نانِ مردم را رُبُوده نامِ آن تقدیر شد
آهِ سرگردانِ انسان وه چه بی تأثیر شد
در شبیخونی شگفت انگیز دزدان آمدند
زندگی آزرده ای زندانیِ تزویر شد
کوچه شد آیینۀ دق مُرد در خاموشی اش
فکر؛ فریادی کَفَن پوش آمد وُ تکفیر شد
آشیانِ عشق در آتش به خاکستر نشست
لشکرِ شب دررسید وُ صبحِ جان تسخیر شد
از قضایِ روزگاران تیغِ غفلت تیز شد
ناگهان گفتا قلم بشکن! که این تقریر شد
راستی ها با دروغ آغشته شد مَعنا بِمُرد
سبزه زاران وُ خیالِ خرّمی تبخیر شد
آب جان داد وُ زمین در احتضار وُ مُردگی
زندگی آزاده ای بی آرزو زنجیر شد
روشنایی پاک از یادِ جهان بِستُرده شد
قامتِ فریادِ ما در قاب وُ در تصویر شد
فلسفه اکسیرِ نحس وُ زندگی در گور رفت
دانش از رونق فتاد وُ عقلِ ما تقطیر شد
رفت از جانِ سخنگویِ هنر اندیشه اش
معرفت آمد فریب وُ حرفِ بی تعبیر شد
چار تکبیر(2)ی بِزَد بر نَعشِ دنیا شیخَکی!
سجدۀ جاهل نگه کن اندکی تأخیر شد
حلقه در گوشِ خِرَد چون بَرده در بازار شد
عقل تحقیرِ حقیقت آمد وُ تفسیر شد
روز شبدیزِ عزا وُ دارِ رؤیاهایِ عشق
هالۀ وهمِ تو غالب؛ دیده بی تقصیر شد
از امید وُ آرزو دیگر سخن گفتن خطاست
لوحِ روحِ آدمی بشکسته شد دل پیر شد
عشق آمد در طوافِ رویِ زیبایِ نگار
تا بهار آمد لبِ گل را ببوسد دیر شد
سه شنبه 14 مردادماه 1404///5 اوت 2025
ـــــــــــــــــــــ
1-چار تکبیر=نمازِ میت است وُ کنایه از ترکِ کُلی.