logo





صدای سوم در رویارویی با روش جمهوری اسلامی و اسرائیل در مدیریت نارضایتی در ایران

پیش درآمدی بر چند گفت‌وگوی تازه در دفاع از جنبش های اجتماعی، صلح و دمکراسی

دوشنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۴ - ۱۳ اکتبر ۲۰۲۵

مهرداد درویش پور

در شرایطی که سیاست مرگ و وخامت فزاینده وضعیت معیشتی، اجتماعی و سیاسی مردم ایران به بحرانی فراگیر بدل شده، یافتن راهبردی مؤثر برای مواجهه با این وضعیت، به یکی از اصلی‌ترین دغدغه‌های ذهنی کنشگران سیاسی، جامعه‌شناسان و اقتصاددانان بدل گشته است. در مجموعه گفت‌وگوهای پیش‌رو، کوشیده‌ام چشم‌انداز سه گونه از سیاست‌ورزی در قبال نارضایتی‌ها و اعتراضات مردمی را بررسی کرده و افق‌های ممکن پیش‌رو را تحلیل کنم.

در گفت‌وگویی با بی‌بی‌سی، که با حضور مرضیه آذرافزا (کنشگر اصلاح‌طلب محافظه‌کار از داخل کشور) و هادی کحال‌زاده (اقتصاددان) انجام شد، به بررسی تلاش‌های حکومت برای مدیریت اعتراضات پرداختم. در این گفت‌وگو تأکید کردم که برخی گشایش‌های اجتماعی نظیر برگزاری کنسرت‌ها یا عقب‌نشینی نسبی از سیاست حجاب اجباری، بیش از آن‌که نشانه‌ای از واقع‌گرایی نظام پس از جنگ دوازده‌روزه باشد، بیانگر نوعی عقب‌نشینی تاکتیکی در برابر فشارهای داخلی و بین‌المللی و نشانه‌ای از ورشکستگی سیاستی است که تاکنون تحت رهبری آیت‌الله خامنه‌ای دنبال شده است.

جمهوری اسلامی، که پس از حملات اسرائیل و تضعیف محور مقاومت در منطقه و همچنین فعال شدن مکانیسم ماشه در عرصه بین‌المللی با چالش‌های جدی مواجه شده، ناگزیر است در سطح سیاست خارجی به تعامل بیشتر و در عرصه داخلی به عقب‌نشینی‌هایی محدود تن دهد تا از بروز انفجار اجتماعی جلوگیری کرده و اعتراضات پیش‌رو را مدیریت کند؛ اعتراضاتی که تحریم‌های اقتصادی می‌توانند زمینه‌ساز گسترش آن باشند.

در این گفت‌وگو تصریح کردم که اگرچه حمله نظامی، چنان‌که تجربه جنگ دوازده‌روزه نشان داد، نمی‌تواند به‌سادگی به فروپاشی نظام منجر شود، اما حکومت به‌شدت نگران خیزش‌های اجتماعی گسترده‌ای است که در شرایط تحریم، احتمال بروز مجدد آن‌ها وجود دارد. از همین رو، بدون آن‌که تجدیدنظر بنیادینی در سیاست‌های کلان خود صورت دهد، می‌کوشد با لغو عملی حجاب اجباری و برگزاری کنسرت‌ها، از شدت نارضایتی‌ها بکاهد و توان خود را در مدیریت بحران‌های اجتماعی افزایش دهد.

با این حال، تأکید کردم که جنبش‌های اجتماعی در ایران نه به فرمان این یا آن رهبر خودخوانده در خارج از کشور شکل می‌گیرند، و نه قدرت‌های خارجی نقش تعیین‌کننده‌ای در برانگیختن آن‌ها دارند. همان‌گونه که جنبش «زن، زندگی، آزادی» و خیزش‌های بزرگی چون جنبش سبز، دی ۹۶، آبان ۹۸ و دیگر اعتراضات نشان داده‌اند، این جنبش‌ها ماهیتی درون‌زا و خودجوش دارند.

گرچه چشم‌انداز آینده همچنان مبهم است، اما در عصری که بی افقی، بی نظمی، ناپایداری و ناامنی و اضطراب به مولفه های اصلی بدل شده اند، اما جامعه بین‌المللی، مردم ایران و حتی بخش از بدنه نظام نیاز خواهان تغییر ریل سیاست در ایران در مسیر داخلی و بین‌المللی هستند. در این معنا، ما در آستانه ورود به عصر پساخامنه‌ای قرار داریم، هرچند وی همچنان به گونه ای نمادین یا واقعی همچنان نقشی محوری در سیاست‌ورزی نظام ایفا می‌کند. این گذار شاید آخرین فرصت حکومت برای جلوگیری از جنگی دیگر و مقابله با فشارهای فزاینده بین‌المللی و نارضایتی‌های داخلی باشد.

در عین حال، هرگونه عقب‌نشینی حکومت، ولو محدود، به سود جامعه مدنی است و می‌تواند زمینه‌ساز تقویت صدای سوم باشد؛ صدایی که بر نقش بنیادین جنبش‌های اجتماعی در پیشبرد گفتمان دموکراتیک تأکید دارد و آن را راهی مؤثر برای گذار از وضعیت موجود می‌داند. حکومت با این چالش روبرو است که چگونه با یک عقب نشینی مدیریت شده مانع از آن شود که با سرنوشت مشابه حکومت پهلوی پس از عقب نشینی شاه در نیمه دوم دهه پنجاه روبرو شود و مردم ایران نیز با این چالش روبرو هستند که چگونه بتوانند بر نابرابری توازن قوا در جدال با حکومت بی آن که به قدرت های خارجی یا جنگ تکیه کنند و جامعه دچار هرج ومرج نشود، غلبه کنند و راه بهبود موقعیت خود و گذار مسالمت آمیز از نظام و را هموار کنند.

لینک گفت‌وگو از دقیقه ۲۵ به بعد

در گفت‌وگوی دیگری همراه با مهرداد خوانساری (مشروطه خواه) با کانال یک با شهرام همایون، ضمن اشاره به برخی ابهامات و محدودیت‌های ذاتی طرح صلح پیشنهادی دولت ترامپ و نیز ناروشنی در خصوص میزان پایداری یا شکنندگی توافق حاصل‌شده، پایان‌یافتن روند نسل‌کشی در غزه و توافق میان حماس و اسرائیل را گامی در راستای تنش زدایی و گسترش امید به صلح در خاورمیانه دانستم. تأکید کزدم که این توافق نه‌تنها به سود مردم فلسطین و اسرائیل، بلکه به نفع تمامی انسان‌هایی است که در سراسر جهان به صلح، عدالت و دموکراسی باور دارند. ضمن استقبال از عقب‌نشینی سایه‌های جنگ در منطقه، اشاره کردم که برخلاف تبلیغات جنگ‌طلبانه برخی جریان‌ها، هرگونه تنش‌زدایی – ولو آن که از سر اجبار و ناشی از ناکامی در تحقق اهداف از طریق راه‌حل‌های نظامی باشد - در نهایت به سود مردم منطقه است. کاهش تنش، ولو موقت، می‌تواند فرصت‌هایی برای تنفس اجتماعی، بازسازی امید و تقویت نیروهای مدنی را فراهم آورد.

در خصوص ایران نیز تأکید کردم که آتش بس و پایان جنگ بین فلسطینی ها و اسرائیل (ولو ناپایدار) و هرگونه کاهش تنش میان اسرائیل و آمریکا با جمهوری اسلامی، می‌تواند به سود مردم ایران تمام شود؛ چرا که با عقب رانده شدن ابرهای جنگ، احتمال عقب‌نشینی حکومت در برابر فشارهای اجتماعی و مطالبات جنبش‌های مدنی افزایش می‌یابد. امری که به نوبه خود می‌تواند زمینه‌ساز گسترش جنبش های اجتماعی و گشایش‌هایی هرچند محدود در فضای سیاسی و اجتماعی کشور باشد

در پایان گفت‌وگو، بر این نکته پای فشردم که مسیر دمکراسی در ایران از طریق گسترش اعتدال و تعامل در خانواده های سیاسی گوناگون ایران و مدیریت اختلاف است. اما هرگونه ائتلاف ملی برای گذار از بنیادگرایی اسلامی از ایران به سمت دمکراسی، باید بر پایه‌ی به‌رسمیت‌شناختن حق تعیین سرنوشت مردم ایران توسط خود آنان و نفی قاطع هرگونه مداخله نظامی خارجی استوار باشد. تنها در چنین چارچوبی و با منزوی کردن گرایشات افراطی از هر سو است که می‌توان با تقویت صدای سوم به گذار دموکراتیک و پایدار از وضعیت موجود امید بست.

لینک گفتگو از آغاز تا دقیقه ۶۷

در گفت‌وگوی دیگری همراه با کامبیز غفوری در در برنامه «رمز پیروزی» حسن اعتمادی با مهرداد درویش‌پور و کامبیز غفوری به بررسی پیامدهای نگران‌کننده بازگشت تحریم‌های فلج‌کننده علیه ایران که در صورت ماجراجویی جمهوری اسلامی می تواند به افزایش خطر حمله نظامی دوباره از سوی اسرائیل و ایالات متحده منجر شود پرداختم و به چهار بحران عمده‌ای که در پی بازگشت تحریم‌ها پدید آمده‌اند، اشاره کردم: نخست، تشدید انزوای بین‌المللی جمهوری اسلامی و مشروعیت‌یافتن خطر حمله نظامی دوباره؛ دوم، افزایش فشارهای اقتصادی بر جامعه؛ سوم، تعمیق شکاف درون ساختار حاکمیت؛ و چهارم، گسترش فاصله میان مردم و حکومت.

همزمان بر این‌که هیچ‌یک از بازیگران اصلی—اعم از جمهوری اسلامی، دولت‌های آمریکا و اسرائیل، کشورهای اروپایی و حتی متحدان جمهوری اسلامی نظیر چین و روسیه—قابل اعتماد نیستند، خاطرنشان کردم که در عصر ترامپیسم، نه قانون و تعهدات بین‌المللی، بلکه منطق زور و قدرت تعیین‌کننده تحولات بین المللی است. از این‌رو، چشم‌انداز دستیابی به توافقی دیپلماتیک و پایدار در صورت انعطاف ناپذیری جمهوری اسلامی ضعیف به نظر می‌رسد. با این حال، تاکید کردم راهی جز بازگشت به دیپلماسی و از منظر جامعه تقویت صدای سوم—یعنی صدای صلح و دموکراسی—وجود ندارد؛ صدایی که بر تکیه بر جنبش‌های اجتماعی و منزوی‌سازی گرایش‌های افراطی داخلی و بین‌المللی استوار است.

در این گفت‌وگو تأکید کرد که تصور سرنگونی جمهوری اسلامی توسط اسرائیل و جایگزینی آن با رضا پهلوی، توهمی بیش نیست و هدف اسرائیل در درجه اول تضعیف هرچه بیشتر ایران است و منطق «دشمنِ دشمنِ من، دوستِ من است» خطا است و مخالفت با جمهوری اسلامی نباید بهانه‌ای برای حمایت از سیاست‌های اسرائیل باشد، به همان گونه که مخالفت با اسرائیل نباید به توجیه یا حمایت از حکومت اسلامی بینجامد. هم از این رو مخالفت با جمهوری اسلامی نباید به بی‌تفاوتی در برابر جنایات اسرائیل در غزه منجر شود. تاکید شد حمایت از تظاهرات بین‌المللی و حرکت کشتی‌های حامل فعالان صلح‌طلب به سوی غزه به‌عنوان نماد وجدان بیدار بشری و بخشی از تجلی صدای سوم در سطح بین المللی است که نه مدافع بنیادگرایی است و نه جنگ و میلتیاریسم. همچنین با اشاره به این که در شرایط بحرانی و جنگی، صدای سوم اغلب به حاشیه رانده می‌شود و جنگ هیچ دستاورد مثبتی برای مردم ایران و منطقه در بر نخواهد داشت و با یادآوری تجربه تلخ چلبیسم در عراق—که نشان داد تغییر رژیم از طریق حمله نظامی تنها به جنگ داخلی و فروپاشی اجتماعی منجر می‌شود —بر ضرورت گسترش مقاومت مدنی، تقویت جنبش‌های اجتماعی درون کشور و همگرایی هرچه بیشتر نیروهای طرفدار صلح و دموکراسی تأکید شد.

به موازات تلاش های جمهوری اسلامی ایران برای مدیریت اعتراضات و بی اعتبار کردن اپوزیسیون ایران، انتشار گزارشی از هاآرتص نشان می دهد که چگونه اسرائیل نیز با تکیه بر جنگ های نیابتی دیجتال برای جهت دادن به نارضایتی های مردم ایران، فراخواندن آنان به قیام در طی جنگ دوازده روزه و تحمیل رضا پهلوی همچون "محبوب ترین آلترناتیو" در جهت مقاصد خود اقدام کرده است. در پی انتشار یادداشت فیس بوکی خود دراین باره در گفتگویی با محمد منظر پور به بررسی این پدیده پرداختم و از جمله اشاره کردم که:

در سال‌های اخیر، تحولات ژئوپلیتیک خاورمیانه با ظهور اشکال نوینی از نیروهای نیابتی همراه بوده است؛ نیروهایی که دیگر صرفاً در میدان‌های نبرد نظامی حضور ندارند، بلکه در عرصه‌های رسانه‌ای، سایبری، دیپلماتیک و روانی نیز ایفای نقش می‌کنند. در حالی که جمهوری اسلامی ایران با تکیه بر گروه‌هایی چون حزب‌الله لبنان، حوثی‌های یمن و حشد الشعبی عراق، نیابت رزمی خود را در منطقه تثبیت کرده است، گزارش اخیر هاآرتص و مرکز تحقیقات مارکر از شکل‌گیری نوعی نیابت دیجیتال در سوی مقابل پرده برمی‌دارد. این تحول را می‌توان در چارچوب نظریه‌ی «جنگ ترکیبی» تحلیل کرد؛ مفهومی که بر تلفیق ابزارهای نظامی، اطلاعاتی، رسانه‌ای و دیپلماتیک برای اعمال قدرت و نفوذ تأکید دارد.

بر اساس این گزارش، شبکه‌ای از فعالان رسانه‌ای و سایبری، در هماهنگی با نهادهای اسرائیلی، می‌کوشند با بهره‌گیری از تبلیغات ساختگی، چهره‌ای محبوب، قابل‌اعتماد و نجات‌بخش از رضا پهلوی در افکار عمومی ایرانیان ترسیم کنند؛ اقدامی که فراتر از تبلیغات سیاسی متعارف، به نوعی جنگ روایت‌ها و عملیات روانی در خدمت اهداف ژئوپلیتیک اسرائیل بدل شده است. این پدیده، که می‌توان آن را « نیروی نیابتی دیجیتال» نام نهاد، پرسش‌هایی بنیادین درباره‌ی استقلال سیاسی این بخش از اپوزیسیون، مشروعیت‌بخشی به مداخلات خارجی، و تأثیرات آن بر آینده‌ی تحولات منطقه‌ای مطرح می‌سازد. از جمله:

۱. نقش نیروهای نیابتی دیجیتال در عصر جنگ‌های ترکیبی

در این چارچوب، رضا پهلوی و طیف افراطی سلطنت‌طلبان، با بهره‌گیری از حمایت‌های رسانه‌ای، دیپلماتیک و احتمالاً اقتصادی اسرائیل، به ابزاری برای مشروعیت‌بخشی به سیاست‌های تهاجمی این کشور بدل شده‌اند؛ نیرویی که نه‌تنها حمله نظامی اسرائیل به ایران را موجه جلوه می‌دهد و آن را ناجی ایرانیان می‌خواند، بلکه حتی نسل‌کشی در غزه را نیز توجیه‌پذیر می‌سازد. به عبارت دیگر آنان هرچه بیشتر به‌عنوان بازوی رسانه‌ای و مشروعیت‌ساز اسرائیل در تقابل با جمهوری اسلامی تعریف می‌شوند؛ نقشی که از سطح کنش سیاسی فراتر رفته و به بخشی از راهبرد منطقه‌ای اسرائیل بدل شده است.

۲.مشروعیت‌بخشی به سیاست‌های تهاجمی اسرائیل

زمانی که رضا پهلوی و جریان سلطنت‌طلب، با حمایت اسرائیل، به‌عنوان «تنها آلترناتیو معتبر» برای آینده‌ی ایران معرفی می‌شوند، این تصویر می‌تواند به اسرائیل امکان دهد تا اقدامات نظامی یا دیپلماتیک خود علیه جمهوری اسلامی را با توجیه «حمایت از مردم ایران» مشروع جلوه دهد.

۳.نقش شبکه‌های رسانه‌ای و سایبری

پشتیبانی اسرائیل از رضا پهلوی از طریق شبکه‌های رسانه‌ای حقیقی یا ساختگی، تولید محتوا، تبلیغات هدفمند و عملیات سایبری، سلطنت‌طلبان را به نیرویی بدل کرده که بیش از آن‌که در خدمت منافع مردم ایران باشد، در خدمت اهداف ژئوپلیتیک اسرائیل عمل می‌کند. رسانه‌هایی که در خدمت این نیابت دیجیتال هستند، با حذف یا بی‌اعتبارسازی دیگر شخصیت‌ها و جریان‌های اپوزیسیون، به شکاف و بی‌اعتمادی میان مخالفان جمهوری اسلامی دامن می‌زنند و انسجام

درونی اپوزیسیون را از میان می‌برند. این روند را می‌توان در چارچوب «جنگ روایت‌ها» و «قدرت نرم» تحلیل کرد.

افشاگری روزنامه هار آرتص که گفتگو یورو نیوز با نویسندگان مقاله پرتوهای تازه ای بر آن افکند، بی‌تردید، به مشروعیت رضا پهلوی در میان بخش بزرگی از جامعه‌ی ایران آسیب خواهد زد. حساسیت عمومی نسبت به دخالت خارجی، به‌ویژه از سوی اسرائیل یا آمریکا، ممکن است به‌جای تقویت جایگاه او، موجب بی‌اعتمادی گسترده‌تر شود. همچنین روشن شدن این‌که بخش قابل توجهیه از محبوبیت او در رسانه‌های مجازی حاصل تبلیغات ساختگی بوده، می‌تواند به یک رسوایی رسانه‌ای برای رسانه‌های حامی‌اش بدل گردد.

۴. تضاد با استقلال اپوزیسیون

این نوع وابستگی، استقلال سیاسی اپوزیسیون را به‌شدت زیر سؤال می‌برد و بی‌اعتمادی میان نیروهای مردمی و دموکراتیک را تشدید می‌کند؛ به‌ویژه برای آن دسته از جریان‌هایی که بر استقلال از قدرت‌های خارجی و گذار دموکراتیک بدون مداخله‌ی بیرونی تأکید دارند. چنین شکافی، انسجام اپوزیسیون را تضعیف کرده و امکان شکل‌گیری یک بدیل ملی و مستقل را با چالش‌های جدی مواجه می‌سازد. از منظر افکار عمومی خارج از ایران نیز، این افشاگری شکاف میان جمهوری‌خواهان مستقل و سلطنت‌طلبان را تشدید خواهد کرد. هرچند طرفداران او ممکن است همچون گذشته این رابطه را توجیه کنند، اما بسیاری دیگر آن را نشانه‌ای از فقدان استقلال سیاسی رضا پهلوی خواهند دانست.

از منظر رقابت سیاسی نیز، این گزارش می‌تواند به رقبای رضا پهلوی فرصت دهد تا مشروعیتش را زیر سؤال ببرند و او را به‌عنوان «نامزد مورد حمایت اسرائیل» یا حتی «آلت دست» آن معرفی کنند؛ برچسبی که در فضای سیاسی ایران، به‌شدت آسیب‌زننده است. این‌که خامی سیاسی، توهم قدرت یا گرایش به سوداگری، کدام عامل نزدیکی او به اسرائیل بوده، تغییری در این واقعیت نمی‌دهد که اسرائیل از او به‌عنوان نیروی نیابتی دیجیتال برای اعمال فشار بر جمهوری اسلامی بهره می‌برد.

در پایان این گفتگو به این پرسش پاسخ دادم چرا رسانه‌های اسرائیلی در این مقطع چنین گزارشی را منتشر کرده‌اند؟ آیا این به‌دلیل کاهش اثرگذاری این جریان در پی رسوایی‌های پی‌درپی است؟ آیا به‌منظور هشدار به جمهوری اسلامی و نمایش توان سایبری اسرائیل در جنگ‌های نیابتی دیجیتال از طریق حمایت از رضا پهلوی است؟ یا شاید رقابت درونی میان نهادهای گوناگون اسرائیل است؟ یا آن که اسرائیل همان گونه که در آخرین پیام های خود اشاره کرده است دیگر (به ویژه پس از طرح صلح ترامپ) خواستار افزایش تنش با جمهوری اسلامی نیست؟

پاسخ هرچه باشد، جمهوری اسلامی از این رسوایی برای مشروعیت‌بخشی به خود بهره خواهد برد. اپوزیسیون مستقلی که می‌کوشد نشان دهد گذار از جمهوری اسلامی بدون وابستگی به قدرت‌های خارجی یا حمله‌ی نظامی ممکن است، گرچه در افشاگری‌هایش از این جریان از حقانیت و مشروعیت برخوردار است، در موقعیتی دشوارتر قرار خواهد گرفت.
ایستادگی هم‌زمان در برابر دو جبهه، آن‌هم در نبردی نابرابر، بی‌تردید دشوار و طاقت‌فرساست. اما انتشار این گزارش بار دیگر نشان داد که راهی جز تقویت «صدای سوم» برای دستیابی به صلح، دموکراسی و رفاه و امنیت جامعه‌محور در ایران وجود ندارد.
برای مشاهده کامل این گفت‌وگو، می‌توان به لینک زیر مراجعه کرد:


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد