logo





ترس و نکبت فقیهِ دوم

دوشنبه ۹ تير ۱۴۰۴ - ۳۰ ژوين ۲۰۲۵

س. حمیدی


(منبع: چارلی ابدو)

جنگ اسرائیل با جمهوری اسلامی ایران چیزی حدود دوازده روز دوام آورد. علی خامنه‌ای تمامی این دوازده روز را در هزار‌تویی از دالان‌های زیرزمینی روزگار گذرانید. اکنون نیز هیچ نشانی از او رسانه‌ای نمی‌شود. اما زیستن او در این زیرزمین‌های بتونی تا چه زمانی تداوم می‌یابد، بر همگان پوشیده مانده است. انگار قصد دارد پس از این، تنها از همین پناهگاه زیرزمینی پیام بفرستد و ضمن آن به اسرائیل و آمریکا تودهنی و مشت محکم بزند. چون او نیز همانند روح‌الله خمینی مشت محکم زدن را نمونه‌ای از اقتدار موهوم خویش می‌پندارد. به طور طبیعی آن‌که می‌ترسد، طرف مقابل خود را نیز می‌ترساند. هم‌چنین آن‌که می‌ترساند از رقیب خویش می‌ترسد. چنا‌نکه در فضایی از نبودن ترس هرگز ترساندن دیگران توجیه نمی‌پذیرد. اما علی خامنه‌ای در رفتار خود قرار می‌گذارد تا ضمن گریز به پناهگاه‌های زیرزمینی راه چنین ترسی را سد نماید.

بدون شک خامنه‌ای از توده‌های عادی مردم بیش از اسرائیل یا هر دشمن خارجی دیگری می‌ترسد. چراکه پس از اعلام آتش‌بس نیز هم‌چنان در جاده‌ها و خیابان‌ها ایستگاه‌های "ایست و بازرسی" دوام آورده‌اند تا از تفتیش رهگذران چیزی کم نگذارند. اغلب نیروهای چنین ایستگاه‌هایی را هم از همان افراد یگان ویژه و "سربازان گمنام امام زمان" برمی‌گزینند که در دشمنی پایدار ایشان با شهروندان کشور هیچ شک و شبهه‌ای باقی نمانده‌است.

آمریکا در طول جنگ هدفی را به پیش میبرد که در همراهی با اسرائیل سازه‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی را به نابودی بکشاند. اما خواست اسرائیل از این هم کمی فراتر می‌رفت. چون اسرائیل از همان آغاز جنگ جدای از پایگاه‌های هسته‌ای، قرارگاه‌های نظامی و انتظامی حکومت را هم هدف گرفت. چنان‌که همراه با گماشته‌های هسته‌ای رژیم، سرداران سپاه نیز یک به یک ترور می‌شدند. با همین رویکردهای متفاوت آمریکا و اسرائیل بود که ترامپ موضوع آتش بس را پیش آورد. چون باوری را پیش می‌کشید که حذف خامنه‌ای از اریکه‌ی قدرت می‌تواند در ایران به بروز "هرج و مرج" بینجامد. در واقع او سقوط خامنه‌ای را به بروز هرج و مرج پیوند می‌داد و ضمن تظاهر، نفرت خود را از هرج و مرج با مخاطب در میان می‌گذاشت تا مخالفت خود را به بروز آن آشکار نماید. اما در نگاه خواننده‌ی کنجکاو امروزی همواره در مناقشات جهانی جای پای محکمی نیز از آمریکا و شرکای نظامی او دیده می‌شود.

ترامپ نخستین کسی نبود که ترس خود را از حذف خامنه‌ای رسانه‌ای کرد. پیش از او "آیت‌الله سیستانی" نیز حذف یا مرگ و ترور خامنه‌ای را به بروز هرج و مرج در منطقه پیوند می‌زد. درسی که به ظاهر ترامپ و تیم او در کشورهای هم‌پیمانش می‌بایست فرآیند آن را عملیاتی نمایند. انگار ترامپ را نیز پای درس همین آیت‌الله نشانده بودند تا او ناآموخته‌هایش را از سیاست از همین فقیه شیعه بیاموزد. چون فقهِ شیعه در هر شرایطی پیروی از حاکم ظالم را امری واجب می‌شمارد. اکنون هم سیستانی و ترامپ به اشتراک تصمیم گرفته‌اند که خامنه‌ای هم‌چنان بر اریکه‌ی قدرت دوام بیاورد تا از هرج و مرج در جامعه‌ی ایران ممانعت به عمل آید. اما هرج و مرج واقعی در سیاست ایران همان است که افرادی چون ترامپ و سیستانی مداخله‌ی در آن را بر خود لازم بشمارند. بدون شک با همین تصمیم سیستانی بود که علی خامنه‌ای در دالان‌های مخفی سپاه از نو جانی تازه یافت تا دوباره از کشتار مردم و تضییع حقوق طبیعی و سیاسی ایشان چیزی فر‌ونگذارد.

اما پدیده‌ی هرج و مرجی که ترامپ و سیستانی از آن دم می‌زنند چیزی جز همان حق تعیین سرنوشت انسان‌ها نیست. در واقع ترامپ و سیستانی اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و همه‌ی کنوانسیون‌های بین‌المللی در خصوص حقوق زنان، کارگران، کودکان و پیماننامه‌های زیست محیطی را به هیچ می‌شمارند. هم‌سویی سیاسی علی خامنه‌ای با سیستانی و ترامپ نیز از همین‌جا آغاز می‌گردد. چون هر سه نفر بدون هیچ اغماضی به تمامی کنوانسیون‌های بین‌المللی گردن نمی‌گذارند تا ضمن آن امنیت سیاسی هر دیکتاتوری در عرصه‌ی جهانی تأمین گردد. در نگاه سیستانی به حتم باید افرادی چون صدام، قذافی و بشار اسد نیز دوام می‌آوردند تا از بروز هرج و مرج در این سرزمین‌ها نیز جلوگیری به عمل می‌آمد.

در ایران نیز بقایای راست سنتی برآمده از سلطنت پادشاهی همین دیدگاه خودانگارانه را در سر می‌پرورانند. آنان نیز اندیشه‌ای را تبلیغ می‌کنند که براندازی جمهوری اسلامی همراه با بروز هرج و مرج سیاسی در ایران پا خواهد گرفت. با همین رویکرد دیکتاتور‌مآبانه است که خود را آلترناتیوی پایدار و انحصاری برای جمهوری اسلامی می‌گذارند تا دیکتاتوری موجود جمهوری اسلامی هم‌چنان در دیکتاتوری پادشاهی آینده تداوم یابد. در واقع دیکتاتوری و شیوه‌‌های ضد آزادی آن را جایگزینی مناسب برای حذف و سد "هرج و مرج" می‌پندارند. آنان نیز فردی را به عنوان رهبر برگزیده‌اند تا این فردِ از پیش تعیین شده، بتواند از هرج و مرج‌های آتی در جامعه‌ی ایران جلوگیری به عمل آورد. از سویی، در نگاه خودمانی همین افراد، خون پادشاهی و نژاد ایرانی تقدیس می‌گردد تا از اجرایی کردن اندیشه‌های شوونیستی و نژادپرستانه‌ی خود چیزی فرو‌نگذارند. این گروه خودساخته نیز همانند رهبر جمهوری اسلامی، ترامپ و سیستانی هیچ اعتنایی به اعلامیه‌ جهانی حقوق بشر و کنوانسیون‌های بین‌المللی به عمل نمی‌آورد.

اما گروه‌های دیکتاتورمآبِ تمرکزگرای ایرانی نیز در جنگ ایران و اسرائیل سرشان کلاه رفت. آنان اندیشه‌ای را دوره می‌کردند که همراه با جنگ، اقتدار علی خامنه‌ای نیز پایان م‌یپذیرد. در نتیجه به زمامداران اسرائیل و آمریکا نامه می‌نوشتند و آمادگی خود را برای رهبری دوران گذار اعلام می‌نمودند. خیال خامی که هرچند برآورده نشد اما قرار است هم‌چنان دوام بیاورد تا روزی و روزگاری دستان خارجی از نو ایشان را بر کرسی قدرت برگرداند.

اما اکنون دولت‌های خارجی که در سازه‌ای سیاسی از ترامپ و دوستان او نقش می‌آفرینند، به خامنه‌ای بیش از همه‌ی اپوزیسیون فرامرزی عشق می‌ورزند. چون از ته دل باور دارند که با حربه‌ی دین به راحتی می‌توانند هر گونه "هرج و مرج" سیاسی را سرکوب نمایند تا نقض آشکار حقوق بشر و حاکمیت ملی هم‌چنان در ایران جمهوری اسلامی دوام بیاورد. به طور طبیعی علی خامنه‌ای شکستی سنگین را تجربه می‌کند که سرآخر بر پای هر توافقی امضا خواهد گذاشت. همان موضوعی که در زمانه‌ای پیش از این فتحعلیشاه قاجار نیز ضمن شکست‌های سنگین به پذیرش بدون چون و چرای آن مجبور گردید. مگر ترامپ سرش درد می‌کند که از این‌جا و آن‌جای جهان به دبنال مهره‌ی سوخته‌ای چون رضا پهلوی راه بیفتد؟

در ایران جمهوری اسلامی علی خامنه‌ای دومین فقیهی است که ضمن بهره‌گیری از قدرت نامردمی و کهنه‌ی فقاهت بر کرسی قدرت نشست. چون پیش از او روح‌الله خمینی نیز ده سال چنین قدرت موهومی را تجربه کرد. اما فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی قدرتش را از خداوند می‌گیرد و به همین اعتبار نیز هرگز در جایی مسؤول و پاسخگو نخواهد بود. انگار او پادشاهی است که خواست مردم و صندوق رأی را دور می‌زند و به هر عمل ناروایی که بگویی روی می‌آورد. همین فقیهِ خودانگیخته سرانجام هم اعتراض مردم را برنمی‌تابد و غیر از خداوندی خودساخته و موهوم خود را در هیچ جایی پاسخگو نمی‌بیند. سپس خواست مردم برای فقیه در حاشیه قرار می‌گیرد تا او آزادانه خواست‌های نامردمی خود را به توده‌های عادی مردم تحمیل نماید. اما او چنین خواست‌هایی را به عنوان خواست خداوند جا می‌زند و هالهای از مذهب و تقدس پیرامون آن می‌تند. دیدگاهی که فقیهان دیگر نیز همانند سیستانی، عملیاتی کردن آن را محترم می‌شمارند تا گذر فرسوده‌ی دین به سیاست همچنان باز باقی بماند.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد