۱۱ نوامبر ۲۰۲۵
این نخستین اثر ادبی سلمان رشدی پس از سوءقصد به اوست. رشدی در رمان «ساعت یازدهم» بهگونهای روایی به موضوع مرگ میپردازد – و در عین حال، از نیش و کنایه به ترامپ نیز دریغ نمیکند.
او خسته به نظر میرسد وقتی در دفتر ناشرش، «آژانس وایلی» در نیویورک، با سلمان رشدی برای مصاحبه دیدار میکنیم. نویسنده بریتانیایی-هندی عینکی با شیشهی تیره بر یکی از چشمانش دارد؛ نشانهای از آن سوءقصد هولناک که مرد ۷۸ ساله بهسختی از آن جان سالم به در برد.
در اوت ۲۰۲۲، در جریان یک رویداد ادبی در ایالت نیویورک، مهاجمی به نام هادی مطر چندین بار با چاقو به رشدی حمله کرد. رشدی با جراحات سنگین زنده ماند، اما یکی از چشمانش را از دست داد. او میگوید: «خب، از دست دادن یک چشم کار سادهای نیست. هر روز به آن فکر میکنم».
صبحها که بیدار میشوی، فقط یک چشم داری. حس خوشایندی نیست. باید بهترین استفاده را از آنچه زندگی به تو تحمیل میکند بکنی.
تأملی بر پیری و مرگ
از این رو عجیب نیست که کتاب تازهاش، «ساعت یازدهم»، بازتابی از زندگی، پیری و مرگ باشد. ایستگاههای بزرگ زندگی سلمان رشدی همان صحنههاییاند که این پنجگانهی داستانی در آنها میگذرد: بمبئی، شهری که در آن رشد کرد؛ کمبریج، جایی که تحصیل نمود؛ و ایالات متحده، جایی که تاکنون در آن زندگی میکند. او در ترکیبی از روایتهای خیالی و خودزندگینامهای، داستانهایی از یک شخصیت میگوید: موسیقیدانی چیرهدست که با جادوی خود از شوهر نوکیسهاش انتقام میگیرد، یا روح استادی در کمبریج که میخواهد از شکنجهگرش انتقام بگیرد.
رشدی در این میان پرسشهایی هستیشناسانه طرح میکند: چگونه باید با «ساعت یازدهم»، یعنی واپسین مرحلهی زندگی، روبهرو شد؟ ما چگونه با مرگ مواجه میشویم؟ آیا آن را میپذیریم یا انکارش میکنیم؟
پاسخ رشدی رنگی فلسفی دارد:
«هیچکس در جهان، پایان داستان خود را نمیداند؛ زیرا هنوز رخ نداده است. و حتی وقتی رخ میدهد، ما باز هم آن را نمیدانیم.»
رشدی: مرگ میتواند «احساس شکست» باشد
رشدی میگوید:
«گاهی اندیشیدن به پایان زندگی به دستاوردهای بزرگی منجر میشود، اما گاهی نیز به افسردگی و فلج روحی میانجامد. این موضوعی بسیار پیچیده است که همهی ما ناگزیر از روبهرو شدن با آنایم: اینکه چگونه با آن کنار میآییم – یا نمیآییم.»
در پاسخ به این پرسش که آیا انسان در آستانهی مرگ، در مرز میان زندگی و نیستی، خوشبخت است یا بدبخت؟ مرگ را میپذیرد یا رد میکند؟ رشدی چنین پاسخ میدهد:
«اگر کسی در طول زندگیاش به آنچه امید داشته نرسیده باشد، مرگ میتواند احساسی از شکست در او برانگیزد. اما اگر زندگیای پربار و رضایتبخش داشته باشد، مرگ میتواند اندیشهای مثبت باشد، همچون این جمله: “خُب، من زندگی خوبی داشتم.”»
رشدی تأکید میکند که خود او، از بسیاری جهات، دقیقاً همان زندگیای را زیسته است که آرزویش را داشته است:
«من همیشه میخواستم نویسنده شوم. این تنها چیزی بود که در زندگی میخواستم.»
رشدی: «اعتماد به نهادهای دموکراتیک کاهش یافته است»
رشدی در رمان خود خواننده را به «لانگ آیلند» میبرد؛ جایی که نویسندهای جوان در جستوجوی همکار ناپدیدشدهاش است. او در این داستان – با الهام از «آمریکا»ی فرانتس کافکا – جهانی تمامیتخواه و فاسد را به تصویر میکشد؛ جهانی که میتوان آن را نوعی انتقاد پنهان از آمریکای ترامپ نیز دانست.
رشدی میگوید:
«بهگمانم اعتماد مردم به نهادهای دموکراتیک، در سراسر جهان و در گذر نسلها، کاهش یافته است».
«و به همین دلیل است که مردم قربانی انواع نیروهای دیگر شدهاند، مانند فرقهگرایی، دموگویی و اقتدارگرایی»، رشدی توضیح میدهد و در این میان تصویر مثبتی از جوامع کنونی ارائه نمیدهد.
او میگوید: «در آمریکا ما نسخهای بهویژه دراماتیک و مسخره از این وضعیت داریم» – نیش و کنایهای به دولت دونالد ترامپ، رئیسجمهور سابق آمریکا.
رشدی: دموگهای (Demagogen) راستگرا «فرهنگ را دشمن خود میدانند»
جنبشهای اعتراضی در خیابانهای آمریکا نظر او را تأیید میکنند. رشدی خواستار آزادی هنری به جای ممنوعیت اندیشه، سانسور و اخبار جعلی است و نسبت به یک «جنگ فرهنگی» هشدار میدهد:
«هر جا که این دموگهای راستگرا، پوپولیستها و شخصیتهای اقتدارگرا ظاهر شوند، فرهنگ دشمن آنهاست. فرهنگ به معنای وسیع، از دانشگاهها گرفته تا ادبیات، موسیقی و تجلی گستردهی فرهنگ. این دشمن اعلامشدهی آنهاست.»
در کتاب «ساعت یازدهم»، رشدی زوال و گذر زمان را به تصویر میکشد و تابوهای مرتبط با پیری و مرگ را میشکند. همزمان، این نخستین اثر ادبی او پس از سوءقصد به زندگیاش است و بهنوعی راه بازگشت او به زندگی عادی و حضور دوباره در عرصهی نوشتن محسوب میشود.
سلمان رشدی
سلمان رشدی در سال ۱۹۴۷ در بمبئی به دنیا آمد و در سن چهارده سالگی به انگلستان رفت و بعداً در دانشگاه کمبریج تاریخ خواند. او با رمان «کودکان نیمهشب» که جایزه بوکر را دریافت کرد، به شهرت جهانی رسید. در سال ۲۰۲۳، رشدی جایزه صلح ناشران آلمان را دریافت کرد.
رمان «آیات شیطانی» در سال ۱۹۸۹ منجر به صدور فتوا علیه او توسط رهبر وقت انقلاب ایران، خمینی، شد و او را برای سالها در انزوا قرار داد.
در سال ۲۰۲۲، رشدی در یک سوءقصد بهشدت زخمی شد و یکی از چشمانش را از دست داد. در مه ۲۰۲۵، عامل این سوءقصد، هادی مطر، به ۲۵ سال زندان محکوم شد.
منبع: سایت تلویزیون ZDF آلمان