logo





مریم محمد الخطيب

بدن زنان، آیینه جنگ: بدن به مثابه آرشیوی از پاک‌سازی و مقاومت

چهار شنبه ۲۵ تير ۱۴۰۴ - ۱۶ ژوييه ۲۰۲۵



در برابر همدستی جهانی و در برابر نادیده گرفتن‌ها، بدن زنانه همچنان شاهدی است که نمی‌توان آن را محو کرد و حافظه‌ای که نمی‌توان آن را از بین برد. بدن زن تنها قربانی نیست، بلکه سند وجود، گواه مقاومت و حافظه مردمی است که می‌جنگند تا دیده شوند.

در چادرهایی که به شتاب برپا شده‌اند و مدارس تبدیل شده به پناهگاه‌ها، زنان در سکوتی زندگی می‌کنند که خود را آشکار نمی‌کند. این سکوت انتخابی نیست، بلکه نتیجه انباشتی طولانی از خستگی جسمی و روانی است. وقتی جنگ شهری را فرسوده می‌کند، تنها دیوارها فرو نمی‌ریزند، بلکه بدن‌ها هم، به‌ویژه بدن‌های زنان، آسیب می‌بینند.

در مرکز این خستگی، قاعدگی به‌عنوان یکی از برجسته‌ترین اشکال رنج فراموش‌شده خود را نشان می‌دهد. این فرآیند طبیعی جسمانی که باید مسئله‌ای روزمره و طبیعی باشد، در زمان جنگ به باری پیچیده بدل می‌شود، جایی که شرم اجتماعی با فقدان مراقبت‌های بهداشتی و نگاه سرکوبگرانه به بدن زن هم‌پوشانی می‌کند.

زنان در مهاجرت، در چادر و فضاهای شلوغ که از حداقل حریم خصوصی بی‌بهره‌اند، مجبورند با قاعدگی همچون مسئله‌ای اضطراری برخورد کنند که باید به هر قیمتی پنهان بماند؛ بدون وسایل بهداشتی، بدون محیط امن و بدون اعتراف به رنج‌هایشان. و در حالی که فشار اشغال و نسل‌کشی ادامه دارد، بار فرهنگی جامعه نیز بر دوششان سنگینی می‌کند؛ جامعه‌ای که سکوت و شرم را بر بدن‌هایشان تحمیل می‌کند، و قاعدگی را به رازی سرکوب‌شده تبدیل می‌کند که انزوا و رنج روزمره‌شان را دوچندان می‌کند، در میانه نبردی دائم بین سختی واقعیت و نظارت اجتماعی.

بدین ترتیب بدن زنانه به مکانی تبدیل می‌شود که قدرت مستقیماً بر آن اعمال می‌شود، جایی که ارزش آن بسته به اجازه بقا یا رها شدن به مرگ تعیین می‌شود. بدن زن فلسطینی از زندگی‌ای که به رسمیت شناخته می‌شود، کنار گذاشته شده است؛ او دیده یا شنیده نمی‌شود در میان رنج غزه. آنجا، زن نجات‌یافته از صحبت درباره قاعدگی، ترس یا گرسنگی‌اش محروم است، زیرا صدایش با گفتمان رسمی جنگ که بر اعداد تمرکز دارد و زبان خنثی را بر شهادت‌های شخصی که تراژدی واقعی را آشکار می‌کند ترجیح می‌دهد، سازگار نیست.

بدن زنانه به‌عنوان یک شماره در فهرست مجروحان ثبت نمی‌شود، نه در گزارش‌های امدادرسانی و نه در خبرنامه‌ها ذکر نمی‌گردد، بلکه به آرشیو زنده‌ای از خشونت تبدیل می‌شود؛ نه فقط روایت‌کننده اتفاقات، بلکه آن را زندگی می‌کند و در آشفتگی، سکوت و سازگاری با ترس بازنویسی می‌کند. این بدن به سندی سیاسی بدل می‌شود که نشان می‌دهد چگونه خشونت سازمان‌یافته به تجربه‌ای شخصی و خاموش تبدیل می‌شود که زن آن را در بدنش تحمل می‌کند. تجاوز وقتی بمباران تمام می‌شود پایان نمی‌یابد، بلکه در سکوت پس از نسل‌کشی ادامه می‌یابد.

قاعدگی در زمان جنگ: بدن میان بی‌توجهی و هدف‌گیری

در سایه محاصره و هدف‌گیری سازمان‌یافته ساختار بهداشتی که مانع از رسیدن ملزومات اساسی مانند نوار بهداشتی یا داروهای مسکن می‌شود، زنان خونریزی خود را در لایه‌هایی از پارچه یا تکه‌های چادرهای پاره، و حتی روزنامه‌ها و پارچه‌های کثیف پنهان می‌کنند. این استفاده اجباری از وسایل ناامن باعث شیوع عفونت‌ها و بیماری‌های جدی زنان می‌شود، در حالی که هیچ شرایط بهداشتی یا حریم خصوصی فراهم نیست. به این ترتیب، قاعدگی از یک فرآیند بیولوژیکی طبیعی به تجربه‌ای سیاسی تبدیل می‌شود: بدن از حقوق اساسی خود محروم شده و تحت فشار ترس و ناتوانی مجبور به سکوت می‌شود.

شدت این تجربه زمانی بیشتر می‌شود که زنان هدف بخشی از استراتژی اشغال قرار می‌گیرند. ارتش اسرائیل بیمارستان‌ها، از جمله بخش‌های زایمان و بهداشت باروری را تخریب کرده، آمبولانس‌هایی که حامل زنان باردار یا مجروح بودند را هدف قرار داده و رسیدن داروهای مرتبط با سلامت باروری و کمک‌های امدادی از طریق گذرگاه‌ها را مختل کرده است. سازمان‌های حقوق بشری مواردی از ناهنجاری‌های مادرزادی، زایمان‌های اضطراری در شرایط غیرانسانی و محرومیت هزاران زن از جراحی‌ها را ثبت کرده‌اند. به این ترتیب، بدن زن فلسطینی به میدان نبردی تبدیل شده است: بمباران می‌شود، محاصره می‌شود و رها می‌شود تا بدون درمان یا کمک خونریزی کند.

در این شرایط فروپاشی کامل خدمات درمانی، باری اجتماعی دیگر نیز افزوده می‌شود. از زنان انتظار می‌رود که درد را در سکوت تحمل کنند، بدون اینکه رنجشان جدی گرفته شود. دوره قاعدگی به گفت‌وگوی زمزمه‌آمیز یا گریه در گوشه‌ای تبدیل می‌شود، در غیاب هر گونه شناسایی و حمایت.

همچنین برخی زنان مجبور به ازدواج مجدد می‌شوند، نه از سر خواسته، بلکه برای محافظت از فرزندانشان یا کاهش بار اقتصادی خانواده به دلیل شرایط سخت معیشتی. گاهی مهریه دختر کیسه آرد یا وعده غذاست. این نوع ازدواج به زنان تحمیل می‌شود بدون اینکه فرصت درک تصمیماتشان یا تحمل غمشان را داشته باشند؛ وجودشان به نقش بقا تقلیل یافته و بدنشان وسیله‌ای برای ادامه زندگی می‌شود.

در این شرایط، بدن زنانه صحنه‌ای برای یک مبارزه دوگانه است: مبارزه‌ای علیه ساختار استعماری که هر چیزی زنده را خرد می‌کند و مبارزه‌ای علیه فرهنگی که رنج زنان را پنهان می‌کند و کنار می‌زند.

قاعدگی به کنشی خاموش برای مقاومت بدل می‌شود. زنان مجبورند با بدنشان به عنوان ابزاری برای بقا کنار بیایند و در اعتراف به دردشان، چالشی در برابر انکار ایجاد کنند. وقتی زنی در چادر نوار بهداشتی درخواست می‌کند یا از درد خود سخن می‌گوید، در واقع عملی سیاسی انجام می‌دهد که اعلام می‌کند بدن زنانه لایق زندگی است، نه ننگ.

بدن زنانه، آرشیو روایت مغفول

در غزه، بدن زنانه دیگر تنها یک موجود بیولوژیک نیست، بلکه نقشه روزانه‌ی محاصره است که آثار گرسنگی، محرومیت و تحقیر سیستماتیک را بر خود دارد. تجلی‌های آن در خستگی مداوم، اختلالات هورمونی و تغییرات بدن زیر فشار و کمبود تغذیه دیده می‌شود. در همه این‌ها، بدن به یک سند زنده از تجربه تبدیل می‌شود، به مدرکی که با سکوت از جزئیاتی سخن می‌گوید که در گزارش‌های سازمان‌ها نوشته نمی‌شود و در خبرهای روز مشاهده نمی‌شود.

همزمان، از زن انتظار می‌رود که نماد و چهره‌ای باشد. اوست که «خانواده را بر دوش می‌کشد» و طلب استقامت می‌شود، در حالی که انتظار می‌رود بدنش با وجود آسیب‌ها به دادن ادامه دهد و مراسم زندگی را علی‌رغم تلاش‌های مداوم برای نابودی، اجرا کند.

اما آیا بقا را باید به تعداد روزها سنجید، یا به تعداد تأویل‌های ممکن؟

در شلوغ‌ترین نقطه مرگ در این کره خاکی، زندگی تبدیل به تلاشی مداوم برای بازتأویل بقا شده است؛ زندگی تنها بقا به شکل جسمانی نیست، بلکه کنشی مستمر برای بازساختن زندگی در میان ویرانی و فقدان است. زنان فقط زنده نمی‌مانند، بلکه به چهره‌های فقدان بدل می‌شوند، وجودشان در قلب رنج بازسازی می‌شود، بی آنکه صدایی هم‌ارز آنچه تجربه می‌کنند به آن‌ها داده شود.

این بدن که اغلب به صورت اجتماعی به عنوان «ظرف شرف» یا «نماد خانواده» خوانده می‌شد، امروز آخرین آرشیو باقیمانده از حافظه شهر شده است. و هنگامی که زنان به عمد هدف قرار می‌گیرند، آنچه هدف گرفته می‌شود حافظه، استمرار و آخرین نفس زندگی است. زبان توان روایت را از دست می‌دهد و بدن تنها راوی باقی می‌ماند. به صورت خاموش فریاد می‌کشد، زخمش را به عنوان آرشیو حمل می‌کند و مقاومتش را با زبانی ادامه می‌دهد که تنها کسی می‌فهمد که بقا را به عنوان درد دائمی تجربه کرده است.

و در پایان این خونریزی طولانی، سؤال بدن معلق می‌ماند: آیا در زمان فقدان ارزشی دارد؟ چگونه اعتراف کنیم که بدن زنانه در میان ویرانی، تنها ابزاری برای عبور نیست، بلکه هم‌زمان جایگاه رنج و مقاومت است؟

در برابر همدستی جهانی، در برابر بی‌توجهی، بدن زنانه شاهدی است که نمی‌توان آن را محو کرد، حافظه‌ای که نمی‌توان آن را نابود ساخت. او تنها قربانی نیست، بلکه سند وجود، گواه مقاومت و حافظه مردمی است که می‌جنگند تا دیده شوند و تا جهان بالاخره درد زنان را نه به عنوان پژواک گذرا، بلکه به عنوان واقعیت مرکزی هر جنگ بشنود.

مریم محمد الخطيب

مریم محمد الخطيب دانشجوی دندان‌پزشکی، شاعر، نوازنده عود، مترجم و فعال اجتماعی در جامعه محلی است. او در جایزه هالت، یک مسابقه سالانه برای ارائه ایده‌هایی که به حل مسائل اجتماعی فوری مانند امنیت غذایی، دسترسی به آب، انرژی و آموزش می‌پردازد، شرکت کرده است. مریم به عنوان نویسنده فعالیت می‌کند، ویدیو می‌سازد و محتوایی درباره فلسطین تولید می‌کند.

به نقل از سایت عربی "المجله". (منتشر شده در ۴ ژوئن ۲۰۲۵ در موضوعات نسل‌کشی در فلسطین، یادداشت، جنسیت، جامعه)




نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد