logo





یورگ شیندلر:

دونالد ترامپ؛
جنگجوی صلح یا پلیس جهان

پنجشنبه ۱۲ تير ۱۴۰۴ - ۰۳ ژوييه ۲۰۲۵



آیا دونالد ترامپ در دوره ریاست‌جمهوری خود تغییر کرده است؟ مردی که هرگز نمی‌خواست پلیس جهان باشد، ناگهان با حمله بمب‌افکن به ایران، نقش قدیمی آمریکا را با شور و اشتیاق پذیرفت. حقیقت این است: صلح هرگز نقطه قوت ترامپ نبوده است.
نوشته: یورگ شیندلر

در پاییز ۲۰۲۴، چند هفته پیش از بازگشت پیروزمندانه‌اش به قدرت، دونالد ترامپ شروع به دلربایی از مسلمانان میشیگان کرد. در این ایالت آمریکا که با کانادا هم‌مرز است، حدود ۳۰۰ هزار نفر با ریشه عربی زندگی می‌کنند؛ جمعیتی که خشم آن‌ها از رئیس‌جمهور جو بایدن و معاونش، کامالا هریس، ماه‌ها بود که رو به افزایش بود. بسیاری از آنان، دولت آمریکا را همدست اسرائیل در یورش‌های بی‌رحمانه و فزاینده‌اش به نوار غزه می‌دانستند.
در این میان، مردی وارد میشیگان شد که بیش از هر کس دیگری می‌داند چگونه خشم را به سرمایه سیاسی بدل کند.

ترامپ در شهر وارن به مردم گفت: «اگر کامالا پیروز شود، تنها مرگ و ویرانی در انتظار ماست، چرا که او نامزد جنگ‌های بی‌پایان است.» اما خودش را «نامزد صلح» خواند. و حتی فراتر رفت: «من خودِ صلح هستم.»

این شعار اثر کرد. اندکی بعد، ایالت نوسانی میشیگان – همچون دیگر ایالت‌های محل رقابت – به‌طور قطعی به اردوگاه جمهوری‌خواهان پیوست. و بار دیگر، دونالد جِی. ترامپ وارد کاخ سفید شد.

رئیس‌جمهور شامگاه شنبه گذشته، در حالی که دستانش را بر تریبونی تکیه داده بود، در برابر جهانیان از عملیاتی با نام «پتک نیمه‌شب» سخن گفت. او اعلام کرد که سنگین‌ترین بمب‌های موجود در زرادخانه ایالات متحده را بر سه تأسیسات هسته‌ای ایران فرود آورده تا «این شرور خاورمیانه» را یک‌بار برای همیشه از ساخت بمب اتمی بازدارد. ترامپ هشدار داد که رژیم تهران مبادا مرتکب اشتباه واکنش شود، چرا که در این صورت، ارتش او اهداف بی‌شماری را که تا کنون دست‌نخورده مانده‌اند، در ایران مورد حمله قرار خواهد داد. بلافاصله پس از این حمله حساس، ترامپ اعلام کرد: «اکنون زمان صلح است.»

عجیب آن‌که تهدید او بلافاصله مؤثر افتاد. در آغاز هفته، ایران و اسرائیل به آتش‌بس تن دادند، پس از آن‌که ایران به‌گونه‌ای که بیشتر نمادین و بی‌اثر به نظر می‌رسید، یکی از پایگاه‌های آمریکا در قطر را هدف قرار داد و با اسرائیل نیز آخرین درگیری جزئی را از سر گذراند. واکنش ترامپ به این درگیری، خشمگینانه و با الفاظ رکیک بود: «من نمی‌دونم لعنتی‌ها دارن چیکار می‌کنن!»

با این حال، به نظر می‌رسید که جنگ بزرگ بعدی در خاورمیانه – با حضور ایالات متحده به عنوان نیروی مداخله‌گر – دست‌کم فعلاً دفع شده است. ترامپ، این جنگجوی صلح، جلوی آن را گرفته بود.

در داخل آمریکا، حتی منتقدان او هم در پی این اقدام، به ستایشش پرداختند. در نشست ناتو در لاهه، تقریباً همه رهبران باقی‌مانده جهان آزاد در برابر این خودشیفته قدرتمند کرنش کردند و وعده دادند که هزینه‌های نظامی خود را به پنج درصد تولید ناخالص داخلی برسانند. به ندرت پیش آمده بود که ترامپ تا این حد دشمنان طبیعی اندکی داشته باشد.

میزان تسلط ترامپ بر متحدان آمریکا به‌خوبی در پیامی که مارک روته، دبیرکل ناتو، برای او فرستاد و ترامپ در پروازش به هلند با لذت آن را منتشر کرد، مشهود بود. روته، با زبانی شبیه به خود ترامپ – ساده‌گرایانه، پرطمطراق و با حروف بزرگ – او را پدیده‌ای استثنایی ستود: «اقدام قاطع تو در ایران... همه‌ی ما را امن‌تر کرده است.»

اینکه یورش برق‌آسای ترامپ به خاورمیانه در میان‌مدت و بلندمدت چه پیامدهایی به همراه خواهد داشت، تا پایان این هفته نفس‌گیر هنوز به‌هیچ‌وجه روشن نبود.

این پرسش در ایران مطرح است، کشوری که توانایی‌اش برای ساخت بمب هسته‌ای حتی با اقدام ترامپ نیز به‌طور کامل از بین نرفته است. بسیاری نگران‌اند که اکنون، پس از این تحقیر، رژیم ایران با جدیت و شتاب بیشتر تلاش خواهد کرد تا به سلاح هسته‌ای دست یابد.

این پرسش در اسرائیل نیز مطرح است؛ برای دولتی به‌شدت راست‌گرا به رهبری بنیامین نتانیاهو، جنگ در جبهه‌های متعدد از پاییز ۲۰۲۳ به‌نوعی به بنیان بقا بدل شده است.
و این پرسش در ایالات متحده نیز خود را نشان می‌دهد؛ جایی که تصویر دقیقاً پرداخته‌شده رئیس‌جمهور به‌عنوان حافظ صلح، از زمانی که دونالد ترامپ با اشتیاق لباس پلیس جهانی را بر تن کرده، به‌شدت آسیب دیده است. رفتار روزبه‌روز جنگ‌طلبانه‌تر او در هفته‌های اخیر حتی هواداران پروپاقرصش را نیز دچار سردرگمی کرده است؛ همان‌هایی که شعار «اول آمریکا» را به این معنا می‌گیرند که: «به باقی جهان چه کار داریم؟» آنان ارتش را دوست دارند، اما تنها برای محافظت از مرزهای خود، نه بیشتر. برای بسیاری از آنان، ترامپ همواره گزینه الهیِ در تقابل با رؤسای‌جمهور پیشین منفورشان بوده است؛ کسانی که با اشتیاق، سربازان آمریکایی را به گوشه‌وکنار جهان می‌فرستادند.

اما پس از ماه ژوئن، که ارتش آمریکا تحت فرمان ترامپ حضوری پررنگ‌تر از همیشه داشت، کم‌کم به پیروان او این فکر خطور کرده که شاید این نجات‌دهنده جدید، تنها با نیت صلح پا به میدان نگذاشته است. شاید از همان ابتدا سوءتفاهمی تأسف‌بار در کار بوده است.

در واقع، دلایل فراوانی وجود دارد که نشان می‌دهد ترامپ هرگز آن صلح‌طلبی نبوده که هم‌عصرانش – و پیش از همه، خود او وانمود کرده‌اند. در رویارویی با ایران، آخرین پوست‌اندازی گرگی را می‌بینیم که دیگر از پوشیدن پوست میش به تنگ آمده است.
بسیاری هنوز به این دلیل ترامپ را شاهزاده صلح می‌دانند که او بی‌وقفه چنین ادعایی را تکرار می‌کند. و همچنین به این دلیل که ایالات متحده را در نخستین دوره ریاست‌جمهوری‌اش، از سال ۲۰۱۷، وارد جنگ بزرگی نکرد – و نیز چون بارها از بی‌میلی‌اش به امور نظامی و سربازان سخن گفته است. اما این دو ادعا، در برابر نگاهی دقیق‌تر، دوام نمی‌آورند.

ترامپ در همان چهار سال نخست حضورش در کاخ سفید، موشک‌های کروز به سوریه فرستاد، دامنه عملیات نظامی در سومالی را گسترش داد، از جنگ بی‌رحمانه‌ای که عربستان سعودی در یمن به راه انداخته بود حمایت کرد و مخفیگاه نیروهای اسلام‌گرا در افغانستان را بمباران نمود.

او قرارداد جدید استارت با روسیه برای کاهش متقابل تسلیحات استراتژیک هسته‌ای را تمدید نکرد و بودجه وزارت دفاع آمریکا را هر سال افزایش داد. و: حتی در همان زمان نیز آمریکا را تا آستانه‌ی درگیری نظامی با ایران پیش برد. پس از آنکه ترامپ توافق هسته‌ای میان ایران و قدرت‌های جهانی – که در دوره اوباما حاصل شده بود – را لغو کرد، روابط میان دو کشور به‌سرعت رو به وخامت نهاد.

در آغاز سال ۲۰۲۰، روابط میان ایالات متحده و ایران به یکی از عمیق‌ترین نقاط تنش خود رسید؛ زمانی که آمریکا با حمله‌ای موشکی و هدفمند، قاسم سلیمانی، فرمانده ایرانی حاضر در عراق را به قتل رساند. ایران در پاسخ، پایگاه آمریکایی در عراق را هدف قرار داد، حمله‌ای که به آسیب مغزی بیش از صد سرباز آمریکایی انجامید – حمله‌ای که ترامپ آن را صرفاً «سردرد» توصیف کرد.

این نوع تحقیر و کم‌اهمیت جلوه دادن، برای ترامپ روشی آگاهانه است. اسناد متعددی نشان می‌دهند که این میلیاردر نیویورکی – که خود به‌دلیل آنچه «خارپاشنه» ادعا می‌کرد، هرگز به خدمت نظامی نرفت – بارها نظامیان را «احمق» و «بازنده» خوانده است، به‌ویژه وقتی آنان نتوانسته‌اند پیروزی‌های باشکوهی در میدان نبرد کسب کنند یا در راه آن جان خود را از دست داده‌اند.

در سفری به فرانسه، ترامپ به‌دلیل بارش باران از شرکت در مراسم یادبود کشته‌شدگان جنگ جهانی اول در گورستانی نظامی سر باز زد. درباره سناتور جمهوری‌خواه، جان مک‌کین، که پنج سال در اسارت ویتنامی‌ها شکنجه شده بود، گفت: «فقط به این خاطر که اسیر شده، قهرمان جنگ نیست.»

ترامپ جهان را همواره به دو دسته برنده‌ها و بازنده‌ها تقسیم کرده است. به گفته گوئندا بلر، نویسنده زندگی‌نامه‌ای با عنوان ترامپ‌ها، پدرش، فرد ترامپ، به او و برادرانش آموخته بود که برای موفقیت باید «قاتل» بود. شعار فرد ترامپ این بود: «هر کاری لازم است انجام بده تا پیروز شوی.» همین پدر بود که در ۱۳ سالگی، دونالد را به یک مدرسه شبانه‌روزی نظامی فرستاد؛ جایی که او نه‌تنها شیفتگی‌اش به نبردهای بزرگ و فرماندهان نظامی را پرورش داد، بلکه – به گفته هم‌مدرسه‌ای‌های سابق – با فنون آزار و تحقیر دیگران نیز آشنا شد.

شوق پیروزی و تحقیر شکست‌خوردگان، ترامپ را در سراسر دوران فعالیت سیاسی‌اش همراهی کرده است. اندکی پس از آغاز نخستین دوره ریاست‌جمهوری‌اش در ژانویه ۲۰۱۷، در سخنرانی‌ای در مریلند گفت: «آخرین بار کی برنده شدیم؟ جنگی بردیم؟ چیزی بردیم؟ ما برنده خواهیم شد. حسابی برنده خواهیم شد، رفقا.»

از آن زمان، ترامپ با تحسین فزاینده از «مردان قدرتمند» سخن گفته – یعنی دیکتاتورها و خودکامگان – نظیر شی جین‌پینگ رهبر چین («جمعیت ۱.۴ میلیاردی را با مشت آهنین کنترل می‌کند»)، ولادیمیر پوتین رئیس‌جمهور روسیه («نابغه») یا کیم جونگ‌اون رهبر کره شمالی («حرفی می‌زند و مردمش ساکت می‌نشینند – آرزو دارم با مردم من هم همین‌طور بود»).

در نخستین دوره ریاست‌جمهوری‌اش، ترامپ تلاش کرد که با رژه‌ای نظامی و باشکوه در پایتخت، خودش را جشن بگیرد – البته، به‌گفته خودش، بدون حضور کهنه‌سربازان مجروح: «هیچ‌کس واقعاً دوست ندارد چنین چیزی ببیند!»

مایکل گلنت، تحلیلگر مرکز پژوهش‌های اقتصادی و سیاست‌گذاری، پس از پایان اولین دوره ترامپ گفت: «سخن از ترامپِ صلح‌طلب همیشه یک افسانه بوده است. میراث سیاست خارجی او چیزی جز خشونت، رنج و درگیری نیست.» با این حال، بسیاری از آمریکایی‌ها، در واکنش به دخالت‌های نظامی بی‌پایان روسای‌جمهور پیشین، باز هم روایت صلح‌طلبانه ترامپ را باور کردند.

به همین دلیل، ترامپ در کارزار انتخاباتی ۲۰۲۴ توانست دوباره مجموعه‌ای از «ضدجنگ‌ترین» مواضع گذشته‌اش را به‌نمایش بگذارد – این بار با شور و اغراق بیشتر و دروغ‌هایی بزرگ‌تر. او مدعی شد تنها رئیس‌جمهور طی بیش از هفت دهه اخیر است که «هیچ جنگی را آغاز نکرد» – و در این میان، عملیات‌های نظامی‌اش میان سال‌های ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۱ را کاملاً نادیده گرفت.

پس از پیروزی مجدد در انتخابات، ترامپ در مراسم تحلیف سوگند خورد که «افتخارآمیزترین میراث» او، نقش‌اش به‌عنوان «صلح‌آفرین و آشتی‌دهنده» خواهد بود. در تالار گرد کاپیتول قول داد که «روحی تازه از وحدت را به جهانی پر از خشم، خشونت و غیرقابل پیش‌بینی» خواهد بخشید. در جریان کارزار انتخاباتی وعده داده بود که ظرف ۲۴ ساعت، به جنگ روسیه در اوکراین پایان خواهد داد و آتش‌بسی پایدار میان اسرائیل و حماس در غزه برقرار خواهد کرد. اما روند امور طور دیگری پیش رفت.

در واقع، ترامپ بارها سیگنال‌هایی به ولادیمیر پوتین ارسال کرده که می‌تواند از آن‌ها چنین برداشت کند که باید جنگ بی‌رحمانه‌اش در اوکراین را ادامه دهد. با وجود تمام درخواست‌های عاجزانه اروپایی‌ها، رئیس‌جمهور آمریکا، جز چند حمله لفظی، رفتاری ملایم با روسیه نشان داده – همان نوع ملایمتی که جامعه هوادار ترامپ (MAGA) همواره از رهبر خود انتظار دارند.

نتیجه آن برای اوکراین – کشوری که حالا دیگر کاملاً به حاشیه رانده شده – فاجعه‌بار بوده: در هفته‌های گذشته، ارتش پوتین این کشور را با بی‌سابقه‌ترین شمار پهپادها و موشک‌ها مورد حمله قرار داد.

در جنگ غزه، ترامپ توافق اولیه بر سر آتش‌بس میان اسرائیل و حماس را یک پیروزی قلمداد کرد. اما وقتی اسرائیل با شدتی بیشتر به غیرنظامیان فلسطینی حمله کرد، هیچ مانعی از سوی ترامپ بر سر راه آن قرار نگرفت.

ترامپ سرگرم کارهای دیگری بود: با سرعتی بالا نه‌تنها جنگی تجاری با باقی جهان آغاز کرد، بلکه کارزاری تلافی‌جویانه علیه مخالفان سیاسی، قضات، وکلا و دانشگاه‌ها نیز به راه انداخت. ماه‌هاست که مهاجران – در زبان ترامپ «متجاوزان» – از خیابان، مزارع کشاورزی یا ساختمان‌های دادگستری دستگیر و اخراج می‌شوند، آن هم بدون هیچ‌گونه روند قانونی.

افراد بسیاری که علیه این اقدامات اعتراض کردند – کسانی که از منظر ترامپ «شورشی» تلقی می‌شوند – موقتاً بازداشت شده‌اند. در میان آن‌ها، حتی برخی از نمایندگان منتخب مردم نیز حضور دارند. قضاتی که در برابر ترامپ می‌ایستند، مورد تهدید و ارعاب قرار می‌گیرند.

جنگ تجاری، «جنگ علیه بیداری»، «مهاجمان»، «شورشیان»، «آشغال‌ها» – پس از تنها پنج ماه از آغاز دوره دوم ریاست‌جمهوری ترامپ، زبان خشونت به‌طرزی عمیق در فضای سیاسی و اجتماعی ایالات متحده رسوخ کرده است. این روند حتی پیش از آن نیز مشهود بود، پیش از آنکه ترامپ در ماه ژوئن تصمیم بگیرد مرحله‌ی تازه‌ای از تشدید تنش را رقم بزند – این بار با اتکای مستقیم به ارتش آمریکا.

محل رویداد، ابتدا لس‌آنجلس بود؛ جایی که اعتراضات علیه عملیات پلیس مهاجرت و گمرک (ICE) آمریکا در مواردی به درگیری‌های خیابانی و غارت فروشگاه‌ها کشیده شد. به‌نظر می‌رسید که ترامپ منتظر چنین فرصتی بوده است. او اعلام کرد که مهاجران غیرقانونیِ «بی‌باک و مصمم» در شرف نابودی لس‌آنجلس‌اند. بی‌هیچ هماهنگی با دولت ایالتی کالیفرنیا، نیروهای گارد ملی را به این کلان‌شهر گسیل داشت. اندکی بعد، حتی صدها سرباز نخبه‌ی یگان تفنگداران دریایی (مارینز) را نیز به سواحل غربی آمریکا اعزام کرد.

درحالی‌که خشم عمومی در سراسر کشور شدت می‌گرفت، روز ۱۴ ژوئن – که به‌طور اتفاقی مصادف با زادروز ترامپ بود – نزدیک به هفت هزار سرباز در پایتخت، واشنگتن، گرد آمدند تا با برگزاری رژه‌ای بزرگ، از خود و فرمانده کل قوا تجلیل کنند؛ رژه‌ای که ترامپ سال‌ها پیش رؤیای آن را در سر داشت. هرچند این نمایش پرهزینه در نهایت بی‌رمق و ناامیدکننده از کار درآمد، اما برای ترامپ گامی مهم در مسیر گذار از «نمایشگر» به «مرد قدرتمند» بود. گام بعدی – و شاید نهایی – قرار بود دقیقاً یک هفته بعد و این بار در عرصه‌ی بین‌المللی برداشته شود.

در حالی که تنش میان اسرائیل و ایران طی هفته‌های گذشته بار دیگر به آستانه‌ی درگیری نظامی رسیده بود، ترامپ در ابتدا تمایلی به ورود به این نزاع از خود نشان نمی‌داد. پرهیز از «جنگ‌های بی‌پایان» یکی از اصول اساسی جنبش «دوباره آمریکا را عظیم کنیم» (MAGA) به‌شمار می‌رود. ترامپ به‌خوبی می‌داند که به حمایت هواداران MAGA نیاز دارد – به‌ویژه اگر تعرفه‌های تازه‌ای که قرار است در ژوئیه اعمال شوند، نتیجه‌ی معکوس داده و موجب شعله‌ور شدن تورم در آمریکا شوند.

اما وقتی اسرائیل در ۱۳ ژوئن، بدون هماهنگی با واشنگتن، حملات هوایی گسترده‌ای را علیه ایران آغاز کرد، وضعیت تغییر کرد. ترامپ که تا پیش از آن نسبت به چنین حملاتی هشدار می‌داد، ناگهان از عملیات اسرائیل به‌عنوان اقدامی «عالی» تمجید کرد. سپس شروع کرد به بیان اشاراتی مبهم مبنی بر اینکه خودش نقش بیشتری در این حمله داشته، آن‌گونه که همگان تصور می‌کنند. این همان شیفتگی کودک‌وار ترامپ نسبت به «پیروزی» بود که بار دیگر خود را نشان می‌داد.

اینکه چه کسی یا چه عاملی ترامپ را در نهایت به مداخله در جنگ جدید خاورمیانه سوق داد، هنوز روشن نیست. اما شواهد حاکی از آن است که این تصمیم، تصمیمی شخصی و انفرادی بوده – تصمیمی که احتمالاً با نقش‌آفرینی کلیدی بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، اتخاذ شده است.

نتانیاهو بیش از سی سال است که هشدار می‌دهد ایران در آستانه‌ی ساخت سلاح هسته‌ای است. در روزهای منتهی به حمله آمریکا – پس از چندین تماس تلفنی میان ترامپ و نتانیاهو – ترامپ این روایت را با بسامد زیادی تکرار می‌کرد. این در حالی است که «تولسی گبرد»، هماهنگ‌کننده اطلاعاتی ترامپ، در مارس گذشته اذعان کرده بود که ایران نه در آستانه‌ی ساخت بمب است و نه چنین اراده‌ای دارد. تنها چند هفته پیش نیز نمایندگان کنگره در جلسه‌ای محرمانه از سوی دستگاه‌های اطلاعاتی آمریکا در جریان همین ارزیابی قرار گرفته بودند. اما هنگامی‌که ترامپ با این داده‌ها مواجه شد، به‌خشم آمد و گفت: «برایم مهم نیست تولسی چی می‌گوید» – و افزود: «اطلاعاتی‌های من اشتباه می‌کنند.»

بدین‌ترتیب، ترامپ به‌طرزی خطرناک به همان مسیر «جنگ‌طلبان بی‌پایان» نزدیک شد – جنگ‌طلبانی از جنس جورج دبلیو بوش، معاون‌اش دیک چینی و وزیر دفاع‌اش دونالد رامسفلد – کسانی که پس از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر، از طریق شواهدی ساختگی مدعی شدند که صدام حسین، دیکتاتور عراق، سلاح‌های کشتار جمعی در اختیار دارد؛ ادعایی که بهانه‌ای شد برای آغاز جنگی ویرانگر در خاورمیانه.

تفاوت ترامپ در ۲۰۲۵: او حتی زحمت ساختن بهانه یا روایتی قابل ‌قبول را به خود نداد. سخن او باید بی‌چون‌وچرا پذیرفته می‌شد: «ایران نباید به سلاح اتمی دست یابد!»
با همین جمله و با استدلالی که یک حمله دقیق و محدود به سه مرکز هسته‌ای ایران را از منظر حقوقی با «ورود به جنگ» یکسان نمی‌دانست، تیم ترامپ ظاهراً امیدوار بود بتواند افکار عمومی ایالات متحده – که طبق نظرسنجی‌های اخیر، گرچه مخالف آغاز جنگی جدید بودند اما در عین حال با دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای نیز مخالف بودند – با خود همراه کند.

جِی‌دی ونس، معاون ترامپ، که در اصل گرایشی انزواطلبانه دارد اما به‌اندازه‌ی رئیس‌جمهور خود از انعطاف ایدئولوژیک برخوردار است، این استدلال را چنین خلاصه کرد: «ما در جنگ با ایران نیستیم، ما در جنگ با برنامه اتمی ایران هستیم.»

با وجود این، بسیاری – به‌ویژه در اروپا – هنوز امید داشتند بتوانند رئیس‌جمهور آمریکا را به راه‌حلی دیپلماتیک ترغیب کنند. قرار بود اجلاس گروه ۷ در اواسط ژوئن در کاناناسکیسِ کانادا، بستر این تلاش‌ها باشد. اما باز هم این نتانیاهو بود که از صلح‌طلبان پیشی گرفت.

او اندکی پیش از برگزاری اجلاس، در مصاحبه‌ای با شبکه محبوب ترامپ، فاکس‌نیوز، ادعایی شگفت‌انگیز را مطرح کرد: ایران نه‌تنها در پی قتل خودش، بلکه در پی ترور رئیس‌جمهور آمریکا نیز بوده است. نتانیاهو گفت: «این جماعتی که شعار مرگ بر آمریکا سر می‌دهند، دوبار کوشیده‌اند رئیس‌جمهور ترامپ را به قتل برسانند.» او اما در پاسخ به پرسش‌ها، هیچ‌گونه جزئیات یا مدرکی برای این ادعا ارائه نداد.

با این حال، چنین خبری احتمالاً تأثیر عمیقی بر ترامپ گذاشته بود. او اجلاس را زودتر از موعد ترک کرد و در خفا زمزمه کرد که مشغول آماده‌سازی چیزی است «بسیار بزرگ‌تر» از گفت‌وگوهای صلح با ایران.

در توجیه تصمیم خود برای حمله، ترامپ بعدها دوباره از همان عباراتی استفاده کرد که ایرانیان را به‌دلیل سردادن شعار «مرگ بر آمریکا» محکوم می‌کرد.

به‌نظر می‌رسد تصمیم ترامپ برای حمله مدت‌ها پیش گرفته شده بود، حتی پیش از آن‌که روز پنجشنبه‌ی هفته‌ی گذشته به‌صورت علنی اعلام کند که برای این تصمیم به دو هفته زمان نیاز دارد. آن اعلامیه، در آن زمان برای بسیاری نشانه‌ای از تعلل و عقب‌نشینی تلقی شد. در گذشته، «دو هفته» بارها واحد زمانی ترامپ برای تصمیم‌گیری‌های حساس بوده – که اغلب هم به اقدامی منتهی نمی‌شد.

اما این بار ماجرا متفاوت بود. تنها حدود ۳۰ ساعت بعد، طبق گزارش‌های متعدد رسانه‌های آمریکایی، ترامپ به‌عنوان فرمانده کل قوا دستور عملیات را صادر کرد.

در میان هیاهو و شادی هواداران ترامپ پس از این حمله، صداهایی انتقادی نیز به‌گوش می‌رسد. نهادهای اطلاعاتی گمان دارند که ایران، با بهره‌گیری از هشدارهای ضمنی و تهدیدهای دیجیتال ترامپ، زمان کافی برای انتقال بخش مهمی از مواد و تجهیزات حساس خود داشته است. گفته می‌شود بیش از ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنی‌شده و تجهیزات فنی از پیش از حمله از محل خارج شده‌اند. تصاویر ماهواره‌ای که چند روز پیش از حمله ثبت شده‌اند، ۱۶ کامیون را در ورودی تأسیسات غنی‌سازی فُردو نشان می‌دهند.

روز سه‌شنبه روزنامه‌های «نیویورک تایمز» و CNN با اشاره به یک گزارش محرمانه و موقت دولت آمریکا گزارش دادند که حملات دقیق علیه تأسیسات هسته‌ای در فردو، نطنز و اصفهان به اندازه‌ای که ترامپ ادعا کرده بود موفقیت‌آمیز نبوده است. بر اساس این گزارش، برنامه هسته‌ای ایران کمتر از شش ماه به عقب رانده شده است.

ترامپ در واکنش به این گزارش روز چهارشنبه در لاهه گفت این نادرست است و افزود که ساعت هسته‌ای ایران را «دهه‌ها» به عقب انداخته‌اند و نتیجه حمله شگفت‌انگیز او «نابودی کامل» بوده است. هر کسی که خلاف این را بگوید «هرزه» است و به خلبانان شجاعی که این حمله را انجام داده‌اند توهین می‌کند. او علیه «نیویورک تایمز» وکیل‌های خود را وارد عمل کرد.

بنابراین ممکن است تصمیم پرخطر دونالد ترامپ نتوانسته باشد صلح دائمی در خاورمیانه به ارمغان آورد. همچنین ممکن است گرایش نهایی او به سیاست‌های نظامی پیامدهای مهمی برای باقی‌مانده دوره ریاست‌جمهوری‌اش داشته باشد.

تا کنون می‌شد تصور کرد که این مرد ۷۹ ساله کسی است که دوست دارد با صدای بلند تهدید کند اما در نهایت در مواقع حساس از تهدیداتش صرف‌نظر می‌کند. در ماه‌های اخیر برخی به شوخی او را «تاکو» می‌نامیدند، مخفف «ترامپ همیشه فرار می‌کند» (Trump Always Chickens Out).

آیا این هنوز درست است، وقتی که او با چکش بزرگ خود به پیچیده‌ترین بحران ژئوپولیتیکی حمله کرده است؟ و اگر نه، این چه معنایی برای کانال پاناما دارد که ترامپ می‌خواهد «پس بگیرد»؟ چه معنایی برای گرینلند دارد که ترامپ گفته «به هر شکل ممکن آن را خواهیم داشت»؟ و چه معنایی برای کانادا دارد که ترامپ می‌خواهد آن را به عنوان ایالت ۵۱ آمریکا ببیند؟

شاید باید دوباره جمله‌ای را که رئیس‌جمهور ۴۷ام آمریکا در سخنرانی تحلیفش در ژانویه گفت، مرور کرد: «ایالات متحده آمریکا خود را دوباره به عنوان یک ملت رو به رشد خواهد شناخت، ملتی که ثروت خود را افزایش می‌دهد، قلمرو خود را گسترش می‌دهد... و پرچم خود را به سوی افق‌های جدید و زیبایی خواهد برد.» این ممکن است معانی زیادی داشته باشد، اما حداقل اکنون دقیقاً همان چیزی است که گفته است.

آیا دونالد ترامپ، این مرد قوی، می‌داند – یا اصلاً برایش مهم است – که تاریخ معمولاً با رؤسای جمهوری که به ماجراجویی‌های نظامی بی‌فکر می‌پردازند خوب رفتار نکرده است؟
این موضوع، میان دیگران، درباره جورج دبلیو بوش صادق است. و درباره لیندون بی. جانسون نیز که از ۱۹۶۳ تا ۱۹۶۹ رئیس‌جمهور آمریکا بود. او حقوق شهروندی و بیمه درمانی را به آمریکایی‌ها داد، اما امروزه کمتر کسی به یاد این موارد می‌افتد.

چیزی که بسیاری می‌دانند این است که در زمان جانسون جنگ آمریکا در ویتنام تشدید شد. امروز کمتر جمله‌ای به اندازه شعار اعتراضی که آن زمان هزاران بار در خیابان‌های آمریکا طنین‌انداز بود، با او مرتبط است: «هی، هی، ال‌بی‌جی، امروز چند بچه کشتی؟»

به نقل از شماره ۲۷/۲۰۲۵ مجله اشپیگل


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد