logo





آن گربه با حضور توست که نام کشور به خود گرفته

دوشنبه ۲ تير ۱۴۰۴ - ۲۳ ژوين ۲۰۲۵

منیره برادران

با دوستم، دوستی که سالها همبندی بودیم، توانسته ام تلفنی صحبت کنم. هی می خواهم بپرسم این روز و شبها را او چگونه می گذراند، به خودم نهیب می زنم که نپرسم سوالی را که می تواند به ذهن یک خبرنگار خارجی برسد. بد هم نیست که پرسیده شود ولی من نه خبرنگارم نه «کارشناس». من می خواهم حال ترا بفهمم، درمادگی مان را در جنگی که جنگ ما نیست ولی فلاکتش را تو باید تحمل کنی. من باید تمام تجربه های دردناک زندگی، گزارش و تصویر هایی را که حتی در خواب هم رهایم نمی کنند و نباید هم بکنند، رویهم بگذارم تا ترا حس کنم و خودم را در کنارت، تا واژه همبستگی چیزی توخالی .نباشد

تحلیلگران از تصمیمات مردان پفیوز و از آینده احتمالی برای کشورمان برای منطقه و جهان می گویند و می نویسند. من هم دنبال می کنم باید هم بدانم که چه نقشه هایی برایمان چیده اند. یاد صحنه فیلم دیکتاتور بزرگ چارلی چاپلین می افتم صحنه رقص و بازی دور یک گوی کره زمین. چیزی که در این تحلیلها اغلب غایب است تو هستی. بیشترشان آنقدر خشک و بی تفاوت هستند که انگار تماشاگر یک بازی شطرنج هستند یا با هیجان به تماشای صحنه چند خروس جنگی نشسته اند. خشمگین می شوم انگار تو اصلا وجود خارجی نداری. تو را می گذارند زیر مجموعه یک «ایران» که یعنی رژیمی که در به وجود آمدن این جنگ بی تقصیر نبوده. بله مقصر بوده، شاهد آن تو هستی جنبش های اعتراضی که هر بار با خشونت سرکوب شد ولی باز سربرآورد. یا «ایران»ی در نقشه حساس جغرافیا. آن گربه با حضور توست که نام کشور به خود گرفته و باید حفظ شود.

امروز اوین را زدند. در بندها چه می گذرد؟ یادت هست – زمستان ۶۶ یا اوایل بهار ۶۷- نوبت هواخوری ما بود که جنگده عراقی بالای سرمان پرواز کرد و صدای انفجاری را که زیاد دور نبود شنیدیم. گویا جایی نزدیک دانشگاه ملی را زدند که از ساعت آن را که بر برجی بلند قرار داشت، ما از هواخوری اوین می دیدیم. احساس بی پناهی مان یادم هست؟ می دانم در هر جای کشورمان موقع بمبارانها مردم بی پناه هستند. این رژیم لعنتی که این همه سالها بر طبل جنگ کوبیده یک پناهگاه برای مردم نساخته. ولی بی .پناهی زندانی عمیق تر است مگر نه؟ یک بند چندین در دارد همه با قفل و زنجیر و نگهبان

دوست من، می پرسی اینجا ما چه می کنیم؟ تعدادمان که در تظاهرات ضدجنگ شرکت می کنیم خیلی کم است. ما درگیر جنگ با خودمان هستیم. نباید اینها را به تو بگویم که عده ای «هم وطن» حمله به کشورمان را جشن می گیرند و بهم تبریک می گویند. بیشرمی حد و مرز ندارد دیروز اول صبح یکی تلفن می کند که شادی اش را از واردشدن آمریکا به جنگ، که سالها آرزویش بوده،به رخ من بکشد. شرم ندارند می گویند تو، شما مقصرید که به فرمان نتانیاهو گوش نداده و به خیابان نمی آیید. کسانی که در همبستگی با مبارزات شما حتی در همین خارج کشور هم احتیاط کردند، خود را کنار کشیدند و تلاش های ما را برای آزادی زندانیان سیاسی، علیه اعدام و شکنجه «رادیکال» دانستند و حالا ما که می گوییم آزادی، دموکراسی و همه آن تصویر آرزویی زیبایی که دختران و پسران در «زن، زندگی، آزادی» ارائه دادند و برایش رزمیدند، با حمله نظامی و رژیم چنج بدست نمی اید، متهم هستیم به طرفداری از ج.ا. به جای استدلال تهدیدمان می کنند با رکیک ترین الفاظ.

می خواهم اینها را از تو پنهان کنم و نمک بر زخم ات نپاشم. از خودم می پرسم در ویرانه ای که جنگ افروزان برایمان به جا می گذارند، آیا قادر خواهیم بود مسالمت آمیز در کنار هم زندگی کنیم؟



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد