
بحران روانی و اجتماعی ایران معاصر صرفاً ریشه در مسائل اقتصادی یا سیاسی ندارد، بلکه ناشی از گسستی عمیق در ساحت ارزشها، معنا و نظم نمادین است. این مقاله با تمرکز بر دو نیروی متقابلِ «پروپاگاندای سیاسیـمذهبی» حکومت اسلامی و «واقعیت زیستهی مردم»، به تحلیل این شکاف بنیادین میپردازد. شکافی که فاصلهی فزاینده میان روایتهای رسمی حکومت و تجربهی ملموس شهروندان، نهتنها مشروعیت سیاسی نظام را زیر سوال برده، بلکه بحران معنا، فروپاشی روانی و اضمحلال همبستگی اجتماعی را به همراه داشته است. در این چارچوب، استعارهی «آینه» بهمثابهی امکانی برای بازاندیشی جمعی و بازسازی خودآگاهی عمومی مطرح میشود.
ایدئولوژی نهتنها ابزاری برای اعمال قدرت، بلکه سازوکاری برای سازماندهی ذهن و معنا و گاه تحریف واقعیت است. در ایران، ایدئولوژی رسمی نظام با بهرهگیری از مفاهیم دینی، انقلابی و اسطورهای، تلاشی مستمر برای شکلدادن به نظمی نمادین پیرامون مفاهیمی چون «حقانیت الهی»، «ولایت فقیه»، «مقاومت مقدس»، «شهادت» و از این قبیل داشتهاست. اما هرچه این نظم از واقعیت زیستهی مردم، از جمله فقر، بیکاری، سرکوب جنسیتی، ناامنی روانی و گسست اجتماعی فاصله میگیرد، به مرحلهای از انکار واقعیت میرسد که لاکان(۱) آن را «جدایی امر نمادین از امر واقعی» مینامد. پیامد این گسست، نهفقط تضعیف مشروعیت سیاسی، بلکه فرسایش بنیادهای روانی جامعه است.
هانا آرنت(۲) مشروعیت را برآمده از خلق معنای مشترک و مشارکت عمومی در ساختن آینده میداند. اما هنگامیکه حکومت با اصرار بر روایتهایی جعلی و بیارتباط با تجربهی زیستهی مردم، به تحمیل معنا میپردازد، این پیوند گسسته میشود. نتیجه، آن چیزی است که فرانکل(۳) «تهیشدگی وجودی» مینامد: احساسی از بیمعنایی، بیقدرتی و بیمکانی در جهان.
نکتهی قابل تأمل آنکه بخشی از اپوزیسیون سنتی نیز، با وجود مخالفت صریح با نظام، همچنان در بازتولید همان زبان و منطق ایدئولوژیک گرفتار ماندهاست: از جمله در قالب تقلیل مفاهیم پیچیدهی سیاسی به شعارهای کلیشهای، نادیدهگرفتن تجربههای زیسته و جنسیتی، و بازسازی روایتهای مردسالارانه از «نجات ملت». این در حالی است که نسلی نو از کنشگران، برخاسته از دل جنبشهایی نظیر «زن، زندگی، آزادی»، زبانی بدیل خلق کردهاند؛ زبانی که نه بر قدرت، بلکه بر کرامت انسانی، بدن، حافظه و عدالت اجتماعی استوار است.
این تحول زبانی، همانگونه که میشل فوکو(۴) در تحلیلهایش از نسبت قدرت و بدن نشان میدهد، بیانگر دگرگونی میدان مبارزه است: جابهجایی از تسلط بر نهادها به بازپسگیری زبان، بدن و حافظهی تاریخی. شعارهای نوین از دل تئوریهای انتزاعی نمیآیند، بلکه از بطن زیست روزمره و تجربهی انضمامی سر برمیآورند.
آینه بهمثابه امکان بازاندیشی و رهایی
در این بستر، استعارهی «آینه» معنایی حیاتی مییابد. آینه تنها بازتاب نیست، بلکه ابزاری برای خودشناسی و گسست از روایتهای تحمیلشده است. در نظریهی لاکان، مرحلهی آینهای لحظهایست که کودک با مواجهه با تصویر خویش، به هویت مستقل خود پی میبرد و وارد نظم نمادین میشود. برای یک جامعه نیز، بازشناسی جمعی از خلال آینهی رنج، شکست، امید و مقاومت، لحظهای حیاتی برای بازیابی معنا و بازسازی زبان سیاسی است.
آینه در این معنا، دعوتی است به تأمل در روایتهایی که از سوی حکومت و گاه از سوی اپوزیسیون بر ما تحمیل شدهاند. جامعه، برای عبور از بحران، نیازمند آن است که تصویر واقعی خود را، با همهی زخمها، تضادها، امیدها و امکانهایش در آینه بنگرد.
برونرفت از این بحران مستلزم بازسازی زبان سیاسی، بازیابی کرامت انسانی، و احیای روایتهایی است که از دل زندگی واقعی مردم میجوشند. آینه در این میان، نه تنها ابزار تأمل، بلکه نماد امکانی است برای پیوند دوباره میان معنا و معیشت، روایت و تجربه، سیاست و انسانیت.
بازسازی جامعهای که در آن معنا، اخلاق و زیست روزمره به هم تنیدهاند، نیازمند عبوری رادیکال از گفتمانهای تهیشده از معنا و بازاندیشی در مفاهیم قدرت، مقاومت و رهایی است. شاید تنها از خلال چنین عبوری است که آینه از سطح بازتاب صرف، به سطح کنشگری بدل شود؛ آینهای که جامعه را به دیدن، به درک، و سرانجام، به دگرگونی فرا میخواند.
علی سرکوهی
روانشناس
منابع
۱- Lacan, J. (1977). Écrits: A Selection (A. Sheridan, Trans.).
۲- Arendt, H. (1958). The Human Condition. Chicago: University of Chicago Press.
۳- Frankl, V. E. (1985). Man’s Search for Meaning. Boston: Beacon Press.
۴- Foucault, M. (1977). Discipline and Punish: The Birth of the Prison (A. Sheridan, Trans.). New York: Pantheon Books.