logo





سلمان رشدی و «ساعت یازدهم»

دوشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۴ - ۱۷ نوامبر ۲۰۲۵

انتشارات پنگوئن، مونیخ، ۲۰۲۵

سلمان رشدی بازگشته است. این ستارهٔ بزرگ ادبیات پنج داستان دربارهٔ پیری و مرگ در دست دارد. موضوع داستان‌ها ارواح‌اند، پدرانی که از مسیر درست منحرف شده‌اند و زنی موسیقی‌دان — روایت‌هایی افسانه‌گون، پُرشور، اما گاه بیش از اندازه آکنده و بی‌انسجام.

حتی افسانه‌های زنده نیز ناگزیر روزی باید به مرگ بیندیشند؛ و سلمان رشدی از این قاعده مستثنا نیست. مرگ‌پذیری، بیماری، پیری — این مضامین پیش‌تر نیز در آخرین کتابش چاقو آشکار شده بودند، اثری که در آن رشدی سوءقصد به جانش را به زبان ادبی بازسازی کرد. در کتاب تازه‌اش، ساعت یازدهم، همین مضامین همچون رشته‌ای باریک پنج داستان را به‌هم پیوند می‌دهند.

در ظاهر، رشدی همان نویسندهٔ همیشه است: داستان‌هایی افسانه‌گون و مملو از جزئیات، که از سرچشمه‌های ادبیات بی‌محابا می‌نوشند. در این مجموعه نیز پای ارواح، پدران گم‌گشته و حتی خود زبان — که به پیکره‌ای درخشان بدل می‌شود — در میان است.

آشوبی رازآلود و پسااستعماری

در داستان «موسیقی‌دانِ کهانی»، رشدی از نابغه‌ای سخن می‌گوید که هم در نواختن پیانو و هم سیتار چیره‌دست است و توانایی نغمه‌های جادویی دارد، اما در یک زندگی زناشویی‌ای ناخوش با میلیاردر خودخواهی گرفتار آمده است. با این همه، محور اصلی روایت پدر اوست؛ مردی که از سرِ غرورِ جریحه‌دار به دامِ یک گوروی (Guru) مشکوک می‌افتد.

در داستان «درنگ»، راوی ما با عضوی افتخاری از کالجی آکسفوردی‌گونه به نام اِس. اَم. آرتور روبه‌رو می‌شود که یک صبح از خواب برمی‌خیزد و درمی‌یابد مرده است (!) و از آن پس به‌صورت روحی در تالارهای آن مکان پرسه می‌زند. چون هر روحی، او نیز گذشته‌ای تراژیک دارد: هنگامی که همجنس‌گرایی‌اش برملا شد، ناگزیرش کردند به اخته‌سازی شیمیایی تن دهد. از ای.اِم. فورستر و آلن تورینگ گرفته تا اسطورهٔ آرتور شاه — تنها در همین داستان چنان شبکه‌ای از ارجاعات تنیده شده که خود می‌تواند یک رمان کامل باشد.

شورِ روایت، بی‌مهار و بی‌سامان

پنج داستان ساعت یازدهم به‌روشنی از شورِ بی‌پایان رشدی برای روایت حکایت می‌کنند. بااین‌حال، اثر از انسجام و کنترل بی‌بهره است. گاهی چنین می‌نماید که نویسنده هر آنچه از ذهنش گذشته را بی‌واسطه بر صفحه آورده است. می‌توان در این پراکندگی همان استاد بزرگ روایتِ آشوب رازآلود و پسااستعماری را دید — تصویری از جهانی که ما اکنون در آن زندگی می‌کنیم — اما مشکل آنجاست که در بسیاری از لحظات روشن نیست رشدی در پی چیست.

شلیکِ پرهیاهویِ بی‌هدف

به‌ویژه سه داستان تازه و پیش‌تر منتشرنشده، آشفته، طولانی و بی‌تمرکز جلوه می‌کنند. پرسش‌های در اصل جذاب — چون اندوهِ از دست دادن دوستانی که زود از دنیا رفته‌اند، یا مواجهه با نگاه آیندگان به آثار یک نویسنده — زیر انبوهی از پیرنگ و ارجاع دفن شده‌اند: کافکا، راگای هندی، ای.اِم. فورستر و آلن تورینگ، رادیارد کیپلینگ و دیگران.

بااین‌همه، نثر کتاب آکنده از لحنی دلنشین و گرم است، آمیزه‌ای از خیال‌پردازی شگفت‌انگیز و مهربانی یک قصه‌گوی کهنسال. «برنارد روبن» زبان رشدی را در بیشتر بخش‌ها به آلمانی‌ای پرکشش برگردانده، هرچند از حال‌وهوای اندکی کهنه و دانشگاهی آن نمی‌کاهد.

نکتهٔ مثبت آن‌که میل رشدی به روایت پس از سوءقصد هنوز خاموش نشده است. او دو سال پیش در خاطراتش، چاقو، اشاره کرده بود که بر روی رمانی تازه کار می‌کند. امید می‌رود که پس از این شلیکِ پرهیاهو و بی‌هدف، بار دیگر تیرش به هدف بنشیند.

به نقل از دویچلندفونک


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد