logo





دو استعارۀ زنهار دهنده:
«شمشیر داموکلس» و «مثلث برمودا»!

سه شنبه ۱۷ تير ۱۴۰۴ - ۰۸ ژوييه ۲۰۲۵

مهدی استعدادی شاد

new/mehdi-estedadi-shad05.jpg
در حالی که تکنولوژی جدید در روزگار جاری به طرح جریانات و آلترناتیوهای سیاسی تک و چند نفره رونق بخشیده که با تلفون‌های همراه از خود فیلم می‌گیرند و از طریق ویدیو کلیپ در دنیای مجازی پیام رسان می‌شوند، ما که دوستانی عدالتخواه هستیم چند ماهی است در اولین دوشنبه هر ماه میلادی در دنیای واقعی شهر فرانکفورت آلمان گرد هم میآییم.

هدفمان این‌است که به بررسی مسائل و اوضاع مملکت بپردازیم. بنابراین در جلسات خود پیرامون امکانات بهبودی جامعه ایرانی، نقش مبارزات مردمی و حضور اپوزیسیون مدنی در کشور به تبادل نظر می‌پردازیم.

موضوع بحث و بررسی دیشب، "جنگ دوازده روزه‌ای" بود که در اثر حمله نظامی اسرائیل به ایران اتفاق افتاده‌است. آن‌هم به‌خاطر این‌که "یزغل بنی اسرائیلی" در اتاق فکر میلیتاریستی خود دُچار اشتباه محاسباتی شده بود.

آن "هوشیار" خود برتر پندار قومی در ضمیر ناخودآگاهش پنداشته بود، البته شاید هم در گپ و گفت با هوش مصنوعی، که حمله غافلگیرانه یک ارتش کشور برساخته و هنوز صدساله نشده می‌تواند شیرازه یک تمدن و فرهنگ هزاران ساله را بپاشاند و خاکش را به توبره بکشد. زهی خیال باطل.

خیال کرده بودند با چند راکت و بالابر هدیه گرفته از عمو سام مسیحی، قوم برگزیده خدایی با نام "یهوه" می‌زند دخل ملای شیعه را در می‌آورد و خواهر و مادر سپاهیانش را صلوات می‌دهد.

آن‌گاه مردم ایران زیر آشوب موشک پرانی، می‌رقصند و بشکن می‌زنند. گویا تصور شده که پا بر عقل، احساس، عاطفه و نیاز به بقای خود می‌گذارند. ناگهان در بی بی نتانیاهوی لهستانی تبار که بیش از یک‌سال دستور قصابی مردم غزه را صادر کرده، آن مُنجی دیرینه و موعود خود را کشف کرده و دنبالش هلهله می‌کنند.

به‌واقع چه تعداد از این قماش رایزنان سیاسی که کارشان نوشتن "نصایح الملوک" بُنجلی است در این میان سوختند و بیکاره شدند. از آن کارشناسان و تحلیلگران رسانه‌ای عاطل و باطل شده هم باید گفت. آنانی که در این ماه‌ها از طریق تلویزیون‌های ماهواره‌ای برپا شده بر اساس منافع بیگانگان گلو جر داده و سینه به تنور چسباندند. چه ارزان و سبک و جلف خودشان را بدین ریسمان "رستگاری" ساخت اسرائیل آویزان کردند و در هوا معلق شدند.

منتها با سفید رویی از حد نصاب‌ها گذشته و در همان حال وارونگی و تعلیق گلایه هم دارند که چرا مردم ایران فرصت سوزی کردند. چرا عملیات "رژیم چنج" به آب گوزید. "چرا در گنجه وازه /چرا واسه این شازدۀ ما/ کسی خودشو آتیش نزده...".

بنابراین و با این تفاصیل دور هم جمع شدیم. جمعی که می‌خواست، در مورد وضع مردم ایران و مطالبات مدنی شان در برابر رژیم خلیفه گری به چشم‌انداز آتی بپردازد. آن‌هم با اشاره به نقش ویرانگر نبرد و حمله غافلگیرانۀ اسرائیل؛ که گویا می‌خواسته "پاکسازی" کند و در دل صدراعظم آلمان قند آب کرده‌است.

سیاست رسمی در آلمان دارد به سال‌ها و به آشکاری دروغ می‌گوید که "عقل دولتی "اش پشتیبان دفاع اسرائیل از خود است. در حالی که اسرائیل به دهه‌ها مشغول حمله به این و آن بوده‌است.

در جلسه چندین جمع‌بندی و تلقی از روند اوضاع مطرح شد. گپ و گفت زنده و جان‌داری در گرفت. چون هم دامنه گمانه‌زنی‌ها گسترده بود و هم آن‌گونه که طبق عادت میان ما رسم است میزان اغراق‌ها.

در هر حالت تازمانی که ما به یک پوست اندازی لازم فرهنگی برسیم، ناچاریم شاهد چالش روش‌های ارائه طریق تازه با جزم‌گرایی رسوب یافته در اذهان باشیم.

افزوده بر این‌ها، در آن میان بدیهی بود که برداشت‌های ضد و نقیضی از وضعیّت طرح شوند. آن‌هم در اثر اوضاع متشنج جنگی و نیز همراهی ترس از مرگ و از ویرانی که در دورۀ آتش‌بس سر بر می‌کشند. چنین بود و چنین هم شد. چنان که چینی تنهایی برخی ترک برداشت و ذهن‌های با خود مشغول دریافتند که بیرون از آن‌ها چیزی به‌عنوان زندگی با فراز و نشیب‌های مربوطه در جریان است. رهنمودهای فرقه‌ای جوابگوی بار مسائل حاضر و حل آن‌ها نیست.

هم سخنانی ناشی از ناامیدی و سیاه بینی آینده زده شد که از دل ارزیابی مبتنی بر رشد نیروهای راست افراطی و فاشیسم جدید بیرون می‌آمد و هم نکاتی گفته شد که بر فعالیت و آگاه سازی اذهان عمومی تکیه داشت. چنان که پافشاری می‌ورزید که در این شرایط نابسامان از طرح ابتکارات مبارزاتی و تداوم اعتراض به وضع ناگوار نباید پا پس کشید. نبایستی مردم را در راه تلاش به‌سمت آزادی و عدالت تنها گذاشت.

اینجانب که در این دورۀ جنگ‌زدگی و احتمال بازگشتش اشاعۀ خوش بینی و اتکا به خرد جمعی رشدیابنده را ضروری می‌داند، در فرصت بحث خود به دو استعاره رجوع دادم. این استعاره‌ها یکی "شمشیر داموکلس" بود و دیگری "مثلث برمودا".

از استعاره اولی برداشت زیر را داشتم. این که آن شمشیر از غلاف در آمده و آویزان از موی نازک اسب، امروزه هم هم‌چون شبحی بر بالای سر طالبان قدرت وجود دارد. وسیلۀ قتلی که نمی‌گذارد حاکم و فرمانروای بحران زده و دُچار روان نژندی احساس خوشبختی کند. زیرا وقتی از مرگ بترسی، چون هرلحظه ممکن است شمشیر بر گردنت فرود آید، امکان ندارد خوشحالی را تجربه کنی. با این که بادنجان دور قاب چینانت تو را آقای"معظم له" خطاب می‌کنند ولی تو در خلوت خویش فقط استیصال خود را می‌بینی.

در استعاره دوم به مساحت مثلث راز‌آمیزی اشاره داشتم که بر اقیانوسی و در نزدیکی جزایر برمودا قرار دارد. گویا به‌طرز افسانه‌ای در مدت زمان مدیدی هم‌چون تله و دام نابودی کشتی‌ها و هواپیماها عمل‌کرده‌است.

آری، دوباره آن مثلث را می‌شود در واقعیت امروزی موجود و رئال دید. چون در بستر آن به اصطلاح مثلث مرگبار، که انسان‌های بسیاری را نفله کرده، کشاکشی دیده می‌شود که توسط سه "مقام معظم" تصمیم گیرنده برپا شده و تداوم یافته‌است.

آن سه تصمیم گیرنده و حکم دهنده به اقدام نظامی، در سه کشور مختلف زمامدار سیاسی بوده و به‌رغم داشتن ادیانی با ریشه مشترک در جنگی عقیدتی درگیر شده‌اند. نبردی که مردم را با چشم انداز آخرالزمانی روبرو ساخته و به ورطه نابودی و نیستی می‌کشانند.

اینجا ناگفته روشن است که اشاره به چه کسانی می‌رود. در رأس آن سه گوشۀ خوفناک، سه نفر با نام‌های نتانیاهو، خامنه‌ای و ترامپ پیدا هستند که هر کدام به طرق مختلفی زیر تهدید شمشیر داموکلس بسر می‌برند.

از آخری که ترامپ باشد شروع کنیم که گردن زنی شمشیر برای او می‌تواند به اشکال متفاوتی اتفاق افتد و او را از فرمانروایی بیندازد. یکی از شکل‌ها می‌تواند رویگردانی میلیاردهای تکنولوژی جدید "سیلکون ولی" از لون ایلان ماسک و امثال‌هم باشد که دیگر از پرزیدنت حاضر پشتیبانی نکنند.

جریان سرمایه داری جدید که خود را بر نظارت متمرکز کرده و نه هم‌چون اسلاف قبلی بر اقتدار نظامی یا انحصار انرژی، می‌تواند برای دوره بعدی به‌جای ترامپ، شخص صحنه چرخان دیگری را بر گزیند. به‌طوری که این نمایشگر خود شیفته و بلوند زُلف با تبار ژرمنی را کنار بگذارد. کسی که می‌خواهد "عظمت امریکا" را بر گورستان تفاوت‌ها و طراوت‌های آن کشور بنا دارد. منتها سرایدار این ساختمان جدید و عظیم بدش نمی‌آید که سرزمین‌های مجاور را نیز به اسم خود سند بزند.

در اسرائیل نیز سیاست رسمی در حوزۀ زمین خواری چیزی شبیه کار عمو سام امریکایی است. بگذریم که نتانیاهو هم هر شب کابوس دادگاه را می‌بیند که او را به خاطر فساد محکوم و از صدارت دور نماید. در ایران هم خلیفه دوم خلافت شیعه به‌دنبال توسعه منطقه نفوذ خود بوده‌است. او که پس از دهه شاخ و شانه کشی و گنده گویی با اولین صدای انفجار چنان به گوشه امن خزید که گویی اصلا وجود نداشته‌است. گویی در مخفیگاه ترانه "کی بود کی بود من نبودم" را هم زمزمه می‌کرده‌است؛ مدام. البته نباید از نظر دور داشت که همواره شمشیر داموکلس را هم در خواب و بیداری دیده‌است.

آری در سه گوشه مثلث برمودای واقعا موجود سه "مرد"خود شیفته در عین عمو زادگی و ایمان به خدای ابراهیم توی سر و کله هم می‌زنند. در این میان "آغا"ی امریکایی نقش شاهین ترازو را بازی می‌کند. او که می‌خواهد برادران یهودی و مسلمان را در کنف حمایت خود بگیرد. شاید بدین امید که بتواند جلوی آتش دهان اژدهای چینی به نفس کشیدن ادامه دهد.

آری درست در زمانی که دنیا و به‌ویژه خاورمیانه روی سُرسُره بربریت به‌سمت ناکجاآبادی دهشتزا لیز می‌خورند، شهروندی که در پی مشارکت سیاسی است تا مفهوم دمکراسی را به‌درستی معنا کند، نباید خود را به‌دست یأس و ناامیدی بسپارد.

کشتی سیاست را به‌تدریج از دسترس مثلث برمودا باید دور سازیم و کابوس شمشیر داموکلس را به دفتر تاریخ بسپاریم. تاریخ از ما البته وقتی این محموله را خواهد پذیرفت که بتوانیم به حضور قدرت در جامعه شکلی موجه بپردازیم. این شکل قدرت وقتی حاصل خواهد شد که از آن با تفکیک قوا تمرکز‌زدایی کنیم. آن‌گاه وقت به رسمیت شناسی انسان هم‌چون مهاجر و کوچ کننده فرا خواهد رسید و بهشت برای او هم‌چون رسیدن به پناهگاه تعریف خواهد شد.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد