قصیدۀ نخست
در مُحرّم اهلِ ری خود را دگرگون میکنند
از زمین آه و فغان را زیبِ گردون می کنند
گاه عریان گشته با زنجیر میکوبند پشت
گه کفن پوشیده فرقِ خویش پُر خون میکنند
گاه بگشوده گریبان، روز تا شب سینه را
در معابر با شَرَقِّ دست، گلگون می کنند
گه به یاد تشنه کامان زمین کربلا
جویبار دیده را از گریه جیحون می کنند
وز دروغ گندۀ «یا لیتنا کنا معک»
شاه دین را کوک و زینب را جگرخون می کنند
خادمِ شمرِ کنونی گشته وانگه نالهها
با دوصد لعنت، زِ دست شمر ملعون می کنند
بر یزید زنده میگویند، هردم صد مَجیز
پس شماتت بر یزید مردۀ دون می کنند
پیش ایشان صد عبیدالله سرپا، وین گروه
ناله از دست عبیدالله مدفون می کنند
حق گواه است اَر محمد زنده گردد ور علی
هر دو را تسلیم نواب همایون می کنند
آید از دروازۀ شمران اگر روزی حسین
شامش از دروازۀ دولاب بیرون می کنند
حضرت عباس اگر آید پی یک جرعه آب
مشگ او را در دم دروازه وارون می کنند
قائم آل محمد، گر کند ناگه ظهور
کلهاش داغون، به ضرب چوب قانون می کنند
گر علیاصغر بیاید بر در دکانشان
در دو پول آن طفل را یک پول مغبون می کنند
ور علیاکبر بخواهد یاری از این کوفیان
روز پنهان گشته شب بر وی شبیخون می کنند
لیک اگر زین ناکسان خانم بخواهد ابنسعد
خانم ار پیدا نشد، دعوت زِ خاتون می کنند
گر یزید مقتدر پا بر سر ایشان نهد
خاک پایش را به آب دیده معجون می کنند
ور بساید دستشان با دست اولاد علی
دست خود را شستشو با سدر و صابون می کنند
جمله مجنونند و لیلای وطن در دست غیر
هی لمیده صحبت از لیلی و مجنون می کنند
سندی شاهک بر زهادشان پیغمبر است
هی نشسته لعن بر هارون و مامون می کنند
خود اسیرانند در بند جفای ظالمان
بر اسیران عرب این نوحهها چون می کنند؟
تا خرند این قوم، رندان خرسواری می کنند
وین خران در زیر ایشان آه و زاری می کنند
قصیدۀ دوم
ای سفیهان بَهرِ خود هم اندکی غوغا کنید
حالِ خود را دیده، واغوثا و واویلا کنید
کیسههایِ خالیِ خود را دهید آخر تکان
پس تکانی خورده دزدِ خویش را پیدا کنید
تا به کی با این لباس ژنده میریزید اشگ
با جوی غیرت لباس از اطلس و دیبا کنید
کشته شد شاه شهیدان تا شما گیرید پند
پیش ظالم پافشاری یکه و تنها کنید
خانههاتان شد خراب اما صداهاتان گرفت
آخر ای خانهخرابان لااقل نجوا کنید
انتظار از مجلس و از شیخ و از ملای شهر
کار بیهوده است خود را حاضر دعوا کنید
خودکشی باشد قمه برسرزدن، آن تیغ تیز
بر سر دشمن زنید و خویش را احیا کنید
این دکاکین کساد ای اهل تهران بسته بِهْ
دکّه بربندید و مُشتِ ظالمان را واکنید
ای جوانان مدارس، بیسوادان حاکمند
این گروه بینوا و سفله را رسوا کنید
ای رفیقانِ اداری، رفت قانون زیر پای
حفظ قانون را قیامی سخت و پابرجا کنید
ای دیانتپیشگان دین رفت و دنیا نیز رفت
چشمپوشی بعد از این از دین و از دنیا کنید
کشور دارا لگدکوب سمند جور شد
راستی فکری برای کشور دارا کنید
چون که ننهادید بر قانون و بر خویش احترام
مستبدین از شما یکیک کشیدند انتقام