logo





شب‌های استقلال و حاکمیت ملی: از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی

جمعه ۶ تير ۱۴۰۴ - ۲۷ ژوين ۲۰۲۵

فرشته احمدی

چکیده

این مقالهٔ کوتاه به بررسی ساختارهای نظم جهانی در مواجهه با پروژه‌های استقلال‌طلبانه سیاسی و اقتصادی در کشورهای جهان پیرامونی می‌پردازد. با تمرکز بر تجربه تاریخی ایران، نشان داده می‌شود که هم سلطنت پهلوی و هم جمهوری اسلامی، در تلاش برای ایفای نقش مستقل، با واکنش‌های سخت و تنبیهی از سوی قدرت‌های غربی، به‌ویژه ایالات متحده و اسرائیل، مواجه شده‌اند. مقاله استدلال می‌کند که در نظم بین‌المللی کنونی، استقلال سیاسی—از سوی رژیم‌هایی با ایدئولوژی‌های متضاد—غیرقابل تحمل تلقی می‌شود. همچنین با ارجاع به نمونه‌هایی از جنوب جهانی، نشان داده می‌شود که نافرمانی راهبردی، در هر شکل آن، با طرد و فشار از سوی ساختار سلطه جهانی روبه‌رو می‌شود.
.
کلیدواژه‌ها: ایران، سلطنت پهلوی، جمهوری اسلامی، استقلال سیاسی، نظم جهانی، ژئوپولیتیک، آمریکا، اسرائیل، جنوب جهانی

مقدمه

مطالعه‌ی جایگاه ایران در نظم جهانی، همواره در تقاطع دو سطح از تحلیل قرار داشته است: از یک‌سو، مسائل داخلی چون سرکوب آزادی‌های مدنی، نقض حقوق بشر، و محدودسازی فضای عمومی؛ و از سوی دیگر، رابطه‌ی پرتنش این کشور با قدرت‌های جهانی، به‌ویژه ایالات متحده آمریکا و متحدانش. غالب تحلیل‌ها تمایل دارند این دو سطح را از یکدیگر جدا نگاه دارند، گویی که سرکوب داخلی در خلأ و بدون تأثیرپذیری از پویش‌های خارجی رخ داده است. این مقاله می‌کوشد با عبور از این دوگانگی، نشان دهد که سیاست‌های سرکوب‌گرانه در ایران، اگرچه محکوم‌کردنی‌اند، اما تنها بخشی از پازل بزرگ‌تری به نام ژئوپولیتیک نظم جهانی‌اند. در این پازل، تلاش برای استقلال سیاسی، حتی اگر از دل رژیمی سکولار برآید، به‌مثابه تهدیدی غیرقابل تحمل تلقی می‌شود.

۱. ساختار قدرت جهانی و نظم تبعیض‌آمیز

نظم جهانی معاصر، عمدتاً بر پایه‌ی هژمونی سیاسی، اقتصادی و نظامی ایالات متحده آمریکا بنا نهاده شده است. از زمان پایان جنگ جهانی دوم و به‌ویژه با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، این نظم بر اساس منافع قدرت‌های بزرگ، به‌ویژه غرب، سامان یافته است. نهادهایی چون صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی و شورای امنیت سازمان ملل متحد، اغلب در جهت تثبیت این هژمونی عمل کرده‌اند. از این منظر، کشورهایی که در مسیر توسعه و استقلال اقتصادی و سیاسی گام برمی‌دارند، به‌سرعت در معرض انواع فشارهای اقتصادی، دیپلماتیک و نظامی قرار می‌گیرند.

ایران، به‌عنوان کشوری با منابع عظیم طبیعی و موقعیتی راهبردی در قلب خاورمیانه، همواره در کانون این نظم تبعیض‌آمیز قرار داشته است. وابستگی تاریخی به درآمد نفت و پیوندهای ژئوپولیتیکی‌اش با تنگه هرمز، ایران را به بازیگری کلیدی در معادلات جهانی بدل کرده است. اما هرگاه ایران – چه در دوره پهلوی و چه در جمهوری اسلامی – از خط‌مشی دیکته‌شده قدرت‌های بزرگ عدول کرده، با واکنش شدید مواجه شده است.

۲. تجربه سلطنت پهلوی: نوسازی در چارچوب وابستگی یا گریز از وابستگی؟

محمدرضا پهلوی، پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، به‌وضوح متحد استراتژیک غرب محسوب می‌شد. با اجرای اصلاحات ارضی، اعطای حق رأی به زنان، و مدرنیزاسیون گسترده، سعی داشت چهره‌ای از ایران به‌عنوان یک دولت مدرن و هم‌راستا با ارزش‌های غربی ارائه دهد. با این حال، از اوایل دهه ۱۳۵۰، با جهش درآمدهای نفتی، شاه تلاش کرد جایگاه ایران را در سطح جهانی ارتقا دهد.

وی با ملی‌سازی تدریجی سیاست‌های نفتی، افزایش سهم ایران در اوپک، خرید تسلیحات پیشرفته، و تلاش برای تبدیل ایران به «ژاندارم خلیج فارس»، در واقع در مسیر بازیگری مستقل حرکت می‌کرد. همین اقدامات، اگرچه در ظاهر هم‌راستا با منافع غرب بودند، اما در عمل، به افزایش نگرانی ایالات متحده درباره جاه‌طلبی‌های شاه انجامید. شاه در نظر داشت تا نه‌فقط در منطقه، بلکه در اقتصاد جهانی نیز به بازیگری تأثیرگذار بدل شود.

اما ساختار سیاسی بسته، سرکوب احزاب، سانسور مطبوعات و وابستگی شدید به درآمد نفت، شکاف عمیقی میان دولت و مردم ایجاد کرده بود. همین تضاد درونی، و ترس غرب از ناپایداری یک متحد قدرتمند ولی اقتدارگرا، در نهایت سبب شد که غرب، در آستانه انقلاب، رویکردی سرد و محتاطانه نسبت به شاه در پیش گیرد. این بی‌اعتمادی متقابل، پایان تلخ سلطنت پهلوی را رقم زد.

۳. انقلاب اسلامی و بازتعریف تقابل با نظم مسلط

پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، نقطه‌ی عطفی در تاریخ معاصر ایران و نظم جهانی بود. نظام جدید، از همان آغاز، با شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی»، صراحتاً مرزبندی خود را با دو بلوک قدرت جهانی اعلام کرد. قطع رابطه‌ی فوری با ایالات متحده و اسرائیل، تسخیر سفارت آمریکا، و حمایت از جنبش‌های مقاومت در فلسطین و لبنان، تنها بخشی از سیاستی بود که هویت ایدئولوژیک و ضدسلطه‌ی جمهوری اسلامی را تعریف کرد.

برخلاف بسیاری از انقلاب‌ها که پس از مدتی در منطق بین‌المللی حل می‌شوند، جمهوری اسلامی کوشید جایگاه خود را به‌عنوان بازیگری مستقل در منطقه و فراتر از آن تثبیت کند. این سیاست، ایران را در تعارض مستقیم با نظم مسلط جهانی قرار داد؛ نظمی که با تکیه بر هژمونی آمریکا، اجازه برآمدن قدرت‌های ناهمسو را نمی‌داد.

این تقابل، طی دهه‌های بعد، ابعاد گوناگونی یافت: از جنگ تحمیلی هشت‌ساله و حمایت قدرت‌های غربی از عراق، تا اعمال تحریم‌های گسترده، فشارهای سیاسی، و راه‌اندازی جنگ اطلاعاتی و رسانه‌ای علیه ایران. جمهوری اسلامی، با تمام تناقضات درونی‌اش، در این چهار دهه، به یکی از معدود نمونه‌های استمرار مقاومت در برابر نظم جهانی سلطه‌گر بدل شد.

۴. برنامه هسته‌ای و استقلال فناورانه: تکنولوژی به‌مثابه ابزار مقاومت

در بستر منازعه جمهوری اسلامی با غرب، برنامه‌ی هسته‌ای ایران یکی از محوری‌ترین جلوه‌های نزاع بر سر استقلال سیاسی و فناورانه بوده است. جمهوری اسلامی از دهه ۱۳۸۰ خورشیدی، به‌ویژه پس از افشای تأسیسات نطنز و اراک، در معرض فشارهای گسترده بین‌المللی قرار گرفت. اگرچه ایران تأکید داشت که اهداف برنامه هسته‌ای‌اش صرفاً صلح‌آمیز و در چارچوب معاهده منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) است، اما کشورهای غربی و در رأس آن‌ها ایالات متحده و اسرائیل، این برنامه را به‌مثابه تهدیدی امنیتی و نشانه‌ای از بلندپروازی‌های ژئوپولیتیکی ایران تلقی کردند.

در واقع، هراس غرب از برنامه هسته‌ای ایران، بیش از آن‌که معطوف به خطر بالقوه ساخت بمب اتم باشد، ریشه در تصور ظهور یک قدرت مستقل فناورانه در منطقه داشت. دستیابی به چرخه‌ی سوخت هسته‌ای، نشانگر ظرفیت خودکفایی و کاهش وابستگی به نظام جهانی بود؛ ظرفیتی که می‌توانست الگویی برای دیگر کشورهای جنوب جهانی ایجاد کند.

توافق برجام (برنامه جامع اقدام مشترک) در سال ۲۰۱۵، به‌عنوان تلاشی برای مدیریت این بحران، با استقبال جهانی روبرو شد. اما خروج یک‌جانبه ایالات متحده از این توافق در دوران ترامپ و بازگشت تحریم‌های فلج‌کننده، آشکار ساخت که مسئله صرفاً به‌درصد غنی‌سازی اورانیوم مربوط نیست، بلکه به‌اصل سیاست فناورانه و راهبردی جمهوری اسلامی بازمی‌گردد.

در کنار تحریم‌ها، مجموعه‌ای از اقدامات خرابکارانه – از جمله حملات سایبری، خرابکاری در تأسیسات نطنز، و ترور دانشمندان هسته‌ای همچون محسن فخری‌زاده – توسط اسرائیل و با سکوت یا همراهی ضمنی قدرت‌های غربی صورت گرفت. این اقدامات، نه‌تنها نقض آشکار حاکمیت ملی ایران محسوب می‌شوند، بلکه نشان‌دهنده آن‌اند که مسئله فناوری پیشرفته، در نظام سلطه‌ی جهانی، تابویی برای جهان پیرامونی است.

در نهایت، برنامه هسته‌ای ایران را می‌توان آزمونی سرنوشت‌ساز برای سنجش تحمل‌پذیری نظم جهانی نسبت به استقلال فناورانه در جنوب جهانی دانست؛ آزمونی که پاسخ آن، سیاست فشار حداکثری و تهدید مستمر به اقدام نظامی بوده است.

۵. منطق اخلاقی گزینشی غرب: معیارهای دوگانه در نظم بین‌المللی

یکی از مؤلفه‌های بنیادین نظم جهانی کنونی، اتکا به منطق اخلاقی گزینشی است؛ منطقی که در آن اصولی چون دموکراسی، حقوق بشر، و حاکمیت قانون، نه به‌مثابه ارزش‌هایی جهان‌شمول، بلکه به‌عنوان ابزارهای تاکتیکی برای مدیریت منافع ژئوپولیتیک مورد استفاده قرار می‌گیرند. این اخلاق دوگانه را می‌توان به‌روشنی در برخورد قدرت‌های غربی با کشورهای مختلف مشاهده کرد.

در حالی‌که نقض شدید حقوق بشر در کشورهایی چون عربستان سعودی، مصر، و امارات متحده عربی با سکوت یا حمایت همراه است، کوچک‌ترین نشانه‌های نافرمانی سیاسی در کشورهایی نظیر ایران، ونزوئلا یا کوبا، با هجمه رسانه‌ای، تحریم‌های اقتصادی، و حتی مداخلات نظامی مواجه می‌شود. عربستان سعودی، به‌عنوان یک حکومت سلطنتی مطلقه، با اعدام‌های دسته‌جمعی، محدودیت شدید حقوق زنان، و سرکوب اپوزیسیون سیاسی، یکی از متحدان اصلی غرب در منطقه باقی مانده است. در مقابل، ایران – چه در دوران سلطنت و چه در دوران جمهوری اسلامی – به‌محض خروج از مدار تبعیت، در معرض انزوا، فشار و تهدید قرار گرفته است.

این دوگانگی، نه‌تنها در سیاست رسمی دولت‌ها، بلکه در نحوه بازنمایی رسانه‌های جریان اصلی نیز بازتاب می‌یابد. رسانه‌های غربی، تصویری یک‌جانبه از ایران به‌مثابه کشوری سرکوبگر، متخاصم و غیرمنطقی ترسیم می‌کنند، در حالی‌که درباره متحدان اقتدارگرای خود، گفتمانی «تعدیل‌شده» به‌کار می‌گیرند که بیشتر بر اصلاح تدریجی، تغییر فرهنگی یا نیاز به «همکاری استراتژیک» تأکید دارد.
در سطح بین‌المللی نیز نهادهایی مانند شورای امنیت سازمان ملل، در مواجهه با نقض حقوق بشر در ایران به‌شدت فعال‌اند، اما در برابر جنایات مشابه یا شدیدتر از سوی متحدان غرب، واکنش معناداری نشان نمی‌دهند. این روند نه‌تنها مشروعیت این نهادها را زیر سؤال می‌برد، بلکه تصویری از حقوق بشر به‌عنوان ابزاری سیاسی ارائه می‌دهد.

در نهایت، این منطق اخلاقی گزینشی، بخشی از سازوکارهای حفظ سلطه در نظام بین‌المللی است؛ نظامی که در آن، اطاعت پاداش دارد و نافرمانی، مجازات می‌شود – نه براساس اصول، بلکه براساس جایگاه ژئوپولیتیکی.

۶. مقایسه تطبیقی با جنوب جهانی: سرنوشت مشترک کشورهای نافرمان

برای درک بهتر تجربه ایران، باید آن را در بستر گسترده‌تری از جهان پیرامونی قرار داد. کشورهای متعددی در آفریقا، آمریکای لاتین و خاورمیانه، هرگاه تلاش کرده‌اند از مدار وابستگی خارج شوند، با مداخله خارجی، بی‌ثبات‌سازی داخلی، یا تحریم و جنگ مواجه شده‌اند. نمونه‌های تاریخی متعددی گواه این الگو هستند.

در مصر، جمال عبدالناصر با ملی‌کردن کانال سوئز در سال ۱۹۵۶، یکی از نخستین چالش‌های بزرگ علیه نظم استعماری را رقم زد. پاسخ بریتانیا، فرانسه و اسرائیل، یک تهاجم نظامی بود. اگرچه این تهاجم با فشار آمریکا و شوروی متوقف شد، اما پیام روشنی برای دیگر رهبران جهان جنوب ارسال کرد: ملی‌سازی منابع، خط قرمز قدرت‌های مسلط است.

در آمریکای لاتین، سالوادور آلنده، رئیس‌جمهور منتخب شیلی، به دلیل اجرای سیاست‌های سوسیالیستی و ملی‌کردن صنایع مس، در سال ۱۹۷۳ توسط ارتش با حمایت سیا سرنگون شد. تجربه شیلی، یکی از آشکارترین نمونه‌های براندازی دموکراسی در راستای حفظ نظم سرمایه‌داری جهانی است. در آرژانتین، برزیل، گواتمالا و نیکاراگوئه نیز الگوهای مشابهی از مداخله خارجی در جهت جلوگیری از شکل‌گیری دولت‌های مستقل مشاهده شده است.

در آفریقا، پاتریس لومومبا، نخست‌وزیر منتخب کنگو، به دلیل نزدیکی با شوروی و تلاش برای حفظ استقلال اقتصادی کشورش، توسط نیروهای نیابتی بلژیک و آمریکا ترور شد. در لیبی، معمر قذافی نیز که پس از سال‌ها تقابل با غرب، به مصالحه‌ای موقت تن داده بود، با آغاز ناآرامی‌های داخلی و مداخله نظامی ناتو در سال ۲۰۱۱، از قدرت برکنار و کشته شد؛ نه به‌دلیل وضعیت حقوق بشر، بلکه به‌خاطر تلاشش برای ایجاد واحد پولی مستقل آفریقایی و مخالفت با نظم دلاری جهانی.

در سوریه نیز، برخلاف ادعای اولیه غرب درباره حمایت از دموکراسی، شواهد متعددی حاکی از آن است که هدف اصلی، شکستن محور مقاومت و مهار نفوذ ایران بود. ترکیب حمایت رسانه‌ای، تحریم اقتصادی، و پشتیبانی تسلیحاتی از مخالفان، بخشی از الگویی تکراری در برخورد با کشورهای نافرمان را نشان می‌دهد.

در مجموع، تجربه ایران تنها یک نمونه از مجموعه‌ای گسترده‌تر از تلاش‌های سرکوب‌شده برای استقلال در جنوب جهانی است؛ تلاش‌هایی که نظم موجود تاب تحمل آن‌ها را ندارد و با تمام ابزارهای ممکن به مقابله با آن‌ها برمی‌خیزد.

سخنان پایانی

در این مقالهٔ کوتاه، به بررسی روابط پیچیده میان ایران و غرب پرداخته شده است. با وجود تمایلات غیردموکراتیک و ضدمردمی رژیم ایران، و اعمال خشونت‌های شدید از جمله سرکوب خونین و اعدام مخالفان سیاسی، در زمان حملات خارجی—به‌ویژه در جنگ اخیر ژوئن ۲۰۲۵—بخش قابل توجهی از مردم ایران از رژیم حمایت کردند. این پارادوکس، بیانگر تضادهای عمیق در ساختار اجتماعی و سیاسی ایران است. در حالی که مردم از عملکرد داخلی رژیم ناراضی‌اند و با آن مخالفت می‌کنند، در مواجهه با تهدیدات خارجی، به‌ویژه از سوی اسرائیل و ایالات متحده، به حمایت از آن روی می‌آورند. این رفتار، پیچیدگی‌های چندلایه جامعه ایران را آشکار می‌سازد؛ پیچیدگی‌هایی که نیازمند تحلیل‌های دقیق‌تر و همه‌جانبه‌تر هستند.

نویسنده: فرشته احمدی

استاد تمام جامعه‌شناسی، دانشگاه یوله، سوئد


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد