logo





چه روزی... چه روزی... هشتم تیر ۵۵

يکشنبه ۸ تير ۱۴۰۴ - ۲۹ ژوين ۲۰۲۵

شیدا نبوی



چه روزی بود. صبح اول وقتِ امروز که طبق معمول برای پیگیری اخبار جنگ و کشتار به اینترنت مراجعه کردم، با دیدن دو مطلب در فیس بوک، از فضای دودآلود و خونین‌ای روزها، به سال ۵۵ پرتاب شدم. نخست، مطلبی بود از عباس هاشمی دربارۀ حمید اشرف با عنوان (حميد اشرف، احترام دوست، اعجابِ دشمن!). مطلب در سال ۹۵ نوشته شده و امروز اکبر معصوم بیگی آنرا بازنشر کرده است. توصیفاتی جالب و واقعی است از خصوصیات حمید اشرف. مطلب دوم از مهدی سامع، شرح با عنوان (آخرین دیدار با فرمانده حمید) که بسیار دردناک و سخت است. چه سخت گذشته بر او که با حمید بوده است و حمید را می شناخته است. و چه سخت است که در سپیده دم آدم را از سلول زندان بر سر پیکر بیجان رفیقی قدیمی ببرند تا تأئید کند که "خودش است".

در آن تاریخ فراموش نشدنی، دو روز بود که ما؛ من و دو رفیق دیگر، "بهروز" و "فرهاد"، همراه محمدحسین حقنواز ـ مسئول شاخۀ مشهد ـ به این شهر رسیده بودیم. ما می باید تیم تازه ای در آنجا تشکیل می دادیم. هنوز خانه ای نداشتیم و چشم بسته، در یکی از پایگاه‌های مشهد به سر می بردیم. حقنواز روز هفتم ما را ترک کرده بود.



صبح آن روز طبق برنامۀ معمول روزانه، در دو اتاق که دری و پرده ای به هم وصل‌شان می کرد، با رفقای آنسوی پرده ورزش جمعی صبحگاهی را انجام دادیم و "مهرنوش" برای خرید نان و کنترل اطراف، بیرون رفت، بعد از چند دقیقه سراسیمه و هراسان برگشت و خبر هولناک را که در روزنامه دیده بود اعلام کرد: ضربۀ بزرگ و از بین رفتن هشت عضو سازمان به اضافۀ حمید اشرف. بلافاصله رادیو را باز کردیم و با شنیدن خبر از آنچه بر سرمان آمده بود مطمئن شدیم. روزنامه را هم دیدیم؛ با عکس و تفصیلات: «حمید اشرف و ۹تروریست زن و مرد کشته شدند». و اسامی جانباختگان: حمید اشرف ـ محمدرضا یثربی ـ محمد حسین حقنواز ـ غلامعلی خراطپور ـ محمد مهدی فوقانی ـ عسگر حسینی ابر ده ـ یوسف قانع خشک بیجاری ـ طاهره خرم ـ علی اکبر وزیری اسفرجانی ـ فاطمه حسینی.

مشخصات محل درگیری را هم نوشته بودند. از دیدن عکس درِ ورودی ساختمان که دو پله از خیابان بالاتر بود و راه پله ای که از آن به طبقۀ بالا رفته بودم فهمیدم همان‌جائی است که شب پیش از سفر مرا، چشم بسته، به آن برده بودند؛ ـ خانه ای در مهرآباد جنوبی. من با چشمِ بسته و با راهنمائی رفیق همراه، پله های باریک را بالا رفتیم و وارد فضائی خاص شدیم: دو یا سه اتاق که با پلاستیکهای ضخیم سیاه به چند قسمت تقسیم شده بود و پشت هر پردۀ سیاه یک یا دو چریک در انتظار رفتن به نقطه ای دیگر با گرمای تهران سر می کردند.

و اما چرا آپارتمان به آن صورت تقسیم بندی شده بود؟ از اواخر سال ۵۴ تا آن زمان، ضربه های متعددی ـ در شهرهای مختلف ـ به سازمان وارد آمده بود. در این ضربه های سهمگین، علاوه بر رفقای بسیار، امکانات و خانه های زیادی هم از دست رفته بود. خیلی از اعضاء بی سر و سامان و بی جا و مکان بودند، و باید از نو سازماندهی می شدند. در آن مقطع در هر پایگاهی، حتی در خانه های علنی موافقان و طرفداران سازمان، تعدادی چشم بسته حضور داشتند. (در مورد این ضربه‌هاـ بویژه ضربۀ وسیع و سراسری شمال، مطلبی با عنوان "از زمستان شمال تا تابستان تهران" نوشته ام که علاوه بر چند نشریه در سال ۷۹، در مجموعۀ بی بی سی فارسی ـ صفحۀ ویژۀ جنبش چریکی در ایران؛ چهل سالگی سیاهکل، و در کتاب بازخوانی جنبش فدائیان خلق، انتشارات سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران، ۱۳۸۹، درج شده است.)

ما در مشهد تیمی را که قرار بود تشکیل دادیم و با رفقائی که به تدریج به هم وصل می شدیم به بازسازی سازمان پرداختیم. تا انقلاب...

هشتِ تیرِ دیگر، سال ۵۸ بود. انقلاب شده بود و اولین فرصتی بود که می شد از رفقای رفته بطور علنی یاد کرد و در سوگ مبارزان راه آزادی با انبوه علاقمندان و طرفداران سازمان فدائی همراه شد. مراسمی باشکوه و بسیار پرجمعیت در دانشگاه تهران برپا بود. من در میان جمعیت می گشتم و از دیدن انبوه گردآمدۀ مردم، شادی غرورآمیزی را مزه مزه می کردم ضمن این که نگرانی از آیندۀ سازمان گلویم را می‌فشرد. دستی بر شانه‌ام خورد، "خسرو" بود، پیشنهاد داشت که بیانیۀ سازمان را از تریبون بخوانم. بحث‌های سازمانی شروع شده بود و اختلاف اقلیت و اکثریت می رفت که آشکار شود. و او می دانست که من با نظریات اقلیت همراهم. گفتم مضمونش چیست؟ نوشته را به دستم داد و گفت این‌است. خواندم و موافقت کردم. دیدن انبوه جمعیت مشتاق از بالای تریبون و پشت بلندگو، احساس شادی و غرور مضاعفی ایجاد می‌کرد.

و امروز... باز هم هشت تیر است و یادآور تمام تلخی‌ها و شکست‌ها و شاد‌ی‌ها و غم‌های پنجاه و پنج سالۀ بعد از سیاهکل. یادآورِ کاروانی از آفتابکاران جنگل، سرودخوانان کوهستان و رود خروشان توده‌ها.

هشت تیر ۴۰۴ /۲۹ ژوئن ۲۰۲۵


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد