بازماندگان سربرنیتسا سخن میگویند: «من فقط باید برمیگشتم»
ایفتا مِیرِمیچ و احمد اوستیچ هر دو از نسلکشی سربرنیتسا جان سالم به در بردهاند. با وجود رنج وصفناپذیری که در آن زمان متحمل شدند، هر دو به زادگاه قدیمی خود بازگشتهاند.
نویسنده: یانیس فاهرلندر
۱۰ ژوئیه ۲۰۲۵
ایفتا مِیرِمیچ صحنههای هولناکی را شاهد بوده است: «دیدم که از مادری پرسیدند آیا ترجیح میدهد پسر بزرگترش را بدهد یا پسر کوچکترش را، تا او را بکشند.» به گفته این زن سالخورده، سربرنیتسا قابل توصیف نیست؛ فقط کسی که آن را تجربه کرده باشد میتواند بفهمد در آن زمان چه گذشته است.
ایفتا مِیرِمیچ یکی از بازماندگان نسلکشی سربرنیتسا است. او در روز ۱۱ ژوئیه ۱۹۹۵ در آنجا بود، زمانی که نیروهای بوسنیایی-صرب و شبهنظامیان صرب به فرماندهی راتکو ملادیچ شهر کوچک سربرنیتسا در شرق بوسنی را تصرف کردند. در روزهای پس از آن، نیروهای او بیش از ۸۰۰۰ مسلمان بوسنیایی را کشتند. بیشتر قربانیان مرد بودند، اما زنان و کودکان نیز بهطرزی وحشیانه به قتل رسیدند. احکام متعدد دادگاههای بینالمللی آنچه را که در آن زمان در سربرنیتسا و اطراف آن رخ داد، بهعنوان نسلکشی طبقهبندی کردهاند. احمد اوستیچ نیز از بازماندگان همان نسلکشی است که اکنون ۳۰ سال از آن میگذرد. وقتی جنگ در سال ۱۹۹۲ آغاز شد، او هنوز نوجوان بود: «نمیدانستی باید چهکار کنی، چگونه واکنش نشان دهی. نمیتوانستم باور کنم که جنگ شروع شده است.» او در تمام دوران جنگ در زادگاهش سربرنیتسا ماند.
جنگ بوسنی
بوسنی و هرزگوین در سال ۱۹۹۲ استقلال خود را از یوگسلاوی اعلام کرد. در این کشور تازهتأسیس گروههای قومی گوناگونی زندگی میکردند: اکثریتی از مسلمانان بوسنیایی (بوسنیاکها)، همچنین صربهای ارتدوکس و کرواتهای کاتولیک. بیشتر صربهای بوسنی استقلال را نپذیرفتند و با حمایت کشور همسایه، صربستان، به سلاح متوسل شدند. جنگ آغاز شد.
تاریخدان «ماری-ژانین کالیتش» میگوید: «در اساس، مسئله بر سر این بود که چه کسی کدام بخش از سرزمین فروپاشیده یوگسلاوی را تصاحب کند.» به گفته او، همین امر به جنگ بُعدی قومی-مذهبی بخشید و آن را بیرحمانهتر کرد. ایجاد مناطق قومیِ یکدست از اهداف اصلی جنگ بود. از همان آغاز، جنایات سنگینی رخ داد: کشتار جمعی، تجاوزهای گسترده و تبعید اجباری از تاکتیکهای نظامی صربهای بوسنی به شمار میرفت. نسلکشی سربرنیتسا، هرچند در ابعاد خود بیسابقه بود، تنها در چارچوب همین جنایات جنگی قابل درک است.
احمد اوستیچ و «راهپیمایی مرگ»
وقتی در ژوئیه ۱۹۹۵ سربرنیتسا سقوط کرد، احمد اوستیچ و پدرش تصمیم گرفتند از راه جنگلها فرار کنند. آنان روزها در راه بودند، در مناطقی پر از مین و تحت کنترل دشمن. چندین هزار نفر تلاش کردند از این مسیر، که بعدها «راهپیمایی مرگ» نام گرفت، خود را به منطقه امن برسانند. بیشترشان جان باختند — یا به دست نیروهای صرب دستگیر و تیرباران شدند، یا بر روی مین رفتند، یا از فرط خستگی و گرسنگی مردند.
احمد اوستیچ نیز در جریان فرار هدف گلوله قرار گرفت. با این حال، او و پدرش از «راهپیمایی مرگ» جان سالم به در بردند. او میگوید: «به لطف کمک خویشاوندانم توانستم روز اول را زنده بمانم. همین باعث شد بتوانم خودم را با این وضعیت جدید وفق دهم.» او هنوز هم نمیتواند بگوید چند روز در راه بودند.
بازگشت به سربرنیتسا
با وجود رنج عظیمی که در سربرنیتسا تجربه کرده بود، احمد اوستیچ به زادگاهش بازگشت. او احساس میکرد به کسانی که آن زمان کشته شدند دِینی بر گردن دارد: «نمیخواستم مرگ خویشاوندان و بهترین دوستانم بیهوده باشد. فقط باید برمیگشتم.» او آرایشگاه خانوادگی را که پدربزرگش خریده و بعدها به پدرش سپرده بود، دوباره بازگشایی کرد. این اتفاق ۱۷ سال پیش بود. اکنون سربرنیتسا بار دیگر خانهٔ احمد اوستیچ و خانوادهاش شده است.
ایفتا میرِمیچ و تلاش برای آشتی
ایفتا میرِمیچ نیز پس از نسلکشی به روستای زادگاهش بازگشت. او در آن زمان با پنهان شدن در قسمت بار یک کامیون توانسته بود فرار کند. بازگشت به خانهٔ قدیمیاش — حدود چهل دقیقه رانندگی تا سربرنیتسا — برای او همچون تولدی دوباره بود: «احساس کردم زندگیام باید اینجا ادامه پیدا کند.» او نیز احساس میکرد به برادرش، که در همان روستا کشته شده بود، بدهکار است.
با کمک یک وام، ایفتا میرِمیچ و خواهرش مزرعهای برای پرورش مرغ راهاندازی کردند. او همچنین سازمانی تأسیس کرد که به زنان دیگر در بازگشت به خانههایشان یاری میدهد. به گفته خودش، این کار مبارزهای دشوار بود. هفتاد درصد زنانی که بازگشتند، همسران خود را از دست داده بودند. با این حال، از همان آغاز «آشتی» در مرکز فعالیتهایش قرار داشت: «صلح، آشتی و همزیستی از زنان آغاز میشود. درد مادری که فرزندش را از دست میدهد همیشه یکی است — فرقی ندارد آن مادر بوسنیاک، کروات یا صرب باشد».
او میگوید با همسایگانش، چه صرب باشند چه بوسنیاک، هرگز مشکلی نداشته است. دوستانی در سراسر جهان دارد و همین را مایهٔ ثروت واقعی خود میداند.
زندگی روزمره در سربرنیتسا
احمد اوستیچ میگوید همزیستی میان مردم عادی به خوبی جریان دارد. مشتریان آرایشگاه او از هر دو گروه قومی هستند. مردم با هم در کافه مینشینند و وقت میگذرانند. تنها موضوعی که از آن پرهیز میشود، صحبت دربارهٔ نسلکشی و جنگ است.
در کنار کارش در آرایشگاه، احمد اوستیچ به عنوان رئیس باشگاه محلی موتورسواران نیز فعالیت میکند. یکی از هدفهای این باشگاه، شناساندن هرچه بیشتر سربرنیتسا است. او میگوید: «میخواهیم تا حد ممکن افراد بیشتری به اینجا بیایند و ببینند که سربرنیتسا فقط نامی هولناک نیست.» سپس با خنده میافزاید که شاید خوشبینیاش کمی آرمانگرایانه باشد، اما او به این شهر ایمان دارد.
استفاده ابزاری از شهر
به گفته احمد اوستیچ، یکی از مشکلات بزرگ، نبود چشمانداز اقتصادی است. مشکل دیگر، بهرهبرداری سیاسی از نام و موقعیت شهر است. او میگوید: «سربرنیتسا در رسانهها اغلب بهطور تحریفشده نمایش داده میشود، و سیاستمداران از آن برای اهداف خود استفاده میکنند».
سربرنیتسا در بخشی از بوسنی و هرزگوین قرار دارد که اکثریت آن صرب هستند و «جمهوری صربسکا» نامیده میشود. سیاستمداران برجسته این منطقه بارها نسلکشی را انکار کردهاند — عملی که در بوسنی و هرزگوین جرم محسوب میشود. آنان همچنان به تحریک علیه گروههای قومی دیگر ادامه میدهند و بهجای آشتی، بر تفرقه تکیه دارند. هنوز هیچ بررسی و بازنگری رسمی در مورد نسلکشی انجام نگرفته است.
یاد و خاطرهای که ادامه دارد
به باور احمد اوستیچ، یادآوری نسلکشی یک روند مداوم است که فراتر از سالگرد رسمی آن معنا دارد. برای او، خودِ زندگی روزمرهاش در سربرنیتسا نوعی یادبود است. میگوید نمیتواند تصور کند در جای دیگری زندگی کند؛ اینجا احساس امنیت میکند، اینجا خانهاش است. دو فرزندش نیز میخواهند در همینجا بمانند. دخترش قرار است چند سال دیگر آرایشگاه خانوادگی را به دست گیرد و این سنت خانوادگی را ادامه دهد.
ایفتا میرِمیچ هم دیگر قصد ترک خانهاش را ندارد. او فعالانه در مراسم یادبود نسلکشی شرکت میکند. این روزها بازماندگان و بستگان قربانیان مسیر «راهپیمایی مرگ» را که احمد اوستیچ سی سال پیش با رنج پیموده بود، در جهت معکوس طی میکنند. مسیر این راهپیمایی سالانه از کنار مزرعه ایفتا میرِمیچ نیز میگذرد. او هر سال به شرکتکنندگان خوراک و امکان استحمام میدهد.
هر دو — ایفتا میرِمیچ و احمد اوستیچ — بر این باورند که داستان سربرنیتسا باید همچنان روایت شود، تا آنچه در آن روزها رخ داد، هرگز از یاد نرود.
به نقل از رسانه آلمانیزبان SRF سوئیس