بیست سال پیش، در یکی از روزهای خرداد ۱۳۸۴، با یک مرد ایرانیای صحبت کردم که در بازار بزرگ تهران لباس زیر میفروخت. او گفت: «مردم سراسر دنیا صلح میخواهند، اما دولتها اجازه نمیدهند».
شب شنبه، پس از حمله دولت آمریکا به سایتهای هستهای ایران، آن گفتگو را به یاد آوردم. در روزهای منتهی به آن حمله، نظرسنجیها بهوضوح نشان میدادند که بیشتر آمریکاییها خواهان حمله به ایران نبودند. نظرسنجی مؤسسه YouGov گزارش داد: «تنها ۱۶ درصد آمریکاییها فکر میکنند ارتش آمریکا باید در درگیری میان اسرائیل و ایران وارد شود، در حالی که ۶۰ درصد مخالفاند و ۲۴ درصد مطمئن نیستند»و اما در عمل، دموکراسی هیچ ارتباطی با سلطهای که ساختار جنگطلب بر سیاست آمریکا دارد، ندارد. این واقعیت دلیل اصلی آن است که چرا ایالات متحده نمیتواند عادت به جنگ را ترک کند. و به همین دلیل است که جستجوی عمیق برای صلح و دموکراسی واقعی، اینچنین به هم گره خوردهاند.
در شامگاه شنبه، دونالد ترامپ، رئیسجمهور وقت آمریکا، در سخنرانیای روحیه تهدیدگری مبتنی بر زورگویی جهانی را القا کرد: «یا صلح برقرار خواهد شد، یا ایران با فاجعهای روبهرو خواهد شد که بسیار بزرگتر از آن چیزی است که در هشت روز گذشته دیدهایم.»
بیش از هر زمان دیگری، آمریکا و اسرائیل شراکتی آشکار در ارتکاب آن چیزی دارند که دادگاه نورنبرگ در سال ۱۹۴۶ آن را «بزرگترین جنایت بینالمللی» نامید — یعنی «برنامهریزی، آمادگی، آغاز یا هدایت یک جنگ تهاجمی.»
طبیعی است که عاملان این جنایت بینالمللی بزرگ، خود را با تحسین متقابل زینت میدهند. ترامپ در سخنرانیاش گفت: «میخواهم از نخستوزیر بنیامین نتانیاهو تشکر کرده و به او تبریک بگویم. ما به شکلی تیمی کار کردیم که شاید هیچ تیمی پیش از این چنین کار نکرده باشد.» و افزود: «میخواهم از ارتش اسرائیل بابت کار فوقالعادهای که انجام دادهاند تشکر کنم.»
یک حقیقت هولناک و شوم این است که ارتش اسرائیل عملاً به بخشی از ماشین جنگی آمریکا تبدیل شده است. البته ساختار فرماندهی دو ارتش متفاوت است و گاهی در تاکتیکها اختلاف دارند، اما در خاورمیانه — از غزه و ایران گرفته تا لبنان و سوریه — واژه «همکاری» بههیچوجه توصیفگر میزان نزدیکی و هدف مشترک آنها نیست.
اکنون پس از بیش از ۲۰ ماه از محاصره مسلحانه غزه توسط اسرائیل-امریکا می گذردو نسلکشی در آنجا همچنان بهعنوان پروژهای مشترک میان آمریکا و اسرائیل ادامه دارد. این پروژه بهراستی بدون سلاحها و بمبهایی که دولت آمریکا همچنان در اختیار نیروهای بهطور تناقضآمیز «دفاعی» اسرائیل قرار میدهد، اساساً امکان ادامه یافتن نداشت..
همین اتحاد آمریکا و اسرائیل که نسلکشی در غزه را رقم زده، زمینهساز تشدید اقدامات تروریستی شبیه کوکلوسکلان و پاکسازی قومی فلسطینیها در کرانه باختری نیز شده است. تکبر قومی و نژادپرستیای که در حمایت آمریکا از این جنایات وجود دارد، همزمان با این رویدادهای فاجعهبار تاریخی و رو به وخامت است.
این اتحاد اکنون جامعه ایران را نیز از آسمان هدف ترور خود قرار داده است.
همانطور که در ساعتهای اخیر دوباره شاهد بودیم، فرهنگ سیاسی و رسانهای آمریکا بهشدت متمایل به ستایش قدرت هوایی بیرقیب خود است — گویی فراتر از همه چیز قرار دارد. فریب خودبرتربینی مبتنی بر «استثناگرایی آمریکایی» اینگونه عمل میکند: ما از نظر اخلاقی مقدس هستیم، پس میتوانیم جهان را با قدرت نظامی و پیامی ساده اداره کنیم — «همان کاری را بکن که میگوییم، آنچه خودمان انجام میدهیم را انجام نده.»
در حالی که همه اینها در جریان است، واژه «سورئال» شاید بر زبانها بیفتد. اما واژهای بسیار مناسبتر، «واقعی» است.
جیمز بالدوین نوشت: «مردمی که چشم بر واقعیت میبندند، در حقیقت برای نابودی خود کار میکنند. و کسی که پس از مرگ بیگناهیاش، همچنان اصرار دارد بیگناه باقی بماند، خود را به هیولا تبدیل میکند.»
امروز، مردم آمریکا یک فرصت تاریخی دارند — تا با اقدامهای غیرخشونتآمیز، تمام توان خود را برای واداشتن دولت آمریکا به پایان دادن به نقش هیولاوارش در خاورمیانه به کار گیرند.
لینک این یادداشت به انگلیسی
https://znetwork.org/znetarticle/bombing-iran-is-part-of-the-usas-repetition-compulsion-for-war-war-war/