تبعید، موضوع و محتوای ادبیات نمیتواند باشد. در نهایت تبعید موقعیتیست استثنایی. برای بازبینی و بازخوانی، درنگ کردن در آنچه بر ما رفته است، بیرون بودن از روزمرگی و تاریخمرگی. در موقعیتِ اقلیت بودن. مثل موقعیتی که مثلاً کافکا دارد. در اقلیتِ زبان بودن. خودِ آن موقعیت محتوایی ندارد. مثل زاویه دید است. جایگاه است. نظرگاه است. مثل این است که آدم درباره نظرگاه چیزنویسی کند. و این موقعیت میتواند به راحتی تبدیل به پرتافتادگی شود؛ نوعی بیمکانی. یعنی زمین از زیر پای آدم کشیده شود. تبعید، جایگاه تبعید نه پشت سنگر است، و نه بلندگوی افشاگری و دلیریهای دور از مرکز. بلکه درک یکسری مسائل است و پی گرفتن آنها. خودِ همین دلایل تبعید، بیرونراندگی، یکیشان شرایط کنونی، شرایط سیاسیست، شرایط حاکم. اما مهمتر شرایط فرهنگیست؛ نفیِ بَلَد، فرهنگی که منجر به نفی بلد شده است. و این همان بازخوانی فرهنگ است. بدون مانع میتوان و میباید این کار را انجام داد. درگیری با روزمرگیِ آن خطه و وطن راه به جایی نمیبرد؛ ادبیاتِ حاد است، ادبیاتِ پشت سنگر است، مسائلش همان روزمرگیِ آن خطه است، از میان بردن مصنوعیِ فاصله. فاصله وجود دارد. نمیتوان درباره مسائل جاریِ آن دیار نظر دقیقی داشت. اما آنچه خود تجربه کردهایم میتواند محتوا و موضوع کار باشد؛ حس و حالِ یک تبعیدی، در چه جهانی سیر میکند و نسبتِ خود با جهانی که در آن زندگی میکند. عدهای سعی میکنند از این موقعیت بیرون بیایند. جذبِ جهانی دیگر شوند. به تعبیری از این دایره بیرون بیایند. و با بیرون آمدن، هم موضوعات درگیریشان تغییر میکند و هم نظرگاهشان. خیلی ساده دیگر خود را تبعیدی تلقی نمیکنند. تبعیدی بودن نه در شناسنامه که در موضوعات و درگیریهای ذهنیست، با آنها خود را تعریف میکند. تبعیدی سعی میکند موقعیت بیرونبودگی، پرتافتادگی، راندهشدگی را تعریف کند. مثلاً اگر کسی به زبان آلمانی درباره مسائل و موضوعات این جامعه بنویسد دیگر از حالت تبعید بیرون آمده است. مشکلات یک خارجی را مینویسد. جذب این جامعه شدن، و جایی خالی را در این جامعه پیدا کردن، پر کردن. ادبیاتی که در خارج نوشته و یا چاپ میشود. مثلاً در این گونه ادبیات میتواند شاه سیاهپوشان گلشیری هم جا بگیرد. و هر کتابی که در اینجا چاپ و منتشر میشود. اما تبعیدی، ادبیات تبعید، پرداختن به جوهر تبعید، به معنای تبعید در درون یک دنیاست. در این معنا ادبیاتِ کافکا، ادبیاتِ تبعید است. شاید اصطلاح اقلیت، ادبیات اقلیت بهتر بیانگر باشد. خارج از نورمها حرکت کردن، بیرونِ نظام بودن و یک سلسله فکرهایی که ادبیاتِ متعارف، رسمی را میسازند معنایش دقیق شدن در وضعیت خود است؛ احساسِ بیرون از نظامها زیستن، احساسِ بیگانگی، احساسِ تکافتادگی. احساسِ زیستن در یک برهوت یا روحی کویری داشتن. آن احساسِ بیگانگی با فرهنگِ خودی، توانِ از بیرون دیدن، یعنی بیرون آمدن از چنبره آن فرهنگ. خود را بیرون کشیدن از مرداب یا از نهر و گودال فرهنگی. و گزارش این تلاش برای بیرون آمدن. در معنایی تلاش نیما همین بیرون آمدن از آن فرهنگ است و به این معنا باید بتوان به آن ادبیاتِ اقلیت گفت. نوعی تبعید هم هست؛ در دل همان خطه و فرهنگ، تبعیدی بودن. اما اینجا امکان محو شدنِ واقعیتِ ملموس هست. باید جهانی باشد که به آن بتوانی تکیه کنی یا پیچکوار از آن بالا بروی. واقعیت، آن دیوار برای پیچک است، پیچک که نمیتواند بر هوا خود را بِتَنَد. و تمام اینها برمیگردد به رابطه با خود. برای خودت ملموس باشی. آنچه ما را میپوشاند، ایدههاست؛ خردهعقاید و سنگر گرفتن پشت ذهنیتهایی. مهمترین مسأله، دیدن است. توانِ نگاه کردن ، و دیدن. دیدنِ خود در موقعیتی که در آن به سر میبری. دیدنِ جهانِ پیرامونِ خود. و آن خردهعقاید مانع دیدن میشوند. و تشخیص خردهعقایدی که مانع دیدناند مشکل است، یعنی کجا این خردهعقاید جزو مصالح کارند و کجا مانع کار. فکر کردن به امر تبعید، به تبعیدی بودن، از آن دسته خردهعقاید است که مانع دیدناند. خود را در موقعیتِ پشتِ سنگر دیدن است. مدام متوجه خود بودن است. کنده شدن از واقعیتِ واقعی و غرق شدن در یک ذهنیت. مدام در رؤیایِ نوعی بازگشت گر گرفتن. نی از نیستان بریده شده است و مدام میخواهد بازگردد به اصل. پس در آن شرایطی که هست درنگ نمیکند. نوعی خط و نشان کشیدن هم هست برای آنهایی که بر صندلیها جلوس کردهاند، و نالیدن موقعیتِ بیموقعیت خویش. پس نمیتواند به موقعیت زندگی خود دل بدهد. مدام کنده میشود. در محفظهای گرفتار است، در حفرهی تعریفها و تبصرهها. به همین سبب هم، استقلالی ندارد. وابسته به موقعیتی دیگر است. یعنی واکنشیست مقابل آنچه که در آن خطه صورت میگیرد، خودجوش، خودمختار نیست. یعنی خودش را با مسائل بیرون از خودش تعریف میکند. و نمیتواند خالی از اتوپیا باشد. باید مدام وعده بدهد به رستگار نشدهها. ادبیات دِماگوژی است. آرمانزده است؛ خطه وطن اشغال شده است. در واقع با مسائلی حاشیهای نسبت به ادبیات درگیر است. مثل آنهایی که اسلام را به عنوان دشمن اصلی پیدا کردهاند و یک جدال مذهبی، جنگ صلیبی راه انداختهاند و تیرهبختیها را در وجود اسلام جستجو میکنند. ادبیاتِ تبعید قرار است به موقعیت انسانها بپردازد، به انسان در موقعیت، و آن هم موقعیتی تجربه شده. نمیتوان از امری غیرتجربی نوشت. کافکا نمونه برجستهایست. تمام تجربههای شخصی خود را تبدیل به فرم میکند و یا فرمِ مناسبِ تجربههای درونی، زندگی خود را مییابد. ایدهها از بالایِ سر واقعیتها میپرند. ایدهای جایگزین ایده دیگر میشود. آرمانی جای آرمان قبلی را میگیرد. جنگ ذهنیتهاست. اما اگر همان نزیستهها را مد نظر داشته باشیم، این یعنی به نگاهِ خود نگاه کردن؛ به همین نگاه پریشان، مضطرب بار دیگر نگاه کردن. پریشان است به این خاطر که فکر میکند درک نمیشود، کسی متوجه دردها و رنجهای او نمیشود، کسی اندازه حرمانهای او را نمیتواند بشناسد. نوعی فریاد در برهوت است، سنگی در برهوت ناله سر داده است. اما درنگ کردن در این فریاد، خود کافیست. دردی در خود نشسته و در خود به درنگ آمده است. آرامشی در کار نیست. متنهای بزرگ، عتیق، به نوعی ادبیاتِ تبعیدند. بخشهایی از تورات مثلاً و چون نیک بنگری، جهان امروز، جهان تبعید است. مدام جابجا شدن، جاکن شدن. هر روز هزاران انسان خاک و خطه خود را از دست میدهند. دیروز در سوریه، امروز در عراق، فردا در غزه. این زمینِ زیر پای خود را از دست دادن، نه خاص ما تبعیدیان است و نه مربوط به دورهایست. ادبیات تبعید، فریاد یحیای تعمیددهنده است در برهوت. تنها تفاوت در این است که ادیب امروزی نباید وعده رستگاری بدهد، وعده بازگشت به سرزمین موعود. سرزمین موعودی در کار نیست و آن که تبعید شده است، یکبار تبعید شده است، دیگر نمیتواند به خانه پدری بازگردد. بازگشت پسر گمشده امری ناممکن است. زیستن در نهبازگشتهگی و یا زیستن در موقعیت بیمکانی، بیخانگی. زیستن در بیخانگیهای دنیا. شاید بتوان اینگونه فرموله کرد. باقی، تلاشِ وعدهی رستگاریست. و کار ادبیات وعدهی رستگاری نیست. همه وعدههای رستگاری دروغین بودهاند. رستگارییی در میان نیست. فرق کافکا و بکت با دیگران در اینجاست. بعد از آن همه فجایع، وعده رستگاری، فرستادن انسانها به کام تباهیست. این به معنای بدبینی و ناامیدی نیست. این واقعبینیست، بدون دِماگوژی زیستن و نوشتن است، بدون آرمانشهر زیستن، بدون مدینه فاضله. همه مدینههای فاضله مدینههای واهیاند.
به نقل از کتاب
"نقدها و مقالهها". این کتاب شهروز رشید را اخیراً "باشگاه ادبیات" منتشر کرده است. میتوانید آن را در لینک زیر رایگان دریافت دارید.
https://www.bashgaheadabiyat.com/product/naghdha-maghaleha/