دولت برامده از کودتای انتخاباتی اخیر به دلیل مشکلات عدیده پیش رو با اینده ای مبهم و متزلزل مواجه خواهد بود.مهمترین عامل برای تسریع فروپاشی این دولت خطایی استراتژیک است که حکومت در جریانات اخیر مرتکب شد.واگر حکومت در عزل دولت غیرقانونی بیش از حد تعلل کند فروپاشی به کل نظام تعمیم خواهد یافت.عموما حکومتهای مستبد وخودکامه براساس تکیه بر طبقه ای از طرفداران معتقد به نظام حاکم به حاکمیت مستبدانه خود تداوم میبخشند.این اعتقادات متعصبانه در طرفداران از طریق انحصار رسانه ای و تبلیغات دروغین و عوامفریبانه حکومت پرورانده میشود. حکومتهای اقتدارگرا به موازات تبلیغات رسانه ای سعی در ایجاد برخی منافع مادی نیز برای طبقه طرفدارخود دارند.در جمهوری اسلامی این طبقه حاکم بیشتر از میان اقشار مذهبی کم دانش و کم سوادو طبقات محروم نا اگاه انتخاب شده اند.فرمول زیرکانه ای از افلاطون نقل شده که : "زمانی فروپاشی صورت میگیرد که طبقه حاکم از نظر ایدئولوژیک اعتقاد خود را به حکومت از دست داده باشد."در سالهای اخیر با توجه به تناقض فاحشی که در شعار ها و رفتار های دولت احمدی نژاد دیده میشد طبقه طرفدار حاکمیت تا حد زیادی اعتقادش به حکومت سست شده بود.اما خبط اصلی حکومت مواجهه وحشیانه وغیر انسانی ان با اعتراضات مدنی مردم به انتخابات اخیر بود.حاکمیت در برخورد با معترضین از روی دستپاچگی چنان سبعیت و خشونتی به خرج داد که حتی ساده لوح ترین طرفدارانش را به اندیشه فروبرد.حکومتی که با بهره گیری از انواع روشهای تبلیغاتی و رسانه ای تا قبل از انتخابات از چندین ملیون طرفدار بالقوه در جامعه برخورداربود ناگهان به وضعی دچارشد که برای جمع کردن چند ده هزار نفر در تجمعاتش ناتوان به نظر میرسید. زمانی حاکمیت متوجه این واقعیت دردناک شدکه کار از کار گذشته بود و دیگر اب رفته به جوی باز نخواهدگشت.البته با توجه به سطح نازل دانش جناح کودتاچی حکومت بعید به نظر میرسد در میان مشاورانشان کسی انذار لازم را در این زمینه به سران حکومت داده باشد.انها بیشتر بر این گمان بودند که با چند ملیون بسیجی و نیروی شبه نظامی حقوق بگیر بقای نظام تضمین شده است.غافل از اینکه ان چه حکومت را از سقوط و فروپاشی حفظ میکند تکیه بر گروهی مزدور نیست که به گاه خطر جان عزیزشان رابرداشته و به گوشه ای پناه میبرند.انچه باعث تداوم و بقا حکومت میشود ایستادگی تاحد جان دادن بر امده از اعتقادات قلبی میباشد که حاکمیت فعلی دیگر چنین پشتوانه ای ندارد. از این مرحله حکومت همانند حکومتهای بر امده از کودتاهای نظامی خواهدبود که کمترین مقبولیت و مشروعیتی در جامعه نخواهد داشت.در چنین شرایطی تنها عاملی که میتواند چند صباحی عمر دولت کودتایی را تداوم بخشدعامل کارامدی است.در دنیای امروز هیچ حکومت یا دولت مستبدی را نمیتوان برشمرد که بدون کارامدی و توان اجرایی مناسب قابل دوام باشد.غالبا در حکومتهای بر امده از کودتا خشونت و سرکوب را به صورت مقطعی و محدود به کار برده تا فضای سیاسی ارام شده و دولت بتواندبا برنامه ریزی به رتق و فتق امور بپردازد.ودر هر جامعه ای که دولت با گستره چند ده ملیونی از مخالفان روبرو است دولت سعی دارد برای کاستن از ابعاد نارضایتی به اصلاحاتی در جهت خواست اکثریت بپردازد. از انجاییکه دولت فعلی در چهارسال عمر خود به وضوح به همگان اثبات کرده که کمترین توان و قابلیت اداره جامعه و پیش برد امور کشور راندارد کاملا روشن و قابل پیش بینی است که ابعاد نارضایتی های اقشار مختلف جامعه در ماههای اینده گسترش یابد و به سطحی غیر قابل مهار برسد.رفتارها ومنش دولت بی لیاقت احمدی نژاد چنان هزینه فزاینده ای را درعرصه های مختلف به جامعه و کشور وارد میکند که اکثریت مردم برای جلوگیری از صدمات بیشتردولت به کشور حاضرند با حضور در خیابانها و اعتراض به وضع موجود همه گونه خشونت غیر انسانی حکومت را تحمل کنند. خطای بزرگ حکومت ان است که در یکسان فرض کردن خیالی شرایط کشور ایران با سایر حکومتهای اقتدارگرا به تجربه های خشونت امیز انان متوسل شود.به عنوان مثال اگر دولت اقتدارگرای چین به سرکوب دانشجویان خواهان ازادی
های سیاسی در تیان ان من پرداخت در مقابل برای راضی نگه داشتن عامه مردم
چین را از فقر و بدبختی طی کمتر از سه دهه به سومین اقتصاد دنیا بدل کرد.چنین تفاوت فاحشی در حکومت داری را نباید نادیده انگاشت.هرچند که پیشرفت اقتصادی نیز به تنهایی جای ازادی را نخواهد گرفت.به قول دمکریتوس :" فقر دریک دمکراسی بهتر از هرنوع ثروت در یک نظام اشرافی یا استبدادی است زیرا ازادی بهتر از بردگی است."در قیاسی کودکانه دیگربعضی از مسئولین حکومت گمان میبرند اگر مانند کره شمالی ایران اتمی شود با ایستادگی در مقابل فشار خارجی بقای انان تضمین خواهد شد.غافل از اینکه جامعه ایران صد سال پیش که اکثریت ان بیسواد و کم اطلاع بودند زیر بار استبداد قاجار نرفته و با مقاومتی جانانه پشت استبداد را به خاک مالید.جامعه رشید ایران در قرن اخیر حد اقل سه نوبت دیگر در مقابل بنای متزلزل استبداد به قدرت نمایی پرداخته است. با انتخابات نهم ریاست جمهوری رهبری نظام قدم در راهی گذاشت که معنایی جز استبداد وخودکامگی ندارد.تا زمان انتخاب مشکوک احمدی نژاد به ریاست جمهوری نهم ایت الله خامنه ای ریس جمهوران مقتدر و مستقلی را پشت سرگذاشته بود.هاشمی رفسنجانی و خاتمی هریک به نوبه خود مانع از ان شدند که رهبر بتواند نقش چیره و مسلطی در سیاست ایران پیدا کند. مبارزات رهبر علیه این ریس جمهوران قدرتمند در او تاثیری ماندگار گذاشت و باعث شد که امروز دیگر به اسانی حاضر نباشد قدرتی را که با تلاش و دشواری به کف اورده به دیگران وابگذارد. با انتصاب احمدی نژاد و چشیدن طعم شیرین قدرت مطلقه برای رهبری او دیگر کسی را برای این سمت میپذیرد که به شخص او وفادار باشد. علاوه بر وفاداری ریس جمهور منتصب نباید در میان مردم پایگاه مستقلی داشته باشد. به عبارت دیگر رهبری به یک الت فعل نیاز دارد نه ریس جمهور. چنین حمایت همه جانبه و جانانه ایت الله خامنه ای از احمدی نژاد که به بهای رسوایی و هتک ابروی نظام صورت گرفت نه به معنی تایید رفتار و شیوه حکومت داری احمدی نژاد بلکه دقیقا به معنای افزودن اختیارات ریاست جمهوری به دایره اختیارات فراوان رهبری است. نمایش هایی از قبیل پروژه رحیم مشایی برای گمراه کردن افکار عمومی از واقعیت تبدیل رهبری به قدرتی فائقه و خودکامه است.ایت الله خامنه ای تلاش وافری دارد به جامعه چنین بنمایاند که در کشور و ساخت حکومت چند دستگی موج میزند.که از سویی دولت ساز خود رامیزند.از دیگر سو سران سپاه راکنشگران اصلی صحنه سیاست و اقتصاد بدانند.همچنین در برحه هایی نقش جنتی و شورای نگهبان را بزرگنمایی میکند. اینها همه دال بر مسئولیت گریزی او در برابر اختیارات گسترده و فراوانی است که با حذف نظارت خبرگان برای خوددست وپاکرده است.با بررسی روانشناختی نهاد قدرت سیاسی درمی یابیم که قدرت همه گاه میل به مطلق شدن دارد.یا به بیان جان لاک فیلسوف انگلیسی:"قدرت حکومتی میل به درنوردیدن مرزهای خود دارد." به بیان ساده ترقدرت سیاسی دائما درپی حذف شرکا و رقبای سیاسی اش است. والا چه دلیلی دارد که رهبری همه گونه هزینه و رسوایی را متقبل شود تا شخصی را به مسند بنشاند که با او اختلافات فاحشی در کشورداری و انتصاب کارگزاران دولتش داشته باشد.از یاد نباید برد که ایت الله خامنه ای دراولین نماز جمعه پس از کودتا افکار احمدی نژاد را بسیار نزدیک به افکار خود ذکر کرد. ایت الله خامنه ای که رهبری کودتای انتخاباتی را برعهده دارد باید با درس گرفتن از تجربه حکومت شاه سابق تا دیر نشده سعی در برگرداندن فضای کشور به سمت ارامش و تن دادن به دولتی معتدل و مورد تایید اکثریت جامعه داشته باشد.امری که شاه مخلوع هرگز بدان تن نداد.به راستی میتوان گفت :" شاه بقای سلسله پهلوی و هویدا جان خود را وثیقه استبدادی کردند که همه نیروهای میانه روی جامعه را نیست میکرد.به عبارت دیگر هنگامی که در سال 1356 فشار های اقتصادی و سیاسی دست به دست هم داد و پایه های رژیم پهلوی را به لرزه انداخت پهنه سیاست ایران چنان لگد کوب سم ستوران استبداد شده بود که دیگر هیچ نیروی میانه رویی که بتواند رژیم را از گرداب بحران به ساحلی امن و امان برساند در افق دیده نمیشد." 1این واقعیت که جنبش دانشجویان ایران در سال 78 سرکوب و متوقف شد ولی جنبش سبز مردم ایران در سال 88 فروکش نمیکند دلیل ان فقط عامل انتخابات و درگیر شدن اتفاقی عموم مردم در ماجرا نیست. بلکه عنصرکار امدی دولت ها نیزنقش تعیین کننده درجریانات اعتراضی دارد.در سال 1378 دولت منتخب و کار امد خاتمی در کشور حاکم بود و در سال1388 دولت متقلب وبی صلاحیت احمدی نژاد. مردم ایران تنها یک سال پس از انتخاب احمدی نژاد در سال 1384 به اخطای خود در انتخاب عنصری ریاکار و متقلب پی برده و برای جبران این مسئله در اولین فرصت رقیب اصلی احمدی نژاد را با رایی قاطع وچشمگیر راهی مجلس خبرگان کردند.اگر مردم ایران دولت بی صلاحیت احمدی نژاد را 4 سال تحمل کرده و دم برنیاوردند هرگز دلیل بر تایید او نبوده بلکه بر اساس پایبندی مردم اگاه ایران به اصول دمکراسی اعتراض به حاکمی ناتوان وبی صلاحیت را باید به هنگام انتخابات و از طریق صندوق رای نشان داد.همچنان که در دمکراسی بالنده ای همچون امریکا مردم پس انتخاب جرج بوش با وجود انتقادات فراوان به نحوه مدیریت و کشور داری او تنها با سر امدن دوره ریاست جمهوری اوو از طریق انتخاب کاندیدای حزب مخالف اعتراض خود را به سیاست های غلط و نادرست بوش نشان دادند.تفاوت دمکراسی دروغین ما با کشور های دارای دمکراسی نهادینه شده در این است که انها میتوانند با رای اکثریت جامعه خود را بدون خشونت از شر حاکمان خلاص کنند وما نمیتوانیم. شرایط فعلی حکومت ایران بسیار شبیه حکومت شاه پس از تاسیس نظام تک حزبی در ایرا ن است. ریچارد هلمز سفیروقت با تجربه امریکا در گزارشی به وزارت خارجه امریکا در ان زمان چنین نوشت : "دستور ایجاد حزب جدید در پاییز عمر یک شاه خودکامه صادر شد."هلمزدر ادامه نوشت: " با تاسیس نظام تک حزبی دیگر در ایران حتی در ظاهر هم یک نیروی مخالف اما وفادار رژیم شاه باقی نمانده است.با در نظر گرفتن این تحولات دیگر امید چندانی به ایجاد یک حکومت دمکراتیک در ایران نمی توان داشت.در ادامه هلمز با پیش گویی دقیق وقایع اتی ایران چنین نتیجه گیری کرد:" ظرف پنج تا ده سال اینده شاه یا داوطلبانه نیروهای دیگر را در قدرت سهیم خواهد کرد یا به این کار ناچارش خواهند کرد."2 .یا به قول چرچیل سیاستمدار فقید انگلیسی: تغییر هزینه ای است که حکومت برای بقا باید بپردازد."اکنون با گذشت بیش از سه دهه از وقایع دوره" انقلاب با توجه به افزایش بی سابقه سطح اگاهی و شعور سیاسی جامعه ایران نبایدتردید داشت که حکومت برای تثبیت نتایج تقلبی انتخابات اخیر تلاشی بی ثمر خواهد داشت.
پی نوشت ها:
1_معمای هویدا.عباس میلانی.تهران.نشراختران.چاپ اول.1380.صفحه298
2_همان.صفحه361
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد