logo





پادشاهی همه چیز نیست ولی لیبرال دمکراسی هست

چهار شنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۸ - ۱۱ نوامبر ۲۰۰۹

داریوش همایون

daryoush-homayoun.jpg
حزب مشروطه ایران سهم اصلی خود را در دفاع از پادشاهی در صورت مدرن آن گزارده است. اکنون زمان آن است که بیش از پیش پیام حزب را در متن روشنگری ایرانی که سرانجام به شکوفائی رسیده است تکامل داد و نیروی خود را در پشتیبانی از جنبشی که می باید کوشید همچنان سبز بماند و تکه تکه نشود گذاشت

بحث پرمعنی و سودمندی که آقای علی کشگر پیرامون قطعنامه کنفرانس جنبش سبز حزب مشروطه ایران گشوده اند (خاستگاه فتحنامه لیبرال دمکراسی برابری انسان هاست، تلاش آنلاین) بسیار بجاست زیرا فرصتی می دهد که به ایهام های فزاینده در موضوع شکل حکومت پادشاهی و نظام سیاسی دمکراسی لیبرال بپردازیم.

دو نکته اصلی در نوشته آقای کشگر هست: تعارض بنیادی پادشاهی با دمکراسی لیبرال؛ و تردید در همفکری من با پیکره حزب مشروطه ایران.

پس از بیست سال و بیشتر، توضیحات و بررسی هائی که دو سه کتاب نخستین مرا در تبعید پوشانده است به نظر می رسد به درجه ای همرائی concensus انجامیده است ـــ اینکه طبیعت و نوع نظام سیاسی، دمکراسی به اضافه و در چهارچوب اعلامیه جهانی حقوق بشر، اهمیت دارد، نه شکل نظام سیاسی که می تواند جمهوری یا پادشاهی باشد (که در عمل نیز هست.) آقای کشگر با این گزاره مشکلی ندارند و گره را در جای دیگر می بینند. اگر به موجب همان اعلامیه جهانی، که فتحنامه دمکراسی لیبرال است، مردمان آزاد و برابر (در حقوق طبیعی و سلب نشدنی) به جهان می آیند چگونه می توان امتیاز پادشاهی را حتی در تشریفاتی ترین صورت آن و صرفا به عنوان رئیس کشور، به وراثت منتقل کرد؟ این ایراد بی ربط نیست و پاسخ متقاعد کننده می خواهد.

پاسخ ما در حزب مشروطه ایران این است که اگر این استدلال را تا پایان‌ش ببریم هیچ امتیازی نمی تواند به ارث برسد. من تردید دارم که پادشاهی به خودی خود بزرگ ترین امتیاز ها باشد. فرزند کسی مانند بیل گیتس کدام را ترجیح می دهد، وارث میلیارد ها و فرصت های بیمانند مایکروسافت بودن یا پادشاهی مثلا بتسوانا و حتی بلژیک همیشه در تزلزل و نگرانی؟ پادشاهی در تعبیر امروزی پایدار مانده خود، پاداشی است که در برابر خدمتی به خاندانی داده می شود و مانند دوران کودکی تاریخ، حق کسی نیست. این خدمت می تواند در ایران کمک به همزیستی برابر اقوام ایرانی در دولت ملت ایران و احتمالا گزاردن سهمی در نگهبانی نهاد های دمکراسی در مواقع بحران باشد. اگر در فرایند آزادانه انتخابات مجلس موسسان و همه پرسی پس از آن، پادشاهی در گونه لیبرال دمکرات به ایران برگردد مردم چشمداشت چنان خدمتی خواهند داشت. از همین روست که در موروثی بودن پادشاهی لیبرال دمکرات تبعیضی هم نیست زیرا تبعیض تفاوتی است خود به خود و در خود، ولی مردم حق دارند هر لحظه پادشاهی را برچینند و امتیازات آن را پس بگیرند.

با توجه به پراکندگی نیرو های سیاسی ایران و چیرگی روحیه رویاروئی بجای همرائی که در عموم آنان می توان دید یک مقام تشریفاتی و بی طرف، وابسته به هیچ کس، می تواند عاملی در ثبات و آرامش باشد. همان پادشاهی بلژیک که یادی از آن شد امروز در کنار بروکسل بزرگ ترین عامل نگهداری بلژیک یکپارچه است. (هیچ گروه قومی در بلژیک نمی تواند بروکسل را که دیگ در هم جوش والون ها و فلامان هاست از دست بدهد؛ تهران نیز همین حال را در ایران دارد).

اینکه من و حزب چه اندازه همفکریم بسته به این است که بخش کوچک تر یا بزرگ تر لیوان را ببینیم. درست است که من گاه از اینکه هنوز در پیکره حزب، حتی در کادر های آن بقایای طرز تفکری را می بینم که مسئله ایران برای‌ش پادشاهی پهلوی است و چندان کاری به اینهمه ادبیات حزبی که وقف مدرن کردن اندیشه و عمل سیاسی شده است ندارد. آری ما هنوز در مرحله گذار از یک حزب سلطنت طلب به یک حزب راست میانه، لیبرال دمکرات، با گرایش پادشاهی هستیم. ولی اگر بی پیشداوری به راهی که در پانزده ساله گذشته پیموده شده است نگاهی بیندازیم با خوشبینی بیشتری به حزب خواهیم نگریست. با همه ناخشنودی که از گفتاورد های من در نوشته آقای کشگر می بارد این حقیقت را نمی باید فراموش کرد که آن بخش پیکره حزب که به نظر من هنوز اساسا در عوالم چهل سال پیش است در برخورد با سیاست ها و اعلام های رسمی حزب و موضع گیری های غیر رسمی ولی بحث انگیز من با روحیه تفاهم روبرو می شود و در پایان پیام اصلی حزب، اگر هم نه لحن پیام را می پذیرد. ما انشعاب ایدئولوژیک نداشته ایم؛ و نود درصدی از عمر نوح اشاره آقای کشگر را در 15 سال آمده ایم.

اینهمه از لطف دوستان به من و همفکران من در کادر های روز افزون حزب نیست و از تحولات این سی ساله در همه چیز از جمله نگاه به پادشاهی سرچشمه می گیرد.

* * *

در نخستین سال های پس از انقلاب و فرو کش کردن شور و حال انقلابی، بازگشت به دوران پادشاهی آرزوی بیشتر ایرانیان می بود. نستالژی آن دو دهه پایانی سازندگی و فراوانی هر خاطره بد دوران پادشاهی را از خاطر ها می زدود. کسان بیشماری که به خود وعده برگشت اوضاع و بسته شدن پرانتز جمهوری اسلامی را می دادند طبعا هر انتقاد از گذشته را سنگی می پنداشتند که در راه آزادی سریع ایران انداخته می شد. آن حساب ها البته نادرست و آرزو پروری بود و برای همیشه نگذاشت نیرو های سلطنت طلب وزنه ای در مبارزه با جمهوری اسلامی شوند. حکومت انقلابی پیروزمند را در زندگانی خمینی ــ جنگ عراق به کنار ــ تنها با کودتای نظامی که هیچ ربطی به پادشاهی نمی داشت در همان چند ماه اول می شد برانداخت که آن نیز در نوژه فدای ندانم کاری از همه سوی نظامی و سیاسی شد. از آن پس با رژیمی که دقیقه ای را (به هر دو معنی زمانی و کمی) برای محکم کردن جای خود هدر نمی دهد، براندازی تنها در خیابان ها و کافه های اروپا و امریکا میسر بوده است. بقایای "فعال" آن هواداران یک سو نگر هنوز روی عامل نستالژی حساب می کنند ولی نستالژی با گذشت زمان رابطه معکوس دارد. بیست و پنج سال پیش هزاران تن در لوس آنجلس گرد می آمدند. امروز چند صد تن.

رویکرد درست به نظر من آن بود که در فرصت طولانی تبعید، به بازنگری بنیادی مشکل جامعه ایرانی بپردازیم؛ از جمله پادشاهی را نیز مانند همه سویه های جهان بینی خود مدرن کنیم و به جای مزیت های دوران پادشاهی که سخن از کاستی ها را نیز پیش می آورد، بیشتر تکیه را بر دلائل سودمندی آن برای آینده ایران، و زمینه های موجود قابل استفاده اش در تفکر اجتماعی و سیاسی جامعه ایرانی بگذاریم (مثلا آن قدرت اخلاقی که می تواند به ثبات و یکپارچگی ایران و نظام سیاسی دمکرات و آزاد منش آن کمک کند.) به نظر من نوسازندگی و دگرگون کردن فرهنگ سیاسی ایران پس از فاجعه ای که مردم با تسلیم شدن به شعار ها و برنامه های سیاسی ویرانگر و رهبران سیاسی خطرناک بر سر خود آورده بودند بزرگ ترین اولویت به شمار می آمد و نمی شد با گریز از ارزیابی درست و منصفانه تاریخ همروزگار ایران و شاه پرستی و بازگشت و انتقام دم از دگرگونی فرهنگ سیاسی زد. اما سلطنت طلبان یعنی تقریبا همه هواداران پادشاهی که ذره ای از توطئه بافی پائین نمی آمدند (هنوز هم نمی آیند) همه این سخنان را خطرناک می انگاشتند. پیام همیشگی آنان بازگشت و انتقام، و استراتژی‌شان گرد آمدن زیر فرماندهی شخص پادشاه ــ هر کدام مستقیما ــ بود و هست.

من از همان هنگام که پایم به بیرون رسید از بازگشت پادشاهی ولی درصورت مدرن شده آن در بستر یک جهان بینی امروزی و در عین بی پرده ترین نقد ها از دوران گذشته دفاع کردم و هنوز بر همان هستم. با این تفاوت که بر خلاف آن دو سه سال نخستین، کسی را به گرویدن به پادشاهی نمی خوانم و همرائی بر سر پادشاهی مشروطه را بهترین رویکرد نمی دانم. نگاه‌م در این موضوع باز شده است؛ لیبرال دمکرات تر شده ام. تفاوت دیگر این که امروز بیش از دهه های گذشته نگران آینده ام. این باور که هر چه را در آینده برای ایران می خواهیم از هم اکنون می باید بسازیم مرا منتقد سختگیر تری از امر پادشاهی کرده است. حساسیت من در برابر هر کوچک ترین انحراف بیشتر شده است اما هیچ "فاصله گیری از شکل نظام پادشاهی "که باور داشتن بدان منافاتی با "زندگی کردن در اندیشه های خود" (من) ندارد در میان نیست.

موضع گیری سخت من در موضوع فدرالیسم و پذیرش آن به عنوان یک راه حل، یا دعوی رهبری، از سوی نامزد پادشاهی؛ یا در برابر نشست های لندن و پاریس در گرماگرم جایگزین سازی در رابطه با تهدید های نظامی امریکا را می باید در این بافتار context دید. به همین ترتیب تاکید روز افزون من بر اهمیت نظام سیاسی و نه شکل ظاهری حکومت از همین جا بوده است. تردید نیست که گذر سی سال بسیاری نظر ها را در باره نقش پادشاهی در مبارزه کنونی و در آینده ایران تغییر داده است و هر سیاستگری در عین پا بر جائی بر اصول خود می باید گوش های‌ش رانیز گاهگاه به زمین بچسباند. با این نسلی که ایران را در شماره و در گفتمان خود سراسر فرا گرفته است سخنان و رویکرد های سی سال پیش حتی در بیرون ایران نیز خریداری ندارد.

همه این ها بر می گردد به اینکه از کجا آغاز کنیم و از چه نظرگاهیperspective به موقعیت بنگریم. برای من مسئله اصلی نه افراد است نه خاطره ها نه احساسات. مسئله اصلی ایرانی است یکپارچه و در همین مرز ها؛ از بند تاریخ خود، بخشی به یاری همان تاریخ بدر آمده؛ (عنوان یکی از کتاب ها‌یم را گذار از تاریخ گذاشته ام) از جهان اسلامی و جهان سوم و جهان خاورمیانه ای بیرون جسته؛ و پای در سده بیست و یکم استوار کرده. شکل حکومت فرعی است؛ تعبیر تاریخ مسئله باور های فردی؛ و سیاستگزاری های استراتژیک و روزانه موضوع بحث و توافق های طرف های دست درکار. مسلم است کسی که از پادشاهی آغاز و در پادشاهی تمام می کند و در حزب مشروطه ایران نیز مانده است با من مشکل دارد. ولی گذر زمان و واقعیات سرانجام کار خود را خواهد کرد. دریافتن اینکه نمی توان با این سلاح جمهوری اسلامی را برانداخت بسیاری را از حق مداری و نگرش سیاه و سپید آن سال ها‌شان بدر آورده است. و ما هنوز در نتایج سحریم. هنگامی که ژرفا و معنای جنبش سبز به تمامی بر خود آن جنبش نیز آشکار شود به خوبی خواهیم دید که کدام رهیافت درست تر بوده است: بهره گرفتن سازنده از دوران تبعید و درس های صد سال کشاکش ما با تجدد، یا درجا زدن در دوران پادشاهی از هر دو سوی طیف سیاسی؟

ما امروز در پانزدهمین سال حزب می توانیم بی هیچ خودستائی یا فروتنی کاذب ادعا کنیم که حزب تنها یک سازمان سیاسی موثر در مبارزه با جمهوری اسلامی؛ یک پیشاهنگ بازسازی فرهنگ سیاسی ایران؛ یا یک جریان پیشرو در طیف هواداران پادشاهی که بسیار لازم می بود زیرا به هر حال طیفی گسترده است و نیاز به مدرن شدن دارد نبوده است. این حزب درست به دلیل هوادار پادشاهی بودن‌ توانست بزرگ ترین سهم را در متمدن کردن فضای سیاست های مخالف و آسان تر کردن همرائی بر اصول دمکراسی لیبرال داشته باشد ــ درست به همین دلیل که رابطه میان هواداران و مخالفان پادشاهی رابطه تاریخی نفرت و کینه بوده است. رویکرد آزاد منشانه بیشترین تاثیر را از سوی کسانی می بخشید که طرف اصلی آن دشمنی خونین می بودند. از بی طرف ها یا موافقان چنان رویکردی دور از انتظار نمی بود و جز تاثیر محدودی نمی داشت.

آینده پادشاهی در ایران بستگی به عوامل فراوان و پیش بینی ناپذیر دارد و نقش هواداران پادشاهی را می باید در پرتو نیرو ها و گرایش های پرزوری نگریست که نو به نو در جامعه دیگرگون ایران سر بر می آورند و هم اکنون بسیاری معادله ها را دگرگون کرده اند. حزب مشروطه ایران سهم اصلی خود را در دفاع از پادشاهی در صورت مدرن آن گزارده است. خدمتی که این حزب در آینده می تواند به امر پادشاهی بکند نشان دادن صورت مدرن و متمدنانه یک گرایش هوادار پادشاهی است. دیگر زمان آن است که بیش از پیش پیام حزب را در متن روشنگری ایرانی که سرانجام به شکوفائی رسیده است تکامل داد و نیروی خود را در پشتیبانی از جنبشی که می باید کوشید همچنان سبز بماند و تکه تکه نشود گذاشت. پانزده سال پیش فضای دیگری بود. امروز خوشبختانه فضای دیگری است. آن روشنگری ایرانی از محافل روشنفکری به لایه های بزرگ اجتماعی راه یافته است. برای من تردید نیست که آیندگان از دو دهه پایانی و آغازین سده های بیست و بیست و یک به عنوان آغاز عصر بلوغ روشنگری enlightenment ایرانی نام خواهند برد. این روشنگری بیشتر زیر تاثیر روشنگری بریتانیائی (انگلیسی و به ویژه اسکاتلندی) و کمتر اثر گرفته از روشنگری فرانسوی است و نه رویکرد مکانیکی آن را دارد نه دانه های توتالیتاریسم روسوئی را در خود. در عصر روشنگری کمتر کسی فرصت داشت از معنی به صورت بپردازد.


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

بررسی تاریخ احزاب سیاسی درجهان
ایراندوست
2009-11-13 14:06:34
آقای داریوش همایون
من فکر میکنم که مطالعه تاریخ پرتلاطم احزاب درکشورهای آزادبرای ماایرانیان بسیارمفیدباشدودروس بسیاری رابرای احزاب ایرانی خواهدداشت.شایدکه دریابندکه باهرگذشته ای که این احزاب درغرب بایکدیگرداشتندالان دهه هاست که باهم درپیروزی درانتخابات دوره ای کشورشان به رقابت سالم برمبنای برنامه های جداگانه شان برای آینده مملکت شان می پردازند.خواهشمندم مقاله ای دراین باب باذکرمثالهامنتشربفرماییدکه مامردم عادی بیاموزیم که احزاب ماتافته جدابافته ای نیستندکه قابلیت اصلاح رانداشته باشند.درضمن خواهشمندم مؤلفه های احزاب تمامیت خواه ازهردوطیف جپ وراست وتفاوت هایشان بااحزاب لیبرال دمکرات وسوسیال دمکرات اروپای غربی رادرمقاله ای ودررسانه های دیداری وشنیداری بیاورید.این خدمت شمامارامجهزمیکندکه احزاب رابامعیارهای بین المللی بسنجیم وبرداشت هریک ازاحزاب ایرانی راازاستقلال،آزادی،دمکراسی رادرک کنیم.چون این سه عنصر دو برداشت متضاددرکمونیسم ولیبرال دمکراسی دارندودرگذشته بهای کلانی رابابت آن پرداختیم وهنوزهم متأسفانه موردسؤاستفاده قرارمیگیرند.تشکرمیکنم

عبدالمالک ریگی
بلوچ
2009-11-13 12:51:54
بادرودخدمت آقای همایون گرامی
دربیانیه ای که اقای عبدالمالک ریگی به تازگی منتشرکرده اندشرائطی رادرازای دست برداشتن ازمبارزه مسلحانه خودپیشنهادکرده اند.خیلی مایلم بدانم شماچه نظری دراین موردداریدو درضمن جمهوری اسلامی در بلوچستان چه سیاستی رامیتواندانجام دهد که اوضاع آن استان رابهبودبخشدالبته اگربرخلاف طبیعتش درپی راه حلی خردمندانه وبلوچ پسندباشد.متشکرم

لغومجازات اعدام بوسیله جنبش سبز
ماندانا
2009-11-13 12:25:02
آقای همایون گرامی
اعلام لغومجازات اعدام بوسیله جنبش سبزبعنوان یک استراتژی اصولی یک سیاست بسیارمهم درسطح ایران وجهان خواهدشد.
1. به وجهه مسالمت آمیز بودن جنبش سبز در درون وبرون مرزایران خواهدافزود.
2.سرخط اخبارجهان بویژه جهان آزاد خواهدشدوحمایت هرچه بیشترجنبش سبزراازسوی مطبوعات وافکارعمومی جهان رابدنبال خواهدداشت.این به نوبه خودسران کشورهای آزادرازیرفشاربیشتری قرارمیدهدکه ازجنبش سبزحمایت مؤثرتری بنمایند.
3.حامیان رژیم آسوده خاطرخواهندشدکه درایران نو خشونت اعدام وشکنجه برعلیه آنهاوجودنخواهدداشت.این باعث خواهدشدکه شاهدیک ریزش دیگری دربدنه رژیم باشیم جه بطورشفاف وچه غیرشفاف.
4.برای رژیم وحامیانش درداخل وخارج اعدام شخصیتهای معروف جنبش غیرقابل توجیح خواهدشد.رژیم ازانزجاروانزوای بیشتردردرون وبرون مرزبا وحشت بیشتری دچارخواهدشدوبیش ازاین سردرگم وناتوان خواهدشد.
5.جنبش سبزدرمیان مردم محبوبتروازنظرکمی وکیفی برتعدادسبزهاافزوده خواهدشد.
5.پایه های فرهنگ خشونت زدایی رادرسطح حکومتی واجتماعی ازهم اکنون تقویت کمک بسزایی میکند.
6.احساس غروروسربلندی رادرمیان بدنه جنبش سبزافزایش میدهد.
7.اعدامهای مشکوک وغیرعادلانه رابوسیله رژیم وباسوء استفاده ازقانون اش به چالش جدی خواهدکشیدبخصوص که آقای موسوی مکرردرپی اجرای صحیح قانون اساسی خودهستند.
آقای همایون عزیزمطمئنأ شمابهترازمن میتوانیدمحسنات واستراتژی لغومجازات اعدام بوسیله جنبش سبزراکه کمک زیادی به پیشبرد آن میکندرارده بندی کنیدواهمیت این استراتژی رادرجلوگیری از کشتارجوانانمان که آخرین آن زنده یاد احسان فتاحیان بودراتشخیص میدهید.زنده بادایران وایرانی

سیاست لغواعدام
نادر
2009-11-13 09:09:15
بادرودخدمت آقای همایون
اگرشماالان بجای آقایان کروبی وموسوی وخانم عبادی بودیددرمقابل اعدامهاسکوت میکردیدویاحال که ازحمایت ملیونهاایرانی در داخل وخارج ازایران برخورداریدوازحمایت افکارعمومی جهان آزاد هم برخوردارید اعلام میکردیدکه از لغومجازات اعدام درایران حمایت می کنید.آیااین حمایت همه جانبه ازجنبش سبزرابیشترنخواهدکردووجهه مسالمت آمیزبودن وتمدن آنراتقویت نخواهدکرد.آیاخواستارلغواعدام شدن آنهاآنقدرساختارشکن است که جرأت بیان آنرا نداشته باشند.سپاسگزارم

فعالیت سیاسی احزاب دررسانه ها
مهسا
2009-11-13 00:21:06
آقای همایون
ازشماسپاسگزارم که دراین سالهای تبعیدی تان بیشترین بهره برداری راازفرصت کردیدتا شیوه های گوناگون کشورداری وقوانین اساسی مختلف درجهان را بررسی کرده واساسنامه حزب مشروطه رابارجوع به آنان تهیه کرده دردسترس همگان قراردهید.امیدوارم احزاب سیاسی دیگرهم چنین کرده باشندتاآنهاراهم مطالعه وبایکدیگرمقایسه کرده وازمیانشان آنکه ازدیدمن بهتراست رابرگزینم. انتخاب من مبنی برمحتواونه نام خواهدبود.رأی من درایران آزادسخت وابسته به کارنامه وعملکرد احزاب بویژه درطول پنج ماه اخیرودرآینده خواهدبودوکاری باگذشته آنهانخواهدداشت.گذشته را به محققین مستقل برای تحقیق قرارخواهیم دادتادرک درستی به ماارایه کنند.درپایان خواهشمندم بعنوان نماینده حزب مشروطه دررسانه هاحضوریابیدوماراباحزب مشروطه آشناترکنیدوبه پرسشهای ماپاسخ دهید.همه کس دسترسی به کامپیوترندارد. پاینده ایران

فعالیت سیاسی احزاب دررسانه ها
مهسا
2009-11-13 00:19:55
آقای همایون
ازشماسپاسگزارم که دراین سالهای تبعیدی تان بیشترین بهره برداری راازفرصت کردیدتا شیوه های گوناگون کشورداری وقوانین اساسی مختلف درجهان را بررسی کرده واساسنامه حزب مشروطه رابارجوع به آنان تهیه کرده دردسترس همگان قراردهید.امیدوارم احزاب سیاسی دیگرهم چنین کرده باشندتاآنهاراهم مطالعه وبایکدیگرمقایسه کرده وازمیانشان آنکه ازدیدمن بهتراست رابرگزینم. انتخاب من مبنی برمحتواونه نام خواهدبود.رأی من درایران آزادسخت وابسته به کارنامه وعملکرد احزاب بویژه درطول پنج ماه اخیرودرآینده خواهدبودوکاری باگذشته آنهانخواهدداشت.گذشته را به محققین مستقل برای تحقیق قرارخواهیم دادتادرک درستی به ماارایه کنند.درپایان خواهشمندم بعنوان نماینده حزب مشروطه دررسانه هاحضوریابیدوماراباحزب مشروطه آشناترکنیدوبه پرسشهای ماپاسخ دهید.همه کس دسترسی به کامپیوترندارد. پاینده ایران

حقوق انسانها
حلاج
2009-11-12 22:38:16
زيباترين اصل خردمندى وتنهاكليدى
كه با ان مى توان اين قفل زنكار خورده اى تاريخى ابوزيسيون را باز نمود اين اصل بسيار ساده و بسيار دور از دست كه اكر بدان باورمند نباشيم,حواهد بود"احترام وعمل به انجه كه از حكومتها انتظار مى داريم,رعايت حقوق بشر در عمل" كه در ان صورت شكل حكومت رنك حواهد باخت وجاى انرا هنر و شايستكى مديريت انسانها مى كيرد.حاصل اين بوم رنك هر جه باشد زيباست جرا كه تك تك اجزاى ان حاصل انسانهاى زيبا است .  

عنوان : کدام نیروها سازندگان مردم سالاری ،قانون اساسی مردمی هستند؟
مانی فرزانه
2009-11-12 15:16:14


آقای داریوش همایون نوشته خود را با جمله ی زیر تمام کرده:

« خدمتی که این حزب در آینده می تواند به امر پادشاهی بکند نشان دادن صورت مدرن و متمدنانه یک گرایش هوادار پادشاهی است.»

دوستان حتما بهتر از این بنده میدانند تمام فلسفه و مراد آقای داریوش همایون از پادشاهی مدرن و متمدنانه تمسک به مشروطه سلطنتی انگلیس، سوئد و نروژ و امثالهم بود ست.

هموطنانی که کشورهای ذکر شده را می شناسند و یا در آنها زندگی می کنند
می دانند که ملکه الیزابت دوم و ولیعهد او پرنس چالز در اداره ی مملکت نقشی ندارند و دولت و مجلس بارها از جنگ دوم تا بحال بین احزاب مختلف عوض شده ست.

سئوال من اینست :

ـ آیا تمام نیروهای اجتماعی انگلستان از جمله خاندان سلطنتی با مشارکت و میهن دوستی و تعلق خاطر، مشروطه ی سلطنتی جامعه ی انگلیس را اینطور که هست متعادل و مقتدر حفظ کردند؟

ـ یا این خاندان سلطنتی انگلستان و ملکه الیزابت بود که توانست به این کشور رتق و فتقی بدهد که حالا الهام بخش طرفداران شکل پادشاهی حکومت در ایران شده ست ؟

در باره ی سوئد و نروژ و هر جامعه ی دیگری می توان بصورت work shop این موضوع را بررسی کرد که کدام نیروها سازندگان مردم سالاری ،قانون اساسی و پای بند به منشور حقوق بشر در آن کشور ها بوده اند.

کدام نیروها می توانند در ایران این نقش بزرگ را ایفا کنند.



Arani
2009-11-12 04:18:56
Shomaa az tajrobeh 57 saaleh Keshvare Shaahanshaahi (Na Mashruteh) Iran, inhaa raa natijeh migirid!

formation of an iran lobby
mahshid
2009-11-11 19:48:36
/,mncxzj- dear mr homayoon
could you please form a lobby to nutralise the effect of hooshang amir ahmadi and trita parsi could you also please organise a campaign regarding this issue through iranian and non iranian media as soon as possible i am sure this will bring iranians together around the world we will sign your petition regarding this issue this could be a beginning for our unity starting with single issues
yours sincerely
mahshid

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد