logo





شرابِ شعر

يکشنبه ۸ تير ۱۴۰۴ - ۲۹ ژوين ۲۰۲۵

رضا بی شتاب



جانا شرابِ شعرِ چشمانت چه گیراست
شیرین تر از عشقی وُ لبخندت چو خنیاست
آمد نسیمِ رهگذر چشمش ترا دید
عطرِ تو در جانش دمید وُ همچو شیداست
آمد سخن چیزی نویسد یا بگوید
مبهوتِ تو وامانده چون مجنونِ لیلاست
اینجا سکوت وُ خلوتش خوابی پریشان
با تو صدایِ زندگی پژواکِ رؤیاست
صحرا صدایت می زَنَد از ژرفِ تنها:
هر بوسه وُ آغوشِ تو آهنگِ دریاست
باران که بر در می زَنَد نامِ تو خوانَد:
ای دانه های روشنی عشقِ من اینجاست
من بی تو می میرم تو می دانی نگارم
عشق از نگاهِ تو خدا دانَد شکوفاست
بر من نظر کن عاشقم ای جانِ شیدا
جانانِ من عشق از تو در غوغا وُ نجواست
چشمانِ تو آوازِ آبی های پرواز
با آسمان می رقصم وُ اینک تماشاست
دیدی کبوتر بال وُ پُر بگشوده از شوق!؟
زیرا نگاهت آسِمانست وُ چه زیباست
آمد درختِ خانه با برگان به گفتار
گفتا: سخن از او شنیدم شاد وُ شیواست!
ماه آمده در پیشِ تو می خواند از راز
گوید تویی دلبند وُ دلداری که بیتاست
خورشید اگر گُل می دهد بر بامِ امید
از مهرِ تو می جوشد وُ پیوسته یکتاست
پیراهنِ مهتاب وُ رنگِ دلنشین اش
شادا که جاوید وُ نشان در یادِ دنیاست
اسپندِ بر آتش شدم دورت بِگَردم
بوییدن وُ بوسیدنت افسون وُ غوغاست

یکشنبه 8 تیرماه 1404///29 ژوئن 2025


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد