نه آژیرِ خطر
نه پناهگاهی
دراین برهوتِ بی کسی
میانِ توالیِ دود وُ خون وُ خاک
رگانِ فرسوده ی قلبم
به یُمن معجزتی
تپشی دوباره را به شوقِ رقصی
که از عشق معنایی برای بودن
تا
نغمه ای بسراید دیگر بار
و
بردیوارِ کوچه ها
تصویرِ حقارتشان
لبخندِ خنیاگرانِ رهائی باشد
ای یاورِ دیر باورِ من
نگاه کن
نگاه کن
چگونه از قله هایِ دروغ
به دره های سقوط می ریزند
این ناکسانِ دین
خوش باش
خوش باش
که
دوباره برمی خیزیم
از خاکسترِ اندوه
و
سمندر وار
کابوسِ مرگشان
خواهیم بود
14/06/2025
رسول کمال
این شعر را با صدا شاعر بشنوید