پیاده رو جنوبی خیابان اشبی را زیر قدم گرفته بودم تا بروم اوکلند، رد میشدم که وحید را دیدم، روی نیمکتی پائین تر از مال زنجیره ای والمارت نشسته بود، رفت و آمد زیاد نبود، دور اطراف خلوت بود، کوله پشتی همیشگیش را کنارش گذاشته بود، انواع چیزها را از توش در می آورد، هر سنخ جنس را تا و دسته می کرد و کنار دیگرش رو هم میگذاشت، مدتی پشت نیمکتش ایستادم، بی سر و صدا، رفتم تو نخش، آنقدر با خود و کارهاش سرگرم و مشغول بود که اصلا متوجهم نشد، خوب که کولهش را خالی و در کنار دیگرش جداگانه، روی نیمکت ردیف کرد، آهسته زدم رو شانهش و گفتم:
" نبینم اینهمه مشغول باشی، چه میکنی، اینا چیه از تو کولهت درمیاری و دور پرت ردیف میکنی؟ "
اول خودش را باخت و دستپاچه شد، وقتی دید منم، خیالش راحت و آرام شد، گفت:
" این کنارم رو نیمکت بشین، ازاین پرتقالا پوست بکن و بخور و سین- جین نکن، حاصل کاسبی امروزمو که تفکیک کرده م و دوباره چیدم تو کوله م، همه چی رو مفصل واسهت تعریف میکنم. "
" این پرتقالا رو از کجا آوردی و کنارت رو نیمکت چیدی؟ "
" از درخت کنار نیمکت چیدم. "
" اینا رو که آمریکائیا نمیخورن، میگن دود لوله اگزوز ماشینا سمی شون کرده و ضرر داره "
" آمریکائیا خرن، بخور، هر چی شدی به گردن خودم. "
کنارش نشستم، پشتم را رو پشتی چوبی نیمکت تکیه دادم، سرفرصت، پرتقال پوست کندم و آهسته خوردم. چیزی نگفتم که وحید کارهاش را تکمیل کند. باهاش همکلاس زبان بودم، بچه خوزستان و یکی از اعجوبه هائی بود که تاحالا دیده م، ازالف اول تاپ پایان فرهنگ لغت انگلیسی حیم را حفظ بود، فرهنگ لغت انگلیسی متحرک من خنگ بود، هر لغت انگلیسی مورد نیازم را از هر صفحه فرهنگ حیم که لازم داشتم، ازش می پرسیدم، چشم بسته و بدون نگاه کردن به لغتنامه، تحویلم میداد، رو این حساب، چه سر کلاس و چه تو کتابخانه، دائم دنبال و کنارش بودم و ازش رفع احتیاج زبانی می کردم.
به پهلوم تلنگر زد و گفت:
" میدونی چیه؟ "
" نه، نمیدونم چیه. "
" اون کافه استارباکس رو به رو رو میبینی؟ "
" آره میبینم، اتفاقا کاپوچینوی امروزمم ننوشیدم و خمارم، تو کافه اتفاقی افتاده؟ "
" اتفاق اینه که منم امروز خیلی کاسبیم خوب بوده و پاک خسته شده م، کافیهاو ساندویچای استیکش حرف نداره، بریم؟ تا هر وقتم دلمون بخواد میتونیم بشینیم وگپ بزنیم، کافه های استارباکس مخصوص درس خوندن دانشجوهاس، یه قهوه بنوشی، تا شبم که بشینی حق ندارن بهت بگن بلن شو، بخشنامه شده که کار به کار مشتریا اصلا نداشته باشن. "
"گفتم که،منم واسه کاپوچینوی استارباکس له له میزنم، بریم. "
" آخه میدونی چیه، "
" نه، نمیدونم، بهم بگو تاب دونم چیه. "
" باز کیفم تو خونه یادم رفته، میباس یه کم سرکیسه رو شل کنی. "
" توی گاد دم، کی کیفت همرات بوده که این دفه باشه. اگه بهم بگی این قضیه ته و بالا کردن کوله ت و کاسبی امروزت چیه، مثل خیلی وقتای دیگه، مهمونت میکنم. "
" پس بریم، خودم شیشدونگ نوکرتم. "
" نه، پشیمون شدم، واسه این که الان دو ماهه از پیش ما رفتی و تو خونه لغتنامه متحرک ندارم، کمیت یادگیریم لنگه وپاک خمارم، ده دفه م بهت گفتهم با مستر گرس، مالک اون استودیوهای بیست وپنج متری که واسه خودت گرفتی، حرف بزن، یکیم کنار استودیوی خودت واسه م بگیرو هی پشت گوش انداختی، تا استودیو رو واسه م درست نکنی، دیگه اصلا و ابدا مهمونت نمیکنم، داشتم میرفتم اوکلند کار داشتم، کنارت واستادم و وقتمو پاک حروم کردم، ما رفتیم..."
" اتفاقا همین امروز دربه در دنبالت میگشتم، گاد دم کجا میری! "
" دنبالم میگشتی که بگی کیفت یادت رفته و باز بتغیم، ناکس گاد دم؟ "
" نه تو نمیری، میخواستم بهت بگم استودی دیوار به دیوار استودیوی خودمو واسهت از مستر گرس گرفتم، مثل مال خودم ماهی ۳۲ دلار، بیا، بگیراینم قراردادش، قدر وحیدو نمیدونی که، بریم استارباکس تا مفصل واسهت تعریف کنم، بعدشم باهم میریم یه چمدون اسباباتو جمع میکنیم و میگذاریم تو فولکس فستبکت وباهم میریم کلید رواز مسترگرس میگیریم، ازهمین امشب تواستودیوی کناراستودی من بخواب، گاد دم. "
" پس بریم استارباکس، امانه، اگه جریان کاسبی امروزتو تعریف نکنی و نگی که واسه چی بهت میگن وحید روباه، نمیام استارباکس و مهمون بی مهمون. "
" باشه گاد دم، جون بکن و بریم تو کافه استارباکس، اون تو می شینیم وهمه چی رو واسه ت تعریف میکنم. "
" خیلی خب، یه کاپوچینو و یه ساندویج استیک زدی تورگ، حالااول قضیه کاسبی امروزتو تعریف کن، این جریان جنسای تو کوله ت چیه؟ "
" ماکه باهم از بچه های خط میانه کنفدراسیونیم وجیک وپوک همدیگه رو میدونیم و چیزی ازهم قایم نداریم، امروز به این مال والمارت امپریالیستی دستبرد زدم وکارم حرف نداشت، دیدی که کوله مو پرکردم، هیچکسم نتونست مچمو بگیره. "
" بفرماچی کار میکنی که هیچکس نمیتونه مچتو بگیره؟ "
" بیخودکه بهم نمیگن وحید روباه، تو مال درندشت می چرخم، جنسا روزیرزیرکی کش میرم، میرم تو رستروم، فقط اونجا دوربین نداره، چند جفت جوراب وچنتا زیرپوش روهم می پوشم، یه مقدار شکلات و شیرینی جاتم میگذارم توکوله مخصوصم، خوراکیای زیادیم یه جورائی میخورم که ازچشم دوربینا غایب باشه، هفته ای یکی دوباره اینجوری به این مالای امپریالیستی جهانخوار دستبرد میزنم و حسابی زندگی خودمو اداره می کنم. میدونی که تو ایران داره انقلاب میشه و پول پله ی درست وحسابی نمیاد، نمیشه ازگشنگی مردکه"
" اونوقت چیجوری اسمتو میگذاری خط میانه چیه مبارز کنفدراسیونی، دزد قالتاق گاد دم! "
" مبارزه با امپریالیسم جهانخوارشاخ ودم نداره که، از هر راهی بتونی به امپریالیسم ضربه بزنی، بانک شو بزنی، هرچی بیشتر از فروشگاههاش کش بری وبدزدی، یه جور مبارزه س دیگه، کی میخوای اینارو یاد بگیری، گاد دم. "
" خیلی خب، حالاتعریف کن واسه چی معروف شدی به وحید روباه؟ "
" اونم یه جورراه دیگه ی مبارزه با امپریالیسته. "
" حالا بنال تا ببینیم اون دیگه چیجورشیوه ایه، قهار روزگار! "
" گلوم خشک شد، میدونی که، این شیکم صاب مرده ی من بایه ساندویچ سیرنمیشه، یه کاپوچینو و یه ساندویچ استیک دیگه بگیر بیار تا یه کمم نفس تازه کنم، بعدتادلت بخواد، از هر دری واسه ت تعریف میکنم، بی نق نق مایه بگذار، ازفردالغتنامه متحرک حیم دراختیارته. "
" خیلی خب، ساندویچ و کاپوچینوی دومم زدی تو رگ، زودتر جریان وحید روباه رو تعریف و خلاصه ش کن تابریم سراغ اسباب کشی، تاشب نشده. "
" گفتم که اونم یه جور مبارزه باتراستای امپریالیستیه. "
" بنال تا ببینیم اون دیگه چیجور مبارزه ایه. "
" هفته ای یه بار میرم تویکی از این شهرکای دور اطراف سانفرانسیسکو، ازیکی از کیوسکای تلفن، به ایران تلفن میکنم، نیمساعت حرف میزنم، سر آخرگوشی رو میگذارم، تلفن کیوسک زنگ میزنه، گوشی رو ور میدارم، اپراتورمیپرسه قبض رو به چه آدرسی بفرستم؟ میگم بفرست به آدرس تهرون، بولوار الیزابت، شماره 55. میپرسه به چی اسم وفامیلی بفرستم؟ میگم به اسم و فامیل وحید روباه، یارو قبول میکنه، اینقدر خرن این آمریکائیا، گوشی رو میگذارم و میرم دنبال کارم، خیلی از بچه ایرونیا ازهمین راه با امپریالیسم جهانخوار مبارزه می کنن، ازهیمن فردام که باهم دیواربه دیوارو قاطی می شیم، خودم باهات کارمیکنم، ده جوراز اینجور راههای مبارزه با امپریالیسم جهانخوار رو یادت میدم، چند وقت نگذشته، یکی ازمبارزین کارکشته میشی، فقط میباس دم وحید روباه رو داشته باشی، توازکی کمتری، گاد دم...."
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد