعضای اپوزیسیون ایرانی که در کشورهای اروپا و آمریکا زندگی می کنند در برنامه هایشان قرار گیرد.
چنانکه می دانیم توسل به تروریسم در عصر مدرن، تقریبأ از قرن نوزدهم مرسوم گردید و این عنوان که به معنی ایجاد وحشت ( به فرانسه: ترور) در طرف مقابل است از طرف گروه های سیاسی ضعیفی، که گاه از میان روشنفکران معترض اما منزوی جامعه بوند، علیه بعضی از دولت های استبدادی، و استثنائأ برخی دموکراسی ها، برای تهدید سران آنها صورت می گرفت و به منظور وادارساختن آنان به بعضی عقب نشینی ها و گرفتن امتیازاتی از آنان به نفع مردمی بود که تحت فشار زور قرار داشتند. پیروان این روش که گذشته از داوری های ممکن درباره ی مطالبات آنان، به هر دلیل در جامعه ی خود اقلیتی بیش نبودند، با گام گذاردن در این راه ضمنا بطور غیر مستقیم به ضعف و تنهایی خود نیز اعتراف می کردند. حتی در دوره ها و در جامعه هایی که تروریسم به روش گسترده تری تبدیل شد، همواره از جانب یک اقلیت بکار می رفته و می رود که حتی چه بسا اعضاء آن تحت فشار رهبری یک سازمان ناچار از ارتکاب آن بوده اند یا هستند.
بدیهی است که اگر گاه اقلیت های محروم از آزادی در کشور خود از راه ناچاری و عدم تحمل ستمگران، و در هرحال از روی گمراهی، گاه به این حربه ی ناتوانان متوسل شده اند دست بردن به تروریسم از سوی دولت های تا دندان مسلح که ارتش و نیروهای مسلح دیگر و سازمان های مخوف سری و اطلاعاتی را نیز در اختیار دارند نیز به نوبه ی خود جز بر ضعف و انزوای آنان در جامعه ای که بر آن حکومت می کنند گواهی نمی دهد.
در نتیجه استعمال تروریسم دولتی برخلاف تصور مغز های علیلی که به تصور خود می کوشند با توسل به آن یا تهدید مخالفان به این حربه، قدرت نظام خود را به رخ مردم بکشند، به عکس خود گویا ترین نشانه ی نااستواری و احساس عدم مشروعیت نظام هایی بوده است که سالیان دراز بعد از گرفتن قدرت بازهم در میان بدنه ی جامعه احساس تنهایی شدید می کنند.
حکومت ها و نظام هایی که برپایه های محکم مورد قبول جامعه استوارند هرگز به استعمال این حربه ها که معطوف به ایجاد هراس در میان اکثریت جامعه می باشد نیازی ندارند. آنها می دانند که مخالفان حکومت یا نظام اگر از هواداری اکثریتی برخوردار باشند، می توانند قدرت اجرائی و قانونگذاری را حد اکثر به مدت محدودی بدست آورند و با برکنارشدن گروه حاکم، در صورتی که اعضاء آن مرتکب خلاف قانون نشده باشند، خطری آینده ی هیچیک از آنان را تهدید نمی کند و حتی امکان بازگشتشان به مسند قدرت در دوره های بعدی باقی خواهد ماند.
به عکس، وقتی گروه های اجتماعی، در شرایط غیر متعارف که ممکن است هرچند قرن یک بار بیشتر در جامعه ای فراهم نشود، قدرت را برای همیشه غصب می کنند و می کوشند تا با اعمال زور و وحشت آن را حفظ کنند، اگر هم چند صباحی برخی از آنان قدرت خود را مشروع تصورکرده باشند، آنان نیز با گذشت زمان تنهایی خود در جامعه و دشمنی مردم نسبت به خود را در می یابند.
درنتیجه این اقلیت زورگو، گمراه و فاسد از آنجا که به سیاهی پرونده ی نظامی که به کمک جنایت و وحشت برپا نگهداشته اند خود از همه کس آگاه ترند جراًت اندیشیدن به روزی را که قدرت به دست نمایندگان واقعی مردم بیافتد و آنان نه فقط به از دست دادن امتیازات ظالمانه و موقعیت های غیر عادی و غیرعالانه ای که در میان مردم بدان فخر می فروشند، ناچار می شوند، بلکه باید حساب جنایات، سوء استفاده ها و دیگر مفسده های خود را نیز در پیشگاه مردم پس دهند، ندارند.
همه ی اعضاء این گروه می دانند که حتی درصورت توبه ی دسته جمعی در پیشگاه مردم نیز، علی رغم آمادگی بی نهایت یک جامعه ی متمدن و بافرهنگ به گذشت و تساهل نسبت به خطاکاران سیاسی( همان سجیه ی ایرانی که در نهضت باشکوه مشروطه بخوبی نمایان شد اما به قدرت رسیدگان انقلاب اسلامی از آن محروم بودند!)، پایه ی جنایات آنان به درجه ای رسیده که آنان راهی برای رهایی از آثار تبهکاری های شان که به صورت داغ نفرت جامعه بر پیشانی شان هویدا خواهد بود، راهی به سوی رستگاری ندارند.
این اصل که اعمال قهر محصول ترس است بر رفتار این گمراهان ابدی و منش های منحرف و بیمار همچنان حکومت می کند و بدین سبب آنان قادر به برگزیدن و ادامه ی راهی جز زورگویی و تهدید مردم بیگناه و دادخواه جامعه را نیستند، و با پیروی از این راه هرروز ترس خود از جامعه را بیشتر به معرض نمایش می گذارند.
اما کودتاگران نظام اسلامی نیز همچون سایر خود کامگان تاریخ در اشتباهند اگر چنین می پندارند که با از سرگرفتن قتل های زنجیره ای و با کشتن رهبران ملی و مبارزان راه آزادی میتوانند راه حر کت جامعه بسوی آزادی و دموکراسی را به مدت طولانی سد کنند. بی تردید راهی که مردم ایران برای رسیدن بدین مقصود در پیش دارند، راهی پر خطر است. در این راه پروانه و داریوش فروهر، شاپور بختیار، ندا آقا سلطان، سهراب اعرابی، رامین پور اندرجانی و ...نه اولین و نه آخرین قربانیان آن بوده اند و خواهند بود. ولی در پایان کار پیروزی از آن ملت ایران است، ملتی که قاتلان را در محاصره ی معنوی خود دارد.
دکتر پرویز داورپناه، اول آذرماه ۱٣٨٨ - ۲۲ نوامبر ۲۰۰۹
منبع: یادداشت های هفته سایت دیدگاه
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد