دیر زمانی است که جنبش زن زندگی آزادی خودش را در میان اقشار مختلف جامعه جا انداخته است. زندانها مملو از جوانان شورشی است که خواهان یک انقلاب اجتماعی و تغییرات بنیادین در جامعه هستند. حائز اهمیت است که بدانیم خیزش جوانان بویژه زنان میهنمان بسی تاثیرگذار بودهاست. نیروهای مترقی چه در داخل چه در خارج نیز به آن مهر تائید زده اند. به جز تعدادی از زندانیان سیاسی سابق که دیر زمانی است از سازمان خود به دلایلی جدا شده اند و هراز گاهی در رابطه با رویدادها و وقایع و اتفاقات و رخدادهای زمانه قلم میزنند و از آنجا که مباحث انقلاب برای آنان در قالبهای از پیش ساخته شده فرموله شده، به هیچوجه حاضر نیستند از خود کوچکتر ین انعطافی بهخرج دهند. از این رو مواضع آنها تغییر ناپذیر است. گرچه، چند نفری از میان آنها با رویکردی قابل توجه نگاهی مثبت نسبت به جنبش نوین «زن زندگی آزادی» پیدا کرده اند. همانطور که میدانیم بعد از بمباران موشکی اسرائیل به زندان اوین، از سوی مقامات زندان بطور شتابزده، جا به جاییهایی صورت گرفته است. زندانیان سیاسی را با دستبند و پابند دو به دو، شبانه، با خودروهای زندان به زندان بزرگ فرستاده اند. «رضاخندان» از شاهدان عینی رگه هایی از ضرب و شتم و فشار مضاعف نیروهای امنیتی به زندانیان ،هنگام انتقال زندانیان را به زندان بزرگ طی یادداشتی بر ملا کرده است. «محمد نوری زاد» توانست با پخش ویدیو آنچه را که بر زنان زندانی رفته بود، برای مخاطبان میهنمان بهدرستی باز گوید./ «مهدی محمودیان» یکی از شاهدان عینی که به نوبه خود به تفصیل درباره جا به جایی زندانیان سیاسی سخن گفته است. به علاوه به تاریخ ۱۹ ماه مرداد سال ۱۴۰۴ تعدادی از زندانیان سیاسی گزارش مبسوطی جهت ثبت در تاریخ نوشته و پای آن را امضاء کرده اند. به اسامی زیر«سیامک ابراهیمی، سعید احمدی دلجو، مطلب احمدیان،.محمد باقر بختیار ،شهریار براتی، مرتضی پروین، مصطفی تاجزاده، احسان روازژیان، خشایار سفیدی، حسین شنبه زاده، ابوالفضل قدیانی، محسن قشقایی، مهدی محمودیان، محمد نجفی » به یاد داشته باشیم که در این سوی مرز، کسانی که شکی در حسن نیت آنها نیست و به نوبه خود احساس مسئولیت میکنند. بهخاطر همبستگی با جوانان خود را بهعنوان نماینده جنبش «]زن زندگی آزادی» معرفی می نمایند. در حالی که رهبران میدانی هنوز در انقلاب مهسایی حضوری زنده و فعال دارند و یا در چهار دیواری سلولهای انفرادی زندانها در حال گذراندن دوران محکومیتشان هستند. جوانانی که در جریان خیزش انقلابی، «انقلاب مهسایی» بازداشت شده اند و بدون شک کسانی که در این سوی مرز با استفاده از فضای مجازی هر بار به مناسبتی مصاحبه میکنند، خودشان بهوضوح و روشنی میدانند که نقش پر رنگی در تعالی جنبش رو به رشد زن زندگی آزادی نداشته اند. این اشخاص به هر روی توانستهاند خودشان را در حیطههای هنری و فرهنگی مطرح کنند، نه سخنگوی آنان هستند نه جنبش «زن زندگی آزادی» نمایندگی را بر دوش آنان نهاده است. چه، آنها بی که، در این رهگذر با استفاده از فضای مجازی به مناسبتی مصاحبه میکنند، چه آنهایی که، جوایزی را در بزرگداشت زنان مبارز میهنمان از طرف جوانان جنبش «زن، زندگی، آزادی» دریافت میکنند.
جنبش «زن، زندگی، آزادی» جنبشی است که خصلت دموکراتیک دارد و مستقل است و وامدار«چهرهای» نیست. این جنبش متکی به خود است و قائم بهذات است. آنها نیز میتوانند مثل دیگران در کنار جنبش باشند و به سهم خود از طریق روابطی که به دست آورده اند، در حد توانایی و استعداد و مهارت خدمتی هرچند کوچک به آن بنمایند، درست مثل باقی افراد، صاف و یکدست بیهیچ پیرایهای. بی هیچ چشمداشتی وقت و انرژی بگذارند و ارزشهای متعالی جنبش دموکراتیک «زن، زندگی، آزادی» را از طریق فضای مجازی تبلیغ کنند، بی آنکه ضرورت داشته باشد که خود را در محوریت جنبش زن زندگی آزادی قرار دهند. زیرا همانطور که در سطور بالا اشاره کردیم، جنبش زن زندگی آزادی قائم بهذات است و نیازی به قیمومیت چهرههای مشهور چه عرصه سیاسی چه در حیطه هنری و فرهنگی ندارد. برای زنان آزاده میهنمان تنها جایزه معتبر، تقدیس و آن نیز از طریق حق شناسانه مردمان میهنمان است. از یاد نبریم «مهسا ها ،نیکا ها، سابر یناها، نگین ها، حدیث ها محمدها، مجیدها سیاووش ها، پویاها، ابوالفضلها، جان فدای آزادی دادهاند .یا سربدار شده اند بخاطر تظاهرات خیابانی، شعار نویسی و شعار های شبانه، برداشتن حجاب اجباری «روسری سوزان، گیسو بران» و آکسیونهای اعتراضی در رابطه حقوق زنان، کارگران، اقلیت های مذهبی، قومی، بهویژه جدایی دین از دولت. آزادی بیان و اندیشه و قلم.
اما روایت زندان، ما دو نوع روایت از زندانها داریم، یک، روایت زندان از خاطرات زندانیان سیاسی بطور مثال از روایت پنجاه و سه نفر«بزرگ علوی» بگیر تا مهمان این آقایان « م. ا بهآذین» حماسه مقاومت «اشرف دهقانی». سلول ۱۸/ «علی اشرف درویشیان» من یک شورشی هستم «عباس سماکار» دستی در هنر چشمی بر سیاست «رضا علامه زاده» بخوانید قبل از انقلاب. سپس خاطرات زندان بعد از انقلاب، می دانیم که بعد از قتل عام سال ۶۰ و سال ۶۷ خاطرات زندانیان سیاسی که توانستهاند جان سالم بهدر برده و خاطرات خود را علیرغم تلخی ها و فشار مضاعف روحی بهروی کاغذ بیاورند و آنچه را که بر آنها و دیگر زندانیان رفته بودهاست، شهادت دهند. در این رابطه بیشمار کتاب خاطرات که مطالعه هر یک از آنها ضروری است، تا کنون انتشار یافتهاست.ما در این گزارش کوتاه از چند کتاب خاطرات زندان نام میبریم «خاطرات زندان» شهرنوش پارسی پور«خاطرات زندان» ایرج مصداقی، خاطرات زندان «منیره برادران» خاطرات زندان«پروانه عليزاده»، خاطرات زندان «فریبا ثابت» خاطرات زندان «امیرحسین بهبودی»، در اینجا لازم به یادآوری است که نوع دیگری از خاطرات زندان، خاطرات شفاهی که عمدتاً مربوط به خاطرات زندان قبل از انقلاب است، طی سالهای اخیر از طریق فضای مجازی پخش شده است،ا ز جمله خاطرات شفاهی زندان «ناصر رحمانی نژاد ،اکبر میرجانی و حسن حسام».
باری،مخاطب می تواند با رجوع و مطالعه خاطرات زندان چه قبل چه بعد از انقلاب اطلاعات خود را مجموع کند و اما در نوشتار حاضر نگاهی گذرا می اندازیم به روایت ناتمام زندانیهای سیاسی بعد از بمباران موشکی دولت آپارتاید اسرائیل بر زندان اوین.
باری، مخاطب من، میتوان گفت که روایت هایی از این دست اغلب حالت افشاگری دارد و از لحاظ مدت زمانی محدود است. بیان اعتراض است، اعتراض به نادیده گرفتن حق طبیعی زندانی سیاسی -عقیدتی است. زندانی سیاسی نیز در چهارچوب آیین نامه های زندان برخوردار از حقوقی است که قوانین قضایی برای او معلوم کرده است.مسئولین زندان موظف به رعایت و اجرای آن هستند .اولین روایت زندان که میتواند توجه مخاطب را به خود جلب کند .مربوط می شود به بیماریهای عفونی، قلبی، کلیوی، پوستی و دیگر امراضی که ناشی از حضور مداوم زندانی در سلولهای انفرادی است. مخاطب میتواند پیش خودش مجسم کند، بطور مثال«زینب جلالیان» بعد از بازداشت، همزمان با بازجوییها چه مدت زمانی را در سلول انفرادی محبوس بوده است یا «توماج صالحی»، «پخشان عزیزی» یا «وریشه مرادی» .یا «سعید ماسوری». طبق چه قانونی «فاطمه سپهری، محمد نوری زاد، مصطفی تاجزاده، ابوالفضل قدیانی با کبر سن مجبور باشد در بند بهسر برد، بدون آنکه مقامات زندان اجازه دهند که او جهت معالجه برای مدت معینی به خارج از زندان فرستاده شود . اگر مخاطب با چشم بصیرت به وضعیت ناگوار و اسفبار زندانیان سیاسی بعد از جابه جایی و مجدداً بازگشت آنان به زندان اوین نگاه کند، در خواهد یافت که از زمان جا به جایی اجباری زندانیان تا زمان بازگشت آنان به زندان اوین چه حوادث تلخ و لحظات و دقایق دردناکی بر آنها گذشته است. در آغاز روایت کوتاه جا به جایی اجباری که اغلب با ضرب و شتم همراه بوده است، از طریق همسر مصطفی تاجزاده و سپس همسر ابوالفضل قدیانی به خارج از زندان ها انعکاس پیدا کرده است. گزارشات شاهدان عینی چون، رضا خندان، مهدی محمودیان و زنان زندانی سیاسی که از زندان اوین به زندان کرج و فشافویه انتقال داده شده بودند، نقش بسزایی در افشاگری داشتهاند و البته بیش از همه پخش ویدیو«محمد نوری زاد» در رابطه با خشونت مضاعف برخورد ماموران زندان با زنان زندانی اعم از سیاسی و غیرسیاسی داشته است. محمد نوریزاد که دستی به قلم دارد و مستند ساز نیز بوده است ،به صراحت برخورد نگهبانان را در زمان جا به جایی اجباری زندانیان زن زندان اوین به مخاطبان میهنمان منتقل کرده است. خود او نیز اگر نیک بنگریم، روایتی ناتمام دارد، محمد نوریزاد را به کجا انتقال داده اند؟ شاعر و خواننده رپ میهنی «توماج صالحی» را بعد از بازداشت تازه به کدام خانه امن منتقل کرده اند ؟ در ضمن ما از روایت «ریحانه انصاری نژاد و انیشا اسدالهی» هیچ نمی دانیم.«بهاره هدایت» کجاست؟ او را به کدام زندان انتقال داده اند، بگذار سخن بگوید، بگذار روایت خود را از جا به جایی اجباری بدست دهد. زندان کرج و فشافویه یا به ناکجا آباد.
روایت آنان بعد از حملات موشکی اسرائیل و متعاقب آن جا به جایی اجباری چیست. زندانیان زن سیاسی، «عنصر مقاومت در زندان» را به کجا انتقال داده اند.روایت وکیل دادگستری، «عبدالفتاح سلطانی» کجاست. چرا مخاطبان میهنمان از وکیل متعهد و مدافع حقوق کودکان کار بی خبر است؟ آن هشت زندانی سیاسی که بعد از اعدام، دو زندانی سیاسی«مهدی حسنی و بهروز احسانی» به تاریخ پنجم ماه مرداد سال ۱۴۰۴ در زندان قزلحصار بدار آویخته شدند و متعاقب آن تبعید«سعید ماسوری» از زندان قزلحصار به زندان زاهدان، به سلولهای انفرادی فرستاده شدند و جملگی دست به اعتصاب غذا زده اند،به کجا کشیده شده است؟ به اسامی«لقمان امین پور،سپهر امام جمعه ، میثم دهبان زاده، حمزه سواری، مصطفی رمضانی، صلاح الدین ضیایی، آرشام رضایی،احمدرضا حائری و رضا سلمان زاده، روایت آنان از اعتصاب غذا و فشار مضاعف در سلولهای انفرادی. روایت سعید ماسوری از زندان قزلحصار به زندان زاهدان و چرایی بازگشت او مجددا، بخاطر عدم پذیرش مسئولین زندان زاهدان از سعید ماسوری. روایت وریشه مرادی و پخشان عزیزی، و چه بسیار روایات هنوز ناگفته که جملگی برای مخاطبان میهنمان در هالهای از ابهام باقی مانده است. مخاطب هنوز به روایت اشخاص زندانی آگاهی پیدا نکرده است، مخاطب حق دارد بداند بعد از بمباران موشکی اسرائیل، و بعد از جا به جایی اجباری زنان زندانی به زندان کرج و فشافویه و باقی زندانیان به زندان بزرگ چه بر آنها رفته است. از نظر مخاطبان حکایت هنوز باقی است. چرا که مقامات زندانها و همچنین رسانههای قضایی تا به حال از دادن یک توضیح شفاف خودداری ورزیده اند. اکنون برای پرتو انداختن در رابطه با رویدادها و وقایع زندانها یک راه بیشتر باقی نمانده است، بیان آشکار چیزهای ناگفتهای که در آن بازه زمانی درون زندانها بر زندانیان سیاسی -عقیدتی گذشته است .در این شکی نیست که این بار روایت زندان متفاوت خواهد بود با آن چیزهایی است که رسانههای قضایی به طور مبهم عرضه کردهاند.
پاریس ، دهم ماه سپتامبر سال ۲۰۲۵
محسن حسام