رواندا، که به «سوئیس آفریقا» نیز مشهور است، امروز بهعنوان یک داستان موفقیت مطرح است. این کشور به یک مرکز اقتصادی تبدیل شده و نرخ رشد بالایی دارد. با این حال، تروما جمعی ناشی از نسلکشی هنوز از بین نرفته است، اما نسل جوان تلاش میکند تا از آن فراتر رود.
او در باغ یادبود نسلکشی در کیگالی، پایتخت رواندا، با تمام وجود آواز میخواند. بلیس رواموکوا، این آهنگ را خودش ساخته است. این ترانه دربارهی آشتی و کسانی است که در نسلکشی علیه توتسیها جان خود را از دست دادند. تعداد آنها حدود ۸۰۰ هزار نفر است و ۲۵۰ هزار نفرشان در تپهای که یادبود در آن قرار دارد به خاک سپرده شدهاند.
بلیس با صدایی آرام میگوید: «این مکان برای من اهمیت فوقالعادهای دارد. پدرم اینجاست. پدرم با احترام در اینجا دفن شده است.»
بلیس رواموکوا یکی از ۸۰ هزار یتیمی است که در جریان نسلکشی آوریل ۱۹۹۴ والدین خود را از دست دادند. پدرش به طرز وحشیانهای کشته شد و مادرش اندکی پس از تولد او بر اثر بیماری درگذشت. بسیاری از این یتیمها از حمایت دولت بهرهمند شدند و بلیس، اکنون ۳۰ ساله، نیز از این قاعده مستثنی نبود. او در خانوادهای سرپرست بزرگ شد، توانست بهطور رایگان به مدرسه برود و بهطور رایگان تحصیلات دانشگاهی خود را ادامه دهد.
دو برابر سختتر از سایر کشورهای آفریقا کار کردن
بهخاطر صدای پرطنینش، او یک خوانندهی محبوب کاور محسوب میشود و از اجرای خود در رستورانهای لوکس یا مراسم خصوصی درآمد زیادی دارد، به حدی که توانسته یک ساختمان تجاری بخرد و آن را اجاره دهد. او درآمد کافی دارد تا در یک محلهی آرام در کیگالی یک خانهی بزرگ و مدرن اجاره کند.
روی کاناپهی کرمرنگ، در حالی که پشت سرش یک نقاشی بزرگ از عروسیاش قرار دارد، توضیح میدهد که از کودکی حاضر نبوده بهعنوان یک یتیم دیده شود: «من بهعنوان یتیم هم میتوانم به همان چیزهایی دست پیدا کنم که دیگران با والدین زنده به آن میرسند. این همیشه انگیزهی من بوده و به همین دلیل هم سخت کار میکنم.»
رواندا در شرق آفریقا قرار دارد.
این کشور یکی از کوچکترین کشورهای آفریقا است، اما تراکم جمعیتی بالایی دارد.
در رواندا اینطور به نظر میرسد که همه سخت کار میکنند. شاید تنها کشوری در آفریقا باشد که در آن فقیر متکدی وجود ندارد و خیابانها تقریباً بینقص تمیز هستند. پایتخت، کیگالی، گویی از فعالیتها میلرزد و بهعنوان مرکز فناوری شرق آفریقا شناخته میشود. یک ساختمان نیمهدایرهای و آیندهنگر که در شب به رنگهای رنگینکمانی میدرخشد، یکی از مدرنترین مراکز کنفرانس منطقه است و در سرتاسر شهر ساختمانهای اداری به ارتفاع کشیده میشوند.
اسکار تسویسریمانس، که در یادبود نسلکشی کار میکند، این حس از فعالیت دائمی را تأیید میکند. او توضیح میدهد که مردم رواندا نمیتوانند آهسته یا تنبل باشند. در حالی که دیگر کشورها با آرامش توسعه مییابند، رواندا باید سریع عمل کند. «دلیل آن نسلکشی است. این نسلکشی کشور ما را از هر نظر ویران کرد. ما مجبور شدیم از صفر شروع کنیم، هم از نظر اقتصادی و هم بهویژه از نظر انسانی».
بخشش، اما نه فراموشی
این روانشناس آموزشدیده میگوید: امروز باید بخشید، اما فراموش نکرد. این هدف یادبود نسلکشی نیز هست. این مکان روزانه توسط صدها گردشگر و همچنین افراد محلی بازدید میشود. وظیفهی روانشناس، حمایت از بازدیدکنندگان در لحظات عاطفی دشوار است.
پیامهای ویدیویی بازماندگان، عکسهای صدها جنازهی تکهتکهشده در یک مزرعه یا جلوی یک کلبه، و مجموعهای از جمجمههای برهنه که با چشمانشان سرزنش میکنند — هیچکس بدون تأثیر از یادبود خارج نمیشود. «ما نمیخواهیم نفرت جدیدی ایجاد کنیم، ما روی اتحاد رواندا کار میکنیم، فقط اینگونه میتوانیم پیش برویم»، اسکار تأکید میکند. یادبود برای بازماندگان اهمیت زیادی دارد، زیرا بسیاری از نسل جوان هنوز نمیدانند چه واقعاً اتفاق افتاده است. کسانی که نسلکشی را تجربه کردهاند، اغلب هنوز نمیتوانند دربارهی آن صحبت کنند. «چگونه میتوان واژهای برای توصیف چنین خشونتی یافت؟ چگونه یک مادر به فرزندانش توضیح دهد که چند بار مورد تجاوز قرار گرفته است؟ برای این کار هیچ واژهای وجود ندارد.»
«میخواستم بفهمم، اما تا امروز نفهمیدهام»
بلیس رواموکوا نه تنها والدین خود، بلکه تقریباً تمام خانوادهاش را از دست داده است. خواهر پدرش بهطور معجزهآسا جان سالم به در برده است. او اغلب او را در خانهاش در روستا، که یک ساعت با ماشین از کیگالی فاصله دارد، ملاقات میکند. از میان هزار تپهای که رواندا بهخاطر آنها معروف است، چیز زیادی دیده نمیشود؛ آنها تنها بهصورت خطوطی در مه قابل تشخیص هستند.
عمهی بلیس در حیاط پشتی نخودها را جدا میکند، در حالی که گفتوگویی پرانرژی بهسرعت شکل میگیرد. وقتی موضوع به زمان نسلکشی میرسد، شادمانی او جای خود را به نوعی غم ملایم میدهد. او بارها این داستان را برای بلیس و همچنین فرزندانش تعریف کرده است. با اطمینان توضیح میدهد «آنها میخواستند بدانند پدربزرگ و مادربزرگشان کجا هستند و چه اتفاقی افتاده است. هر بار صحبت دربارهی آن دردناک است، اما نسل بعد باید بداند».
خواهرزادهاش سرش را تکان میدهد. او میخواسته همه چیز را بداند و بارها از او پرسیده است. «میخواستم بفهمم. بفهمم چرا کسی را گردن میزنند، چرا انسانی کشته میشود. تنها کسی که این را درک کند، علت عمیق را میفهمد و میتواند مانع شود که چنین چیزی دوباره رخ دهد.»
وقتی از او پرسیده میشود که آیا واقعاً میتواند بفهمد، مدت طولانی سکوت میکند. «نه»، در نهایت پاسخ میدهد، «اگر صادق باشم، تا امروز نفهمیدهام.»
بازی برای ایجاد پل
وقتی دوباره در کیگالی هستیم، او کاملاً تغییر کرده به نظر میرسد؛ پرانرژی و پر از انگیزه. هوا تاریک شده است که او به مرکز بازی خود سر میزند، مرکزی که چند ماه پیش در مرکز شهر افتتاح کرده بود. میزهای حیاط همه پر هستند؛ برخی شطرنج بازی میکنند، برخی هالمای فِنجانی، و در سالن بزرگ داخل، جوانان با بیلیارد سرگرماند یا در بازیهای مجازی غرق شدهاند.
فضا آرام است و این دقیقاً هدف بلیس رواموکواست. هرچند که از زمان افتتاح مرکز بازی درآمد خوبی دارد، اما انگیزهی اصلی او این نیست. او میخواهد با این مرکز، جوانان را در محیطی بدون استرس دور هم جمع کند. وحدت ملی که در سراسر رواندا دنبال میشود، او به سبک خود در مقیاس کوچک محقق میکند. «این واقعیت دارد که بازیها انسانها را به هم وصل میکنند. نمیدانم چه اقوامی به اینجا میآیند و میروند، و لازم هم نیست بدانم. ما خوشحالیم، پس چرا باید بخواهیم بدانیم؟»
احتمالاً به این سادگی نیست که داستانی عمیق و دشوار میان دو قوم را از ریشه پاک کرد، اما قطعاً یکی از گامهای کوچک به سوی آشتی است.
به نقل از رسانه آلمانیزبان SRF سوئیس 05.04.2024