جنگ، نه لزوماً در همین حالا، اما همچنان نشسته در کمین است!
شاخ و شانه کشیدنها میان جمهوری اسلامی و دولت دست راستی اسرائیل مجدداً بالا گرفته و تهدیدات متقابل رو به حدت گذاشته است. بنا به شایعاتی، چند دود مشکوک در آسمان ایران دیده شده که جدا از صحت و سقم آن، طرح چنین چیزی خود اصلاً نشان از التهاب دارد. نتانیاهو به زودی برای مذاکره با ترامپ راهی آمریکا میشود و بنا به پیشبینیها گفتگوی اصلی مربوط به ایران خواهد بود. در تهران نیز همزمان، جو به رخ کشیدن قدرت موشکی داغ است و مطابق اعلام رسمی سپاه پاسداران: «قابلیتهای موشکی ایران همچنان فعال و عملیاتی است و اشغالگران اسرائیلی تنها موفق به نابودی کمتر از سه درصد از سایتهای پرتاب موشک ایران شدهاند». جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح هم شعار میدهد که اسرائیل «جرات نمیکند نگاه چپ به این آب و خاک بیندازد».
با تشدید تنش کلامی میان طرفین متخاصم، دوباره این پرسش به میان آمده که آیا جمهوری اسلامی و اسرائیل در آستانهی جنگ دیگری قرار دارند یا هنوز هم نه؟ البته پاسخ قابل اتکایی نمیتوان به این سئوال حساس داد زیرا اطلاعات چندان دقیقی از درون دو رژیم در دست نیست. با این همه در یک نگاه کلی به صحنه میتوان حدس نزدیک به یقین زد که لحظهی حاضر را مشکل بتوان زمان آغاز جنگ دانست. واشنگتن فعلاً تمرکز خود را بر حیاط خلوت سنتیاش یعنی آمریکای لاتین گذاشته است و لذا دستکم حالا، تعادل ولو شکنندهی کنونی در خاورمیانه را بر به هم ریختن اوضاع آن ترجیح میدهد. لذا اسرائیل اگر هم قصد راه انداختن جنگ داشته باشد، اما احتمال صدور مجوز و موافقت آمریکا برای راه انداختن چنین جنگی ضعیف است و نتانیاهو بدون جلب نظر ترامپ، پای ریسک جنگ نمیرود و خطر نمیکند.
در اسرائیل هم، فضای سیاسی به سود برافروختن جنگی نیست که مسلماً کم هم هزینهی انسانی و مالی نخواهد داشت. بعلاوه حکومت دست راستی آن فعلاً درگیر امر تثبیت خود در سوریه است و در حال رقابت با ترکیه. جمهوری اسلامی نیز نیاز به بازیابی خود برای مواجهه با جنگ دارد و فعلاً در صدد رفتن پای جنگ نیست. گرچه، برای آنکه ارزیابی سر از خوش خیالی درنیاورد، باید تاکید کرد که در فضای تخاصم، مهار اوضاع هیچ هم امر تضمین شدهای نیست. در این میان، پرسش محوری بیش از آنکه ناظر بر لحظه باشد به اجتنابپذیری یا اجتناب ناپذیری جنگ بین این دو دشمن برمیگردد. چرا که سیاست «نه جنگ و نه مذاکره»، سیاستی است تعلیقی و نمیپاید. نهایت این سیاست ناپایدار اگر با تفاهم طرفین پایان نگیرد که نمیگیرد، به ناگزیر شعلهور شدن دیگربار جنگ است. مکث را درست بر این باید گذاشت.
سیاست «نه جنگ و نه مذاکره» در پرتو تجربه
خامنهای از چند سال مانده به رویداد شبه جنگ چند روزهی بین اسرائیل و جمهوری اسلامی در بهار ۱۴۰۳، با رد مداوم احتمال جنگ، بر تکیهی کلام «نه جنگ خواهد شد و نه مذاکره خواهیم کرد» پای میکوبید. اما پرده از واقعیت جنگی بودن وضعیت، آنگاه بر افتاد که نحسی حملهی روز ۱۳ فروردین فرارسید. درگیریهای طول سالهای قبل، چه بگونهی نزاع نیابتی و چه از سوی اسرائیل به شکل ترورها و سرقتهایی در داخل ایران، سرانجام منجر به رودررویی موشکی گردید و جنگ اجتناب ناپذیر میان دو کشور شعله برکشید. با این همه، تا آتش همین جنگ خاموش شد، باز روز از نو نفیر «نه جنگ و نه مذاکره» گوش فلک را کر کرد و علیرغم جنگ هشداردهنده، سنگ پای قزوین باز از کلام حضرات رخت برنبست. ولی فقیه و پایوران نظام، دست از رجزخوانی نکشیدند تا نیروی «مقاومت» روحیه نبازد.
آن تمرین جنگی، در واقع چیزی نبود جز مقدمهای برای جنگی پردامنه که بالاخره روز ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ در کراهت دوازده روزه به نمایش درآمد. با حملهی سهمگین اسرائیل و سپس آمریکا به ایران، تاسیسات هستهای جمهوری اسلامی که میلیاردها دلار صرف آنها شده بود، از بمباران شدید آسیبهای بسیار دید. جمع بزرگی از فرماندهان نظامی ولایت کشته شدند و نزدیک به هزار نفر از شهروندان ایران در جریان آن جان باختند. خامنهای به اختفاء رفت و تا مدتی از او خبری نبود. اما همین که شروع به اعلام موضع از مخفیگاه کرد بگونهی نوشداروی پسا مرگ سهراب گفت: «خوب نیست که کشور در حالت نه جنگ و نه صلح است» و هیچ هم به روی مبارک نیاورد که پیش از آغاز جنگ چقدر بر دهل «نه جنگ و نه مذاکره» کوبیده بود. اما علیرغم این نقیضگویی، باز در عمل به گریز از مذاکره ادامه داد.
مجموع رویدادهای نزدیک به شش ماه گذشته نشان داد که تفسیر واقعی حرف خامنهای چرخیدن در بر همان پاشنه بوده است، یعنی تداوم برزخ «نه جنگ و نه مذاکره» و این نیز یعنی درب مذاکره با آمریکا بسته بماند و «مرگ بر اسرائیل» همچنان دوام یابد. آنچه از جمهوری اسلامی در رابطه با مذاکره به تماشا درآمده، از اعلام آمادگی دیپلماتیک صوری برای گفتگو فراتر نرفته و اثری از القای حس تفاهم در آن دیده نشده است. جمهوری اسلامی آغاز مذاکره با آمریکا را دور میزند و آن را با انواع بهانهها و شرط و شروط عقب میاندازد. تعویقی که، معنایی جز خرید زمان البته از نوع بی پشتوانهی آن ندارد و لذا ره به جنگ میبَرد. این اهمیت ندارد که جمهوری اسلامی برای گریز از جنگ همچنان مفر میجوید زیرا که در موقعیت جنگ نیست. ملاک همانا برایند رفتارهای آنست منجر به جنگ و تحمیل شر بر کشور.
در طرفین چه میگذرد؟
خصلت جنگهای ناتمام است که طرفین در فرجهی آتش بس با نشستن به ارزیابی از نتایج جنگ پشت سر نهاده، به پروار خود برای ورود در جنگی دیگر برآیند. بدیل فقدان عزم برای مذاکرات متضمن مقصود و انعطاف لازم در این زمینه، رفتن به استقبال جنگ است حال از نوع پدافندی و یا آفندی. «نه جنگ و نه مذاکره» اتمسفر تدارک جنگ است و جمهوری اسلامی و دولت اسرائیل هر دو سیر در همین فضا دارند. بر بودجهی نظامی خود میافزایند و در پی تجهیز خود به سلاحهایی کاراتراند. هر دو طرف بمنظور کسب آمادگی برای جنگی تمام عیار دست اندرکار بازآرایی استراتژیک هستند و در همین رابطه هم، تمرکزشان نه بر جنگ محدود چند روزه بلکه جنگی بزرگ ابعاد و زمانبر است. لجستیک جنگی برای طرفین، جنبهی فوق استراتژیک یافته و ذهنهایشان متوجه جنگی تمام کننده است.
محافل تصمیم گیرنده در اسرائیل، دکترین نظامی تاکنونی مبنی بر «چمنزنی» را کنار گذاشتهاند و استراتژی «ریشه کنی باغ» را تعقیب میکنند. برآنند که بجای زدن «شاخ و برگ»، خود «درخت» یعنی «اکو سیستم تولید قدرت» را برکَنند. در همین رابطه، بودجه نظامی آن از ۳۰ میلیارد دلار در سال ۲۰۲۵ تا ۳۴.۶ میلیارد دلار در ۲۰۲۶ یعنی بیش از ۱۵ درصد جهش کرده و موساد هم از فاز اطلاعاتی وارد عملیات مستقیم شده است. افزایش هزینهی جنگی، اختصاص به خرید مهمات سنگین سنگرشکن و بمبهای نفوذگر دارد که بسی پیشرفتهتر از تمهیدات قبلی مانند «گنبد آهنین»اند. تلآویو با اتخاذ مشی تقدم تهاجم بر دفاع، سراغ سامانههای لیزری موسوم به پرتو آهنین با خشاب نامحدود بسیار کارا رفته که بازتابی از استراتژی فعلی آن ناظر بر قدرتنمایی بسی فراتر از موضوع فلسطین در منطقه است.
جمهوری اسلامی نیز در عین اینکه بودجهی سال ۱۴۰۵ را انقباضی تعریف کرده، سهم بخش نظامی و اطلاعاتی را زیر توجیه «شرایط جنگی» و فقط هم در ردیفهای علنی بودجه تا ۶۰ درصد بالا برده است. البته میزان بخش پنهانی مربوط به این هزینهها که معمولاً زیر عناوین مبهم میآیند، روشن نیست. این افزایش بودجه نظامی، هم افزایش بیسابقهی حجم تولید موشکی را مد نظر دارد و هم متوجه ارتقای سطح نوآوری به منظور افزایش طول بُرد آنهاست. بعلاوه بر اساس داده ها، جمهوری اسلامی همچنان بر تداوم برنامه ی هسته ای خود در اشکال متفاوت اصرار دارد و این را هم می خواهد بر متن «دشمن» ستیزی پیش ببرد.
در ضرورت هشداردادنهای مکرر
خوشبینی در سیاست نباید جای واقعبینی را بگیرد و بر همین اساس هم، تز «نه جنگ و نه مذاکره» را لازم است با نشاندنش بر متن واقعیتها ترجمه کرد. ترجمهای که چیزی نیست جز تدارک ورود به جنگ و تکرار جنگ. پس باید نشان داد که چرا اصرار بر حفظ چنین وضعیتی، از تراوشات جنگ است و بی هیچ برو برگردی از ذهنی جنگ طلب برمیخیزد. این تز سترون را نه فقط باید در سست بودن منطق درونی آن توضیح داد، بلکه در پرتو تجربهی چند سال گذشته و بروز در دو جنگ، به تبیین چیستی آن در عمل نشست. «نه جنگ و نه مذاکره» در بهترین حالت میتواند «جنگ و در پی آن مذاکره» بار آورد که دستکم استقبال از خسارت بیشتر است. در بدترین حالت اما، روند فرسایشی «جنگ و باز هم جنگ» خواهد بود که جمهوری اسلامی عملاً همین را بر روی دست دارد.
عمده زمینهی گریز نظام از مذاکره با آمریکا را در سیاست «نابود باد اسرائیل» باید دید، چرا که نه فقط ملت اسرائیل و لابی نیرومند این کشور در غرب و مخصوصاً آمریکا، بلکه اکثریت قاطع جهانیان نیز آن را بر نمیتابند. هر اندازه مخالفت با خوی تاریخاً متجاوز اسرائیل و به ویژه جنایتکاری دولت دست راستی کنونی آن برحق و در خدمت صلح در خاورمیانه است، همان اندازه و بسی بیشتر تفکر و کردار «مرگ بر اسرائیل» موجب جنگ و تقویت جنگ افروزیهاست. جنگ فیزیکی از جنگ فکری و کلامی میآغازد و در جنگ مداوم باقی میماند. دفاع از حق مردم فلسطین برای برخورداری از حاکمیت خود و سرنوشت آن به دست خویش، فقط در زنده باد برابر حقوقی همهی ملتهای منطقه تامین میشود و نه در فراخوان برای نابودی و استحالهی هویت ملی این یا آن ملت.
اگر در اسرائیل ۱۵ درصد افزایش بودجهی نظامی را «اِیپک» ( (AIPAC و چند کشور حامی آن میتوانند به راحتی تامین کنند، افزایش ۶۰ درصدی بودجه نظامی جمهوری اسلامی اما تنها با زدن از سفرهی ۷۰ درصد جامعه شامل تهیدستان و فرودستان ممکن میشود. ادامه دادن به «نه جنگ و نه مذاکره» فروبردن کشور در مهلکه جنگی است و بردن جمعیتی بیشتر زیر خط فقر. مخالفت عملی با جنگ فقط آن زمان نیست که عفریت جنگ تنوره بکشد. بلکه باید از همین حالا با فریاد «مذاکره آری و جنگ نه!» به مقابله با مشی جمهوری اسلامی مبنی بر«نه جنگ و نه مذاکره» برخاست. جنگ به وقوع در لحظه نیست، آن را باید نشسته در کمین با دیر یا زود بودنش دید. لذا نیروی صلح طلب کشور در هم اکنون باید پرچم دعوت از مردم برای بلند کردن متحدانهی صدای «مذاکره همین حالا» برافرازد.
بهزاد کریمی ۳ دی ماه ۱۴۰۴ برابر با ۲۴ دسامبر ۲۰۲۵
«بهپیش»