اگر قرار باشد روزی
در انتظارِ آمدنش بنشینم،
باید شایدها و ناشایدها را
جدولبندی کنم…
اما آن روز،
هرگز نخواهد آمد.
به کدام چشم دوختهام
که آمدنش را انتظار میکشم؟
سالهاست درختِ حیاطمان
با بهار میخندد،
با تابستان میرقصد،
در پاییز اشک میریزد
و در زمستان میلرزد،
اما همیشه،
محکم و استوار،
با قامتی بلند،
شاخ و برگش،
چتریست بر سرِ حیاطمان…
به کدام چشم دوختهام
که هنوز،
انتظار آمدنش را دارم؟
—---------
۲۰۲۵/۷/۱۲
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد