logo





چالش‌های فرهنگی مدیران حکومت با مردم

چهار شنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۴ - ۱۹ نوامبر ۲۰۲۵

س. حمیدی

new/tribone-azad.jpg
شهردار زپرتی تهران همچنان بر شمار مدیران مداح شهر می‌افزاید. گویا در شهرداری تهران مداحی را نیز رشته‌ای کاربردی و مهندسی به شمار م‌یآورند و با مداحی و نوحه‌خوانی همین مدیران است که ایمان مردم به دین حکومتی افزایش خواهد یافت. جلسات اداری شهرداری تهران هم با نوحه‌خوانی مداحان شروع می‌شود. مگر از این مداحان زنباره و سفره‌خواره جز مرثیه‌خوانی چه کاری برای شهر ساخته است؟ از سویی، اینک شماری از مداحان در ساختمان پیشین خانه‌ی اندیشمندان پرسه می‌زنند. خانه‌ای که پیش از این هیأت امنای آن را به تخلیه‌ی ملک مجبور نمودند که در فضای آن، همین مداحان حکومتی را به موعظه‌ی جماعتی از جیره‌خواران دفتر رهبری بنشانند. این موضوع در حالی اتفاق می‌افتد که شهر تهران برای همیشه از قطار مدیریت شهری امروزی جا مانده است و همانند روستاهای صد سال قبل اداره می‌شود.

اما رئیس جمهور نظام ضمن سکوت خویش، بر رفتارهای ضد فرهنگی شهردار تهران صحه می‌گذارد. همین رئ‌یس جمهور خیلی خوب میفهمد که چنین شهردار خودسری تنها به دستور رهبر عمل می‌کند. در‌نتیجه چنان می‌پسندد که باید اتفاق‌های ضد فرهنگی شهرداری تهران را امری نادیده بینگارد. اما این نادیده انگاشتن هرگز از فزونی رفتارهای نامردمی علیرضا زاکانی چیزی نمی‌کاهد. چون شهردار خودسر تهران آرزوی روزهایی را در دل می‌پروراند که تمامی تریبون‌های آزادانه و غیر رسمی را از شهر پس بگیرد. آرزویی محال و ناممکن که هرگز عملی نخواهد شد.

ولی بسته شدن خانه‌ی اندیشمندان شرایطی را پیش آورد تا شهروندان تهرانی هر گوشه‌ای از این شهر را به مکانی فرهنگی و پرجنب و جوش برای خویش بدل نمایند. چنان‌که ناشران شهر بدون استثنا از فضای کاری خود به عنوان مکانی برای برگزاری جشن کتاب و رونمایی از آنها سود میبرند. حتا از همین فضای خصوصی کتابفروشی‌ها برای برگزاری کلاس‌های داستان نویسی و داستان خوانی یا تئاتر و نمایشنامه‌خوانی استفاده می‌کنند. مگر می‌توان جنبش فرهنگی جامعه را با بستن مکان‌هایی از نوع خانه‌ی اندیشمندان مهار کرد؟ جدای از این، کار کتابفروشان بساطی نیز حسابی رونق گرفته است. باز شدن دانشگاه‌ها و تکاپوی مداوم فرهنگی دانشجویان نیز به گسترش چنین بساطی یاری می‌رساند. چون توده‌های کتابخوان از هر راهی که بگویی سدهای سانسور را می‌شکنند و به عنوان‌هایی از کتاب‌های ممنوع دسترسی می‌یابند. اگر هم همه‌ی فضاهای موجود را ببندند، گشت و گذار در فضاهای مجازی را به همین آسانی‌ها نمی‌توانند از ایشان پس بگیرند.

بخش‌هایی از فعالیت‌های خانه‌ی اندیشمندان پس از تعطیلی آن به ساختمان خانه‌ی هنرمندان منتقل گردید. جنب و جوش فرهنگی خانهی هنرمندان شرایطی را در تهران پیش آورد که در مراکز استان‌ها نیز خانه‌های هنرمندان و خانه‌های فرهنگ به فعالیت خود بیفزایند. انگار همگی با هم مسابقه گذاشته‌اند تا تمامی سدهای فعالیت‌های فرهنگی ممنوع را در هم بشکنند. کنشگران فرهنگی این گستره، مجوز گرفتن از ارشاد را در جایی به حساب نمی‌آورند و حتا اداره‌ی اماکن نیز در حاشیه قرار می‌گیرد تا اهداف گروهی و جمعی خود را به پیش ببرند. گفتنی است که دستاوردهای جنبش "زن، زندگی، آزادی" کار را به جایی رسانده است که ترس و واهمه برای همیشه از میان توده‌های مردم رخت بربندد.

فرهنگسراهای گسترده‌ی شهر هم همگی به تکاپو افتاده‌اند تا پاسخگوی بخش‌هایی از خواست‌ها و نیازهای امروزی شهروندان تهرانی باشند. در این بین فرهنگسراهای نیاوران، خاوران، اندیشه، بهمن و ارسباران نقش بیشتری را به عهده می‌گیرند. اکنون شهرداری تهران با مدیران همه‌ی این فرهنگسراها در تنش به سر می‌برد. چر‌اکه به آنان گفته می‌شود که از برگزاری کلاس‌های موسیقی و تئاتر بپرهیزند. مدیران بالادستی شهرداری هم‌چنین سیاستی را به پیش می‌برند که در فرهنگسراها از برگزاری مراسم بزرگداشت یا نکوداشت هنرمندان غیر دولتی جلوگیری به عمل آورند. اما مدیران این فرهنگسراها نمی‌توانند به همین آسانی‌ها در مقابل خواست شهروندی و طبیعی شهروندان تهرانی مقاومت نمایند. اکثر مدیران فرهنگسراها ضمن رویکردی مردمی نمی‌خواهند که فضای فرهنگسراها به روی توده‌های مردم عادی بسته باقی بماند.

دانشگاه‌ها نیز نتوانسته‌اند از این جنبش عمومی آزاداندیشی فرهنگی برکنار بمانند. چون مدیران دانشگاه‌های کشور در خود توان لازم نمی‌بینند تا بخواهند در مقابل فعالیت‌های آزادانه‌ی دانشجویان بایستند. دانشجویان هم ضمن برگزاری مراسم‌های گوناگون، بین فضای دانشگاه و فضای عمومی جامعه پل می‌زنند. چون جنبش دانشجویی از فضای سالن دانشگاه‌ها در راستای برگزاری تجمعات آزاد مردمی سود می‌برد. این تجمعات آزاد گاهی هم چندان با سیاست‌های فرهنگی مدیران دانشگاه سازگاری نشان نمی‌دهد. چون اکثر مدیران دانشگاه‌ها از هم‌سویی سیاسی خود با حکومت چیزی فرونمی‌گذارند. اما از همین مدیران کسی در خود توان لازم نمی‌بیند تا بخواهد به مقابله با چنین جنبشی از دانشجویان و مردم برخیزد. بدون تردید طیف‌هایی از حاکمیت نیز راه مدارا و آشتی با مردم عادی را در پیش گرفته‌اند. اما چنین سیاستی از آشتی با مردم، چندان هم به رسمیت شناخته نمی‌شود. در عین حال، آشتی سیاسی مردم با حکومت فرسوده و ورشکسته‌ی فعلی امری محال می‌نماید.

فزونی برنامه‌های بزرگداشت، کار را به آن‌جا رسانیده است که نهادهای دولتی نیز از برگزاری چنین مراسم‌هایی برای افراد موجه خود غافل نمی‌مانند. حتا کارفرمایان اتاق بازرگانی هم برای اعضای پیشکسوت خویش برنامه‌ی تقدیر برگزار میکنند. چون کارفرمایان در بین شهروندان کشور از چهرهای نفر‌ت‌انگیز برخوردار هستند، برای نامیدن خود واژه‌ی کارآفرین را باب کرده‌اند. برخی هم به گونه‌ای شخصی برای خویش برنامه‌ای از نکوداشت ترتیب می‌دهند. سپس به اعتبار پول و ثروت، گروه‌هایی از دوستان و افراد فامیل را گرد می‌آورند تا لابد همگی قدرشناس رفتارهایش باشند!

پس از جنگ دوازده روزه‌ی ایران با اسرائیل تبلیغات متظاهرانه‌ی جمهوری اسلامی بر محور تاریخ گذشته‌ی ایران شکل گرفت. حکومت چنان می‌پنداشت که با رویکرد‌هایی از ناسیونالیسم نو‌لیبرال و کور دولتی خواهد توانست مردم را بفریبد. شهرداری تهران هم در بنرها و بیلبوردهای خیابانی خویش به تبلیغ شعارهایی از ملی‌گرایی روی آورد. در چنین شرایطی مدیران فرهنگی نظام نیز خیلی ناشیانه به درونمایه‌هایی از ناسیونالیسم روی خوش نشان دادند. اما حکومت چنان می‌پسندد که این بازی سیاسی ناسیونالیسم را تنها کارگزاران خودمانی او به انجام برسانند. در عین حال، برای ملی‌گرایی، چندان هم اعتقاد راسخ و محکمی بین مدیران جمهوری اسلامی دیده نمی‌شود. چون ناسیونالیسم کور و بی‌ریشه‌ی ایشان به هر‌جایی جز خواست مردم و برقراری عدالت اجتماعی راه می‌برد. آنان قصد دارند تا ناسیونالیسم را هم در خدمت دین دولتی خویش ببینند. موضوعی که تنها مردم را می‌خنداند؛ بدون این‌که باوری ملی یا میهنی در ایشان برانگیزد.

ادارات دولتی نیز نمی‌توانند از خیزابه‌های جنبش فرهنگی کنونی برکنار بمانند. چنا‌ن‌که بسیاری از همین ادارات فرهنگی هم برای پر کردن برنامهی کاری خویش به بزرگداشت بزرگان فرهنگی ایران و جهان روی می‌آورند. امری که چندان هم با سیاست‌های خودا‌نگارانه و تنگ‌نظرانه‌ی حکومت همسویی نشان نمی‌دهد. چون قشر غالب حکومت از درک ضرورت‌های فرهنگی زمانه‌ی ما عاجز مانده است. گفتنی است که آنان فرهنگ را در چارچوب‌هایی تنگ و تاریک از نهج‌البلاغه خلاصه می‌بینند و به چیزی بیشتر از نهج‌البلاغه رضایت نمی‌دهند. البته در زندگی شخصی و خودمانی خویش همین نهج‌البلاغه را هم در جایی به حساب نمی‌آورند و حتا خواندن آن را هم برنمی‌تابند. مدیران شهری حکومت هم در تبلیغات عمومی خویش تنها به بارگذاشتن قیمه پلو و آش نذری روی خوش نشان می‌دهند و فقط چنین رفتاری را امری فرهنگی میپندارند. گویا به اتکای حربه‌ای از افلاس و تحجر فرهنگی می‌توانند به مقابله با روشنگری امروزی برخیزند.

همچنین فعالیت آزادانه‌ی مردم در شبکه‌های اجتماعی شرایطی را آماده می‌کند تا بسیاری از گفت و گوهای سیاسی یا فرهنگی مردم به همین شبکه‌ها انتقال پیدا کند. حکومت چنان می‌پندارد که به اتکای فیلترینگ دولتی خواهد توانست از چنین گفت و گوهای آزادانهای جلوگیری به عمل آورد. مردم حتا گروههای کتابخوانی خود را به همین شبکه‌های اجتماعی کشانده‌اند. تجمعی خودمانی و مجازی که جمهوری اسلامی هرگز حضور آنها را هم برنمی‌تابد. چنان‌که از نفوذ دادن افراد اطلاعاتی و امنیتی خود در همین گروه‌های مجازی نیز چیزی نمی‌کاهد. در واقع فکر دیروزی و کهنه‌ی خود را به جهانی از امروز می‌کشانند تا در فضایی از همین کهنگی و جاماندگی جهانی نو را به چالش بگیرند.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد