logo





اورلی نوی

چرا آنچه اسرائیلی‌ها دربارهٔ ایران فکر می‌کنند، اشتباه است

ترجمۀ: تارا اخوان

چهار شنبه ۴ تير ۱۴۰۴ - ۲۵ ژوين ۲۰۲۵



وقتی اسرائیل پس از حملهٔ ۷ اکتبر، یورش خود به غزه را آغاز کرد، دو هدف اصلی را در افکار عمومی برای خود ترسیم کرد: نابودی حماس و آزادی گروگان‌ها.

با گذشت زمان، تناقض ذاتی میان این دو هدف آشکارتر شد؛ برپا کردن جهنم آتش و خون در نوار غزه نه‌تنها به آزادی گروگان‌ها کمکی نکرد، بلکه مستقیمً و غیرمستقیم باعث کشته شدن بیش از ۵۰ نفر از آن‌ها شد. بعدا اهداف جدیدی ظاهر شدند ،ی از جمله پاکسازی قومیِ دو میلیون ساکنان غزه و بازگشت به اشغال نظامیِ درازمدت این منطقه.

اکنون، با گذشت کمتر از یک هفته از آغاز جنگ جدید اسرائیل علیه ایران، روند مشابهی اما با سرعتی بیشتر در حال رخ دادن است: اسرائیل ابتدا اعلام کرد هدفش جلوگیری از پیشرفت برنامهٔ هسته‌ای جمهوری اسلامی است، اما حالا آشکارا از هدف سرنگونی رژیم "آیت‌الله علی خامنه‌ای" سخن می‌گوید.
روز یکشنبه، نخست‌وزیر اسرائیل بنیامین نتانیاهو در مصاحبه‌ای با فاکس‌نیوز گفت: «این می‌تواند بدون شک نتیجهٔ جنگ باشد، چون رژیم ایران بسیار ضعیف است. اما تصمیم به عمل، به قیام، در این زمان، تصمیم مردم ایران است.»

توهم تغییر رژیم

این خیال‌پردازی که اپوزیسیون ایران در این لحظه فرصت را غنیمت شمرده و رژیم را سرنگون می‌کند تا کشور را از سلطهٔ آخوندها نجات دهد، دارد به یکی از محورهای اصلی گفتمان عمومی در اسرائیل تبدیل می‌شود؛ توهمی که در تقریباً همهٔ میزگردهای تلویزیونی شنیده می‌شود. اما از نگاه پروفسور لیئور استرنفلد، استاد تاریخ معاصر ایران در دانشگاه ایالتی پنسیلوانیا، این صرفاً یک خیالبافی است که ریشه در درک غلط اسرائیلی‌ها از نقش و نفوذ واقعی اپوزیسیون برون‌مرزی ایران دارد.

استرنفلد در مصاحبه‌ای با مجلهٔ +972 گفت:

«در اسرائیل، تنها صداهایی که تقویت می‌شوند، صدای رضا پهلوی [ولیعهد سابق ایران در تبعید] و حامیان اوست ، کسانی که هیچ اعتبار یا نفوذ واقعی در داخل ایران ندارند. طی دههٔ گذشته، پول زیادی صرف ساختن این تصویر شده و حالا ناگهان از یک آدم بیکار شصت‌ساله، تبدیل شده به شاهزاده‌ای که انگار یک پادشاهی کامل پشت سرش دارد.»

او افزود: «این واقعیتی است که فقط در تهرانجلس [لقبی برای بخش‌هایی از لس‌آنجلس با جامعهٔ بزرگ ایرانی مهاجر] وجود خارجی دارد و در حاشیه‌های دولت کنونی ایالات متحده. و این تنها چیزی است که اسرائیلی‌ها می‌شنوند.

ولیعهد ایران در آوریل ۲۰۲۳ به دعوت وزارت اطلاعات اسرائیل به این کشور سفر کرد. این اقدام، او را به‌هیچ‌وجه به‌عنوان یک میهن‌دوست ایرانی تصویر نکرد.

دقیقاً. از همان ابتدا برای من روشن بود که او دنبال کسب حمایت اسرائیل و ایالات متحده است، نه حمایت مردم ایران. در همین زمینه، بد نیست به پست اخیر همسرش اشاره کنیم [با گرافیتی‌ای به زبان انگلیسی که می‌گفت: «آی اسرائیلی ها ، بزنید به آن‌ها . ایرانی‌ها پشت شما هستند»] که بسیار زننده بود.

من فکر می‌کنم روایت رسمی اسرائیل دربارهٔ ایران را می‌توان در جمله‌ای از [مردخای کدار، آکادمیسین راست‌گرای اسرائیلی] خلاصه کرد، که ادعا کرده بود ایران ائتلافی شکننده از قبایل است که در آستانۀ فروپاشی است. اما هر کسی که کم‌ترین دانشی از تاریخ ایران داشته باشد، می‌داند این حرف مزخرف است. درست است که جنبش‌های زیرزمینی کردی و بلوچ وجود دارند، اما آیا آن‌ها بازتاب احساسات عمومی مردم ایران هستند؟ به‌هیچ‌وجه.

این نوع خیال‌بافی بیشتر در میان ایرانیان دیاسپورا دیده می‌شود — کسانی که هنوز از انقلاب ۱۹۷۹ رهایی نیافته‌اند. همان‌طور که آن انقلاب از بیرون، از طریق خمینی (که از تبعید بازگشت) آمد، حالا خیال می‌کنند ضدانقلاب هم باید از بیرون، از طریق رضا پهلوی بیاید.

در حالی که بدون تردید افرادی در ایران هستند که از حملات [اسرائیل] یا رسوا شدن مقامات رژیم خوشحال می‌شوند، اما در واقعیت، این موضع جایگاه چندانی در میان مردم ندارد. فقط کافی است به چهره‌های اپوزیسیون نگاه کنید که زیر شکنجه رژیم قرار گرفتند، در اوین زندانی بودند و حالا می‌گویند: «ما با این حملات مخالفیم، کشورمان تحت حمله است.» این‌ها کسانی‌اند که از روحانیت متنفرند، اما در حال حاضر،برای آنها دشمن متجاوز اسرائیل است.(بی آنکه از دشمن داخلی غافل باشند)
علاوه بر این، در حال حاضر هیچ اپوزیسیون سازمان‌یافته‌ای در ایران وجود ندارد که بتواند مراکز قدرت را بدون افتادن کشور به دامن هرج‌ومرج کامل به چالش بکشد یا تسخیر کند —و هرج ومرج همان چیزی است که به‌گمان من ایرانی‌ها با هر قیمتی می‌خواهند از آن پرهیز کنند. رژیم فعلا برای ماندن پایه‌های حمایتی بسیار فراتری از دستگاه‌های امنیتی خود دارد حتی اگر این مایت با اکراه باشد.

حملهٔ اسرائیل، زخم‌های عمیق سیاسی ایران را دوباره گشود — به‌ویژه خاطره‌ی دخالت‌های غرب برای سرنگونی رژیم‌ها.
در این چند روز، بارها و بارها نام مصدق [نخست‌وزیر ایران که در کودتای ۱۳۳۲ به‌دست آمریکا و بریتانیا سرنگون شد] در رسانه‌های ایرانی تکرار شده است.

همچنین مدام به اشغال عراق توسط آمریکا در سال ۲۰۰۳ اشاره می‌شود. مردم می‌گویند: «ما عراق نخواهیم شد!» — کشوری که در جنگ داخلی فرو رفت و نهایتاً داعش را پدید آورد. برای ایرانی‌ها، یک سلسله‌مراتب از فجایع وجود دارد. حتی اگر جمهوری اسلامی را بد بدانند، هنوز بدتر از داعش نیست.

این وضعیت مرا به یاد آغاز جنگ ایران و عراق می‌اندازد،
زمانی که بعد از پاک‌سازی‌های سیاسی وسیع پس از انقلاب، خلبانانی که زندانی شده بودند، آزاد شدند و برای دفاع از کشور به خدمت بازگشتند. آن‌ها برای ایران جنگیدند، نه برای جمهوری اسلامی.

در آغاز جنگ، یکی از عوامل کلیدی تثبیت جمهوری اسلامی، انحلال اپوزیسیون‌های مختلف بود. این به جناح خمینی کمک کرد تا کنترل را در دست بگیرد. حزب توده — یکی از گروه‌های اصلی اپوزیسیون — اعلام کرد که فعالیتش را متوقف می‌کند، چون حالا وقت دفاع از میهن است.

در آن زمان، صدام حسین به‌صراحت یکی از اهدافش را سرنگونی رژیم ایران اعلام کرده بود. دقیقاً همان زبانی که امروز از رهبران اسرائیل می‌شنویم: «رژیم ایران ضعیف است، تا دو هفته دیگر سقوط می‌کند.»

اما آیا حملهٔ اسرائیل نشانه‌ای از ضعف واقعی رژیم نیست؟
توانایی موساد برای نفوذ به عمق حساس‌ترین نقاط ایران، راه‌اندازی پایگاه پهپادی در داخل کشور، ترور دانشمندان و صحنه‌هایی از جمعیت‌هایی که از تهران می‌گریزند؛ چیزهایی که از زمان جنگ با عراق ندیده بودیم.



نمی‌دانم چند نفر در ایران واقعاً از این رویداد‌ها شوکه شده‌اند. برای اکثرشان، این فقط تأییدی است بر انتقاداتی که قبلاً از رژیم داشته‌اند؛ اینکه موساد توانسته چنین نفوذی داشته باشد، نشان‌دهندهٔ آن است که درون رژیم، همدستان فاسدی وجود دارد. خیلی‌ها نوشته‌اند: «چه وقاحتی دارد این رژیم که ایران را به جایی رسانده که تا این حد آسیب‌پذیر شده‌ایم.»

پرسش این است که:آیا این شکست فاجعه‌بار می‌تواند به سقوط رژیم منجر شود؟ شاید. زمینه‌اش وجود دارد، اما باید از درون و به‌صورت ارگانیک باشد. سوال اصلی این است: چه چیزی جای آن را خواهد گرفت؟ و در حال حاضر، هیچ پاسخ روشنی برای این سوال وجود ندارد. در این لحظه، همهٔ انرژی مردم صرف مقاومت و نجات جانشان در برابر حملهٔ اسرائیل شده است.

در تحلیل‌هایی که از ایران ارائه می دهید، همیشه بر این فرض تکیه داشته‌اید که با یک رژیم عقل‌گرا سر و کار داریم. اخیراً هم دیدیم که عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران، اعلام کرد که ایران خواهان تشدید تنش‌ها نیست و اگر اسرائیل حملاتش را متوقف کند، ایران هم چنین خواهد کرد. آیا می‌توان گفت که اکنون نیاز رژیم به ترمیم چهره‌اش — به‌ویژه در نگاه مردم ایران — از سیاست‌ورزی حساب‌شده در عرصه بین‌المللی برایش مهم‌تر شده است؟

در آوریل گذشته، وقتی ایران به اسرائیل حملات پهپادی انجام داد، با خویشتن‌داری عمل کرد. با این‌حال، تقریباً هیچ‌کس در رسانه‌ها به این نکته اشاره نکرد که ایران تلاش زیادی کرد تا درباره زمان حمله هشدار دهد و آن را هماهنگ کند. وقتی که ایران، حمله اسرائیل را حمله‌ای به تأسیسات نظامی و سپاه تفسیر کرد، واکنش متقابلش هم به مراکز نظامی اسرائیل محدود شد.

اما اکنون دیگر در آن نقطه نیستیم
. این‌بار، امنیت و غرور ایران به‌شدت خدشه‌دار شده است. وقتی اسرائیل حملاتش را به داخل تهران و مناطق مسکونی کشاند، شاهد بودیم که ایران هم شروع به هدف قرار دادن مناطق غیرنظامی کرد.

توان دفاعی اسرائیل همچنان به‌مراتب برتر است، و ایران این را می‌داند. اما ایران صبوری بیشتری دارد، و هنوز هم سیگنال‌هایی برای کاهش تنش می‌فرستد — چیزی که نمی‌توان درباره اسرائیل گفت.

آنچه اکنون شاهدش هستیم، تلاشی از سوی تهران برای ارسال این پیام به منطقه است: اینکه دیگر نمی‌خواهد نقش طرفی را بازی کند که فقط ضربه می‌خورد و پاسخ نمی‌دهد.
برخلاف حمله به کنسولگری ایران در دمشق یا پایگاه‌های نظامی‌اش در اصفهان — که در آن زمان مطالبه عمومی برای پاسخ وجود نداشت — این‌بار مردم ایران خواهان واکنش هستند. پیامشان به رژیم این است: « اعتبار خودتان را نشان دهید. از میهن دفاع کنید»

آیا این واکنش‌ها برای ایران هزینه دیپلماتیک خواهد داشت؟ مثلاً در زمینه توافق هسته‌ای که برای ایران اهمیت زیادی دارد؟

توافق هسته‌ای برای ایران بسیار مهم است، اما اکنون این کشور احساس می‌کند که از سوی ایالات متحده خیانت دیده است. مهم است که بدانیم بسیاری از اعضای تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای ایران، در جریان حمله اخیر اسرائیل ترور شدند. همین موضوع باعث شکل‌گیری تئوری‌های توطئه‌ای شده که آمریکا را به سازمان‌دهی این سناریو متهم می‌کند.

حتی پیش از آنکه حسن روحانی در سال ۲۰۱۳ با تأیید رهبر وارد مذاکرات هسته‌ای شود، خامنه‌ای گفته بود توافق با آمریکا بی‌فایده است، چون غرب به عهد خود وفا نمی‌کند. و در نهایت، حق با او بود.

در دولت رئیسی هم همین اتفاق تکرار شد.
وقتی در تابستان ۲۰۲۳ مذاکراتی درباره آزادسازی دارایی‌ها و تبادل زندانیان با آمریکا آغاز شد، خامنه‌ای گفت: «ادامه دهید — ولی خواهید دید که فایده‌ای ندارد.» و باز هم حق با او بود.

در مورد رئیس‌جمهور فعلی، دکتر پزشکیان هم همین اتفاق افتاد. او برخلاف خواست رهبر و ساختار حاکم، انتخاب شد، اما خامنه‌ای اجازه داد که مذاکرات را آغاز کند — و باز هم در نهایت حرف رهبر درست از آب درآمد. پس اگرچه وضعیت ۲۰۲۳ با ۲۰۲۵ تفاوت دارد، اما به‌نوعی خامنه‌ای همیشه حق به جانب از آب درمی‌آید.

با توجه به این شرایط، آیا ایران اصلاً علاقه‌ای به بازگشت به مذاکرات هسته‌ای دارد؟

در بلندمدت، به‌نظر من، پزشکیان و عراقچی تلاش خواهند کرد تا مذاکرات را از سر بگیرند. اما در حال حاضر، بعید است که ایران بدون اقدامات جدی اعتمادسازی از سوی طرف مقابل، از چنین حرکتی حمایت کنند. و صادقانه بگویم، مشخص نیست که آیا دولت ترامپ (در صورت بازگشت به قدرت) اصلاً توانایی انجام چنین اقداماتی را خواهد داشت یا نه.

ما در حال ورود به حوزه‌ای هستیم که نمی‌توان با اطمینان درباره‌اش صحبت کرد.
شاید ناچار شویم به حسن‌نیت پوتین و شی جین‌پینگ به‌عنوان میانجی‌ها تکیه کنیم — و خدا می‌داند این ما را به کجا خواهد برد.

آیا فکر می‌کنید ایران دیگر از مرحلهٔ تمایل به باقی ماندن در آستانهٔ هسته‌ای عبور کرده و به سمت تبدیل شدن به یک قدرت هسته‌ای کامل حرکت کرده است؟

به‌طور شهودی، بله. ایران همیشه ادعا کرده که برنامه هسته‌ایش صرفاً برای اهداف دفاعی است. اکنون، اثبات شده که واقعاً به آن دفاع نیاز دارد.

و باز، باید بین ایران و رژیم تمایز قائل شد: رژیم چنین می‌بیند که تنها راه بقا، تبدیل شدن به یک قدرت هسته‌ای آشکار و کامل است. این بخشی از گفتمانی است که بیش از ۲۰ سال در ایران وجود دارد: اگر صدام حسین سلاح هسته‌ای داشت، آمریکا در سال ۲۰۰۳ به عراق حمله نمی‌کرد. پس از این منظر، دستیابی به بمب، تنها راه تضمین بقای رژیم است.

در حال حاضر، پنجره‌ای بسیار محدود برای بازگشت به مذاکرات جدی جهت حفظ ایران به‌عنوان یک کشور آستانه‌ای هسته‌ای وجود دارد — به شرط اعتمادسازی. اما اگر ایران تصمیم بگیرد که از این مرحله عبور کند و به‌طور کامل هسته‌ای شود، چه کسی می‌تواند منطق این تصمیم را درک نکند؟ به‌هرحال، به کشوری حمله شده — در تهران، اصفهان، نطنز — توسط یک قدرت (احتمالاً. در اسرائیل کسی از اینکه این کشور بمب انم دارد سخن نمی گوید ) هسته‌ای.

شما در سپتامبر سال گذشته در نشستی با رئیس‌جمهور پزشکیان شرکت کردید که بحث‌برانگیز شد. اگر امروز دوباره او را ببینید، چه حرفی به او می‌زنید؟

این سوال بسیار خوبی است — و پاسخ روشنی برایش ندارم. تنها می‌توانم بگویم که امروز، همانند آن زمان، همچنان باور دارم که وجود یک خاورمیانه متفاوت در دسترس است. و هنوز هم معتقدم که در آینده قابل پیش‌بینی، دولتی مناسب‌تر از دولت پزشکیان برای تحقق این انتقال وجود نخواهد داشت.

نکته مهمی که باید به آن توجه داشت، این است که در ایران انتخابات پیش رو در راه است
. وقتی مردم ایران از رؤسای جمهور اصلاح‌طلب ناامید می‌شوند، معمولاً در انتخابات شرکت نمی‌کنند. این دقیقاً همان اتفاقی بود که باعث شد محمود احمدی‌نژاد به قدرت برسد؛ پس از هشت سال ریاست‌جمهوری محمد خاتمی، آنچه در نهایت برای مردم ماند، تنها تحریم‌های بیشتر بود.

اما وقتی مردم واقعاً احساس کنند که امیدی به تغییر وجود دارد، اصلاح‌طلبان پیروز می‌شوند،
چون تلاش می‌کنند تا حتی در سخت‌ترین شرایط، چشم‌اندازی برای آینده‌ای بهتر ارائه دهند. حتی اگر شرایط غیرممکن به نظر برسد

نکتۀ نهایی
این است: اسرائیل باید از این توهم دست بکشد که می‌توان آینده‌ای بهتر برای خاورمیانه متصور بود بدون رسیدن به توافق نهایی با فلسطینی‌ها. اگر این اتفاق بیفتد، مطمئنم که ما در همین عمر خود می‌توانیم به تهران سفر کنیم.

درباره نویسنده:

اورلی نوی
، ویراستار وب‌سایت لوکال‌کال، فعال سیاسی و مترجم شعر و نثر فارسی است. او رئیس هیئت‌مدیره اجرایی سازمان بتسلم (B’Tselem) و فعال حزب سیاسی بلد (Balad) در اسرائیل است. نوشته‌های او به بررسی تقاطع‌ها و مرزهای هویتی‌اش می‌پردازد: زنی مزراحی، چپ‌گرا، مهاجری موقت ایرانی تبار در دل مهاجرتی دائمی، و گفت‌وگویی همیشگی میان این اضلاع.

https://www.972mag.com/why-everything-israelis-think-they-know-about-iran-is-wrong/


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد