آلودگی بصری و زیست محیطی ناشی از انباشت زبالهی شهری هر روز در تهران فزونی میگیرد. چون زبالههای مخزنها بر روی هم انباشته میشود، بدون آنکه نشان روشنی از تخلیهی مداوم آنها به چشم آید. از سویی، شیرابههای غیر بهداشتی همین زبالهها سطح وسیعی از آسفالت گذرها را پر میکند، اما مدیران شهری به آسیبهای بصری و زیست محیطی آن بیتفاوت باقی میمانند. انگار شهردار بسیجی تهران از سر لاعلاجی مراکزی را برای تولید انواع و اقسام مگس و پشه راه انداخته است. از همین زباله های مخزن است که حتا موش های شهر نیز ارتزاق می کنند و کلاغها و گربه ها هم غذای روزانه ی خود را از همین مخزنهای متعفن می گیرند. ولی ماجرا به همین جا پایان نمی پذیرد. چون جمهوری اسلامی بنا را بر آن گذاشته است که غذای توده های بی خانمان و فقیر تهران را هم از همین زباله های شهری تأمین نماید.
علیرغم فزونی و تلنبار شدن زباله ها، چندی است زباله گردهایی که به گردآوری آن ها مشغول بودند، ته کشیده اند. چون در جمع آوری و فروش این زباله ها کودکان و نوجوانان افغانستانی حرف نخست را میزدند. کودکان و جوانانی که خیلی زود از سوی نیروی انتظامی جمهوری اسلامی دستگیر شدند و آن ها را از طریق گذرهای مرزی پس فرستادند. تخلیه نشدن مخزن زباله ها نیز به اخراج کارگران افغانستانی برمی گردد. گفته می شود که حدود ده هزار نفر کارگر افغانستانی را تنها از پیمانکاران بیست و دو منطقه ی شهرداری تهران دستگیر کردهاند تا همگی رد مرز شوند. رد مرز اصطلاحی است که این روزها کاربرد آن را مدیران بالایی وزارت کشور و نیروی انتظامی باب نمودهاند.
پیمانکاران سازمان های شهرداری نیز کارگران پرشماری را از مجموعه ی خود از دست دادهاند. با این حساب، کارهای عمرانی شهر نیز خیلی زود رها میگردد. سپس پیمانکاران هم خیلی راحت مطالبات معوق کارگران اخراجی را بالا میکشند. در حالی که امکان هرگونه شکایتی را از افغانستانی ها گرفتهاند. راههای اعتراض مدنی را نیز بر روی همه ی این کارگران میبندند. ولی گروهی از کارگران افغانستانی پس از رد مرز شدن از نو به ایران بازمیگردند تا بتوانند حقوق معوق خود را از پیمانکارشان پس بگیرند. پیداست پیمانکاری که پشتش به پلیس گرم است، از این خواست کارگران سر باز میزند. از سویی، کارگری که قاچاقچی در ایران به سر میبرد، به همین آسانی نخواهد توانست از عهدهی پلیس و محکمه و پیمانکار برآید.
مدیران شهری تهران برای تأمین کارگر خود به کارگران حاشیههایی از ورامین، شهریار، اسلامآباد و باقرآباد روی آوردهاند. اما کارگران این مناطق علیرغم دریافت مزدهای دو برابری، هرگز به کارهای شاق کارگران افغانستانی تن در نمیدهند. در نتیجه زبالهی مخزنهای شهر به امان خدا رها میگردد و کوچه و خیابان را نیز انبوهی از زباله میپوشاند. اینجاست که ارزش کار کارگران افغانستانی آشکار میگردد. اما مدیران بیانگیزهی جمهوری اسلامی مثل همیشه از درک و فهم چنین ماجرایی جا میمانند. چون همگی عمری را در کثافتهای عمومی محلهها به سر آوردهاند و از درک و فهم جلوههای شهر امروزی فاصلههای زیادی دارند. این مدیران با همین رویکرد ناصواب است که شهروندان تهرانی را به انواع و اقسام آلودگیهای بصری عادت میدهند. انگار زبالههای شهری را نیز باید در فضایی از بافتهای مسکونی یا تجاری شهر رها کرد.
وزارت کشور ایران خبری را رسانهای کردهاست که تا کنون قریب هشتصد هزار نفر افغانستانی را از مرز پس راندهاند. گفتنی است که اکثر آنان در ایران به کارگری اشتغال داشتند. این کارگران در بخش ساخت و ساز ایران حرف نخست را میزدند. سختی کار و تنوع در حرفههای تخصصی کار ساختمانی، شرایطی را پیش میآورد تا چنین کارهایی در انحصار افغانستانیها قرار بگیرد. چون کارهای ساختمانی به بیش از بیست و پنج حرفهی اصلی و تخصصی تقسیم میشود که برخی از آنها عبارتاند از: بنایی، توکاری، روکاری، گچبری، جوشکاری، در و پنجرهسازی، نقاشی، کابینتسازی، برقکاری، سیمکشی، لولهکشی، حفر چاه، نصب داربست و عایقکاری. اما در تمامی حرفههایی از این دست کارگران افغانستانی چیزی از کارگران ایرانی کم نمیآورند. همراه با اخراج کارگران افغانستانی ضربهی بزرگی به بخش ساخت و ساز کشور نیز وارد شده است. حتا کارگران ایرانی این بخش تقاضای مزد بیشتری را دارند که همراه با چنین موضوعی بهای تمام شدهی ساختمان بیش از بیست درصد افزایش خواهد یافت.
جدای از این، پلیس ایران ضمن یورش ناگهانی خود به کارگران افغانستانی شاغل در ساخت و ساز، شرایطی را فراهم نمود تا آنان نتوانند با کارفرمایشان تسویه حساب کنند. کارفرمایانِ فرصت طلب هم دانسته و آگاهانه مزد این گروه از کارگران خود را بالا کشیدند.
ناگفته نماند که جمهوری اسلامی طی سالهای پس از انقلاب شرایطی را آماده نمود تا عقدهای شرعی و غیر رسمی رواج یابد. مهاجران افغانستانی نیز چنین فرجهای را غنیمت شمردند و به ازدواج با زنان ایرانی اشتیاق نشان دادند. اما اکنون همراه با اخراج افغانستانیها بسیاری از همین زنان، بدون شوهر در جامعه رها میگردند. زنان شوهرداری که از این پس نقشمایهای از زنان مجرد را در زندگی اجتماعی خویش به پیش خواهند برد. اما جمهوری اسلامی هرگز به آسیبهای اجتماعی چنین ماجرایی نمیاندیشد. در این بین کودکانی نیز از این ازدواجهای غیر رسمی حضور دارند که از داشتن برگ هویت ایرانی یا افغانستانی جا ماندهاند. مهاجران رانده شدهی افغانستانی، این گروه از کودکان را در خاک ایران جا میگذارند و به کشور خود بازمیگردند. در چنین ماجرایی که وزارت کشور ایران راه انداخته است، مشکل این گروه از کودکان دهها هزار نفری همچنان به قوت خود باقی میماند. چون حق حیات و زندگی شهروندی آنان را هیچ یک از دو دولت ایران و افغانستان به رسمیت نمیشناسد. چنانکه تاکنون برای ایشان شناسنامهای صادر نکردهاند. آسیبهای اجتماعی چنین دیدگاهی به حتم در آینده یقهی جمهوری اسلامی را نیز خواهد گرفت و جمهوری اسلامی هرگز نخواهد توانست تبعات اجتماعی آن را نادیده بینگارد.
در حاشیهی شهرهای بزرگ و کوچک کشور سکونتگاههایی از افغانستانیها برقرار است که این سکونتگاهها را هرگز شهرداریها و دولت جمهوری اسلامی به رسمیت نمیشناسد. آمار ساکنان این سکونتگاههای غیر رسمی را در مجموع تا حدود دوازده میلیون نفر نیز برآورد میکنند. در همین آمارهای غیررسمیِ حاشیهنشینان، مهاجران افغانستانی نیز جایگاه گستردهای را پر مینمایند. اما افغانستانیهایی که از سوی پلیس ایران رد مرز میشوند سکونتگاههایی از این نوع را در ایران باقی میگذارند. پلیس ایران نیز آنان را مجبور میکند تا از حاصل دسترنج سالیان سال خود چشم بپوشند.
از گروه رد مرزشدگان، افغانستانیهایی هم هستند که در ایران به کاسبی و تجارت اشتغال داشتند. بسیاری از ایشان به طور غیر رسمی پولی را به مالک دادهاند تا در مغازه یا ملک تجاری او به کاسبی بپردازند. اما کم نبودند کاسبانی که آنان را از مرز پس راندند بدون اینکه ایشان به پس گرفتن پول ودیعهی خویش از مالک موفق گردند. در واقع مدیران جمهوری اسلامی از سر ندانم کاری چنان شری به پا کردهاند که جمع کردن آسیبهای آن به همین آسانیها امری ناممکن به نظر میرسد.
همچنین مدیران زپرتی جمهوری اسلامی تلاش میورزند تا در خلوت خویش به اخراج افغانستانیها رنگ و بویی امنیتی ببخشند. آنان باوری را پیش میکشند که در آینده جمعیت افغانستانیهای مهاجر میتواند بر جمعیت ایران فایق بیاید تا به آنجا که حکومت ایران را نیز در دست بگیرند. جدای از این، افغانستانیها را از نژادی غیر آریایی به حساب میآورند که در آینده میتوانند به موضوع آمیختگی نژادی در ایران دامن بزنند. با همین دیدگاه است که قصد دارند افغانستانیهای مهاجر را بیرون بریزند تا لابد نژاد آریایی ایشان سالم باقی بماند. دولت ایران افسانههایی از این نوع را جدای ساختار اداری کشور در سیستم آموزشی خود نیز تبلیغ میکند. نوعی از ناسیونالیسم کور که در سیاستگذاری شلختهی کشور حضور موهوماش را غنیمت میشمارند. در عین حال، تمامی آسیبهایی از نوع بیمسکنی، بیکاری و گرانی و حتا جاسوسی برای اسرائیل را نیز به پای افغانستانیهای مهاجر مینویسند. گویا با اخراج افغانستانیها از ایران خواهند توانست به همهی مشکلاتی از این نوع فائق بیایند.