logo





به کجا می رویم؟

جمعه ۲۲ آبان ۱۳۸۸ - ۱۳ نوامبر ۲۰۰۹

محمد محمدی اردهالی

MohammadiArdehali.jpg
در تاریخ اسلام، سال 61 هجری قمری، وقتی که یزید ابن معاویه به ولایت رسید، مسأله‌ی بیعت با یزید پیش آمد که حضرت حسین ابن علی حاضر به بیعت نشد و مدینه و سپس مکه را ترک کرد و به کوفه، مقر حکومت حضرت علی ابن ابی‌طالب، حرکت کرد.
از آن طرف وقتی که خبر عدم بیعت حضرت حسین ابن علی به حکومت رسید، از قاضی القضات حکومت شریح قاضی حکم حکومتی گرفتند که هرکس بر حکومت اسلام بشورد حکمش قتل می‌باشد، و با این حکم حوادث عاشورا به وجود آمد و حضرت حسین ابن علی با هفتاد و دو تن از یاران باوفایش قتل عام شدند.
تاریخ‌نگاران نوشته‌اند همان کسانی که در شهادت حضرت حسین ابن علی دست داشتند نماز جماعت عصر عاشورا را به امامت عمر ابن سعد در کربلا خواندند.
روز سیزده آبان، بعد از ضرب و جرح و دست‌گیری بسیاری از مردمی که خواهان بازگشت رأی‌شان بودند، نماز ظهر و عصر در میدان هفت تیر خوانده شد. این‌جانب نمی‌خواهم این دو نماز را برابر بدانم و واقعاً برابر هم نیستند. ولیکن انسان به فکر فرو می‌رود که ما به کجا می‌رویم. در زمان حیات حضرت امام، یادم هست که یک بار ایشان فرمودند اشخاصی نزد ایشان رفته و پرسیده‌اند: آیا پشت قرآن چیزی نوشته شده است که ما خبر نداریم؟!
من می‌خواهم سؤالی را از علمای شیعه بپرسم. قبل از انقلاب به ما می‌گفتند که حضرت علی، وقتی برادرش عقیل بیش‌تر از سهم خود را مطالبه کرد، سکه‌ی داغ به دستش گذاشت و فرمود: تو قدرت دریافت سکه‌ی داغ را نداری، چگونه می‌خواهی من را به آتش جهنم حواله دهی؟ یا یادم هست که حاج اشرف کاشی می‌گفت: مرحوم بروجردی را خواب دیده‌اند که گفته بوده هنوز گرفتار است، چون روزی در جوانی از پشت دیوار باغی عبور می‌کرده که یک کاه از دیوار کاه‌گلی بیرون کشیده و دندان خود را پاک کرده، و هنوز نتوانسته جواب دهد. امروز علما و حاکمان می‌توانند جواب دهند که آیا جزء 31 قرآن پیدا شده و اجازه می‌دهد کسانی که این‌قدر به نماز اعتقاد دارند که سر ظهر نماز را در خیابان می‌خوانند هم‌وطنان و هم‌آیین‌های خود را، که نه حرکت مسلحانه می‌کنند و نه قصد براندازی دارند و فقط حق حاکمیت رأی خود را مطالبه می‌کننن، چنین بی‌پروا بزنند و به زندان‌های آن‌چنانی ببرند که اخبارش دل هر انسانی را به درد می‌آورد و نگذارند که خانواده‌ی آن‌ها هیچ گونه خبری ازشان داشته باشند؟
از کدام خزانه‌ی غیب خرج این افراد داده می‌شود؟ آیا این علما و حاکمان می‌توانند از قرآن دلیلی برای این اعمال بیاورند؟ من به قانون اساسی کاری ندارم. به حقوق بشر کاری ندارم. به انسانیت کاری ندارم. به وجدان کاری ندارم. فرض می‌گیریم همه‌ی این قوانین حرف مفت است. بالاخره همه‌ی ما مسلمانیم. آیا حکومت می‌تواند با اکثریت ملت ایران طبق قانون اسلام این‌طور برخورد کند؟ آیا قرآن که می‌فرماید «رحماء بینهم» این اجازه را می‌دهد که حکومت ملت را مشمول «اشداء علی الکفار» بداند؟
ما پیرو اسلامی هستیم که افتخارش این است که از چهار خلیفه‌ی بعد از رسول اکرم سه نفرشان را کشتند و یک محافظ نداشتند. آیا کسی هست بگوید این که شخصی به نام مهدوی‌نیا ادعا کرده به هر بسیجی 4،000،000 ریال برای یک روز پاداش داده‌اند و برای هر شخصی که دست‌گیر کند 2،500،000 ریال پرداخت می‌کنند اگر درست است از چه بودجه‌ای تأمین می‌شود؟
آیا بودجه‌ی این لشگرها و سپاه و وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی و لباس‌شخصی‌ها و غیره برای حفاظت از مرزهای اسلام است یا حفظ تشنه‌گان به قدرت؟ اینان حتا نتوانسته‌اند لبنان را با خود هم‌آواز کنند یا غزه و دیگر سرزمین‌های اشغالی را آزاد کنند. آیا ملت حق ندارد بپرسد پول نفت‌مان چه شد؟ آیا این مثل که می‌گوید «چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است» غلط است؟ آیا حق نداریم از سران کشور بپرسیم این‌همه بودجه‌ی این مملکت چه شده است؟

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد