چه جهانی ست
غزل واره ی تنهایی ما
سیلِ اشک است
یا
کابوسِ خواب وُ خیالی دیگر
ما
فقط یک آبیِ دریا
آسمانی پُر از سُنبلِ نور
جنگلِ آشتیِ آتشِ دوست
و
جهانی پُر از طعمِ رفاقت با هم
تا برسیم
به بلندایِ حافظه ی تاریخی
اینک
اما
دست بر صورتِ آه
گونه ها پُر شده از نیلوفرِ اشک
ای دریغا
همچنان منتظرند
چشم به راه
قافله هایِ باز مانده
از امید وُ نگاه
تا
شاید برسد
از آن غبار آلوده کوچه ی غمگینِ امید
به دلِ خسته ی ما
آه
آیا
ناخدا نفسی می آید باز؟
03/08/2025
رسول کمال