هشت روز از حمله ی نظامی جنایتکاران حاکم بر اسرائیل به کشور ایران می گذرد. در این مدت هزاران بمب و موشک بر سر مردم هر دو کشور فرود آمده و صدها نفر از مردم بی گناه و غیرنظامی هردو کشور کشته و هزاران نفر مجروح شده اند.
بسیاری از زیرساخت های اقتصادی، انرژی و حمل و نقل ایران ویران شده و خدمات رسانی بانکی، آموزشی، اداری بشدت دچار اختلال شده و از این نظرهم مشکلات فراوانی برای مردم بوجود آمده است.
تردیدی نیست که حمله ی نظامی جنایتکارانه ی دولت نتانیاهو به ایران نه تنها برخلاف همه ی معاهدات، کنوانسیون ها و قوانین بین المللی بود و هست، بلکه اساسا برای چنین حمله ای هیچ توجیه امنیتی نیز وجود نداشت و رژیم جمهوری اسلامی طی چهل و چند سال گذشته جز حرافی و شعارهای توخالی در خصوص "نابود کردن اسرائیل' هرگز هیچ اقدام نظامی ای علیه آن کشور انجام نداده بود.
بنابر این تبلیغات و هیاهوی اسرائیل درباره ی اینکه گویا برای دفاع از موجودیت خود به ایران 'حمله ی پیشگیرانه' انجام داده است، جز دروغ چیز دیگری نیست.
حملات پیاپی و ویرانگر اسرائیل به مناطق مسکونی و غیرنظامی ایران همچنان ادامه دارد و علیرغم تلاش های روسیه، چین و برخی از کشورهای منطقه برای برقراری آتش بس، متاسفانه تا این لحظه هیچ چشم انداز روشن و امیدبخشی برای توقف حملات وجود ندارد
همانگونه که انتظار می رفت اپوزیسیون رژیم ولایت فقیه به سرعت و بدون تردید به اشکال مختلف درباره ی حمله ی نظامی اسرائیل به ایران موضع گیری کرده و جبهه ی خود را مشخص نمودند.
طیف چپ، دموکراتیک و استقلال طلب اپوزیسیون بنابر ماهیت مردمی، میهن دوستانه و صلح طلبانه ی خود ضمن محکوم کردن حمله ی نظامی جنایتکارانه ی دولت نتانیاهو به ایران، بر لزوم ادامه و حتی تشدید مبارزه با رژیم ولایت فقیه تاکید نمودند.
واضح است که آنچه در حال حاضر و در شرایط ادامه ی بمباران ها به درستی مورد توجه و در اولویت اپوزیسیون چپ و دمکراتیک رژیم ولایت فقیه قرار گرفته است، مبارزه در جهت خاتمه ی هرچه سریع تر بمباران ها، آتش بس و دستیابی به صلح است.
در عین حال همانگونه که اشاره شد ادامه و تشدید مبارزه برعلیه رژیم استبدادی و جنایتکار ولایت فقیه نیز در همین شرایط جنگی مورد تاکید این طیف از اپوزیسیون قرار گرفته است.
به تعبیری ساده تر مخالفت و مقابله با تجاوز نظامی جنایتکارانه ی دولت نتانیاهو به ایران و مبارزه برای برقراری هرچه سریع تر آتش بس، به هیچ عنوان به آن معنی نیست که مبارزه با رژیم ولایت فقیه -به واسطه ی شرایط جنگی- مسکوت گذاشته شود و یا شدت آن کاهش یابد.
بنابر این اپوزسیون چپ، دمکراتیک و استقلال طلب در حال حاضر در دو حبهه ی ضد دیکتاتوری و ضد حمله ی نظامی خارجی وارد عمل شده است.
بدون تردید این دو جبهه از همدیگر تفکیک ناپذیر هستند و نمی توان و نباید از یکی از آنها به سود (یا به بهانه ی الویت) دیگری، صرف نظر کرد.
هرچند درهم آمیزی و ترکیب مبارزه در دو حبهه از لحاظ تئوری دشواری خاصی ندارد، اما واقعیت این است که در عرصه ی عمل و پراتیک اجتماعی مبارزه در دو جبهه ای که در مواردی با همدیگر تداخل یا در تقابل و تضاد قرار می گیرند، امری است بسیار دشوار و چالش برانگیز که اگر با دقت محدوده و چهارچوب های آنها ترسیم نشوند، ممکن است در مواردی در تضاد و تناقض با همدیگر قرار گیرند.
به طور مثال اعتصاب یکی از برنده ترین سلاح های طبقه ی کارگر برای بهبود وضعیت کار و معیشت، و در شرایطی مبارزه سیاسی او است.
اما همین سلاح مثلا در شرایط کنونی و در دوره ی ادامه ی حملات خارجی و بمباران ها و تشویق دشمن خارجی به نافرمانی، آیا می تواند انجام گیرد و اپوزسیون چپ کارگران را به انجام آن دعوت می کند؟
همین سوال را می توان در باره ی برخی دیگر از اشکال مبارزه در شرایط کنونی مطرح کرد.
مثلا برپایی تظاهرات و اعتراضات خیابانی علیه دیکتاتوری ولایت فقیه و به هدف تضعیف یا سرنگونی آن؟
همچنین اگر مردم به خیابان ها سرازیر شوند و مثلا خواهان توقف حملات نظامی و برقراری آتش بس فوری شوند، آیا چنین خواستی به همان اندازه که به رژیم حاکم و نیروهای مسلح ایران فشار وارد می آورد، طرف دیگر جنگ را نیز تحت فشار قرار خواهد داد؟
اگر جواب منفی باشد که به نظر می رسد چنین باشد، آیا چنین فشاری در خدمت تضعیف نیروهای مسلح و تن دادن رژیم به خواسته های نامشروع اسرائیل نخواهد بود؟
به ویژه که برای سران رژیم ضد مردمی و ضد ملی ولایت فقیه، حفظ نظام برهرجیز دیگری ارجعیت دارد؟
اندیشیدن به این سوالات و پاسخ به آنها به ویژه از آن جهت اهمیت دارد که در حال حاضر ایران مورد حمله ی نظامی قرار گرفته است و جنگ و بمباران را اسرائیل شروع کرده و ادامه می دهد، بنابر این در خواست قطع بمباران ها و تن دادن به آتش بس از رژیم مرتجع حاکم بر ایران عملا بی معنی است و اعتراضات ضد جنگ از طرف مردم ایران نمی تواند به پذیرش آتش بس و قبول مذاکره از طرف دولت اسرائیل منجر شود.
در واقع در خواست قطع بمبارن ها، اعلام آتش بس و تن دادن به مذاکره از کشوری که مورد حمله قرار گرفته کاملا بی معنی و غیر واقع بینانه است و جز دعوت به تسلیم هیچ معنی دیگری ندارد.
تردیدی نیست که اگر اپوزسیون چپ، دمکراتیک و استقلال طلب ایران توانسته بود یا در آینده ی نزدیک بتواند با تشکیل یک جبهه ی مشترک قوی و منسجم، با برنامه و راه کارهای مشخص با توده های مردم ارتباط ارگانیک برقرار کند، آنها را سازماندهی و هدایت کند و با اتکا به پشتوانه ی مردمی وارد میدان شود و هم علیه متجاوزین خارجی و هم رژیم استبدادی و ضد مردمی ولایت فقیه مبارزه ای همه جانبه را شروع کند نوع نگاه من متفاوت می بود.
در آن صورت می توانست هم رژیم حاکم را ساقط و هم متجاوز خارجی را سرجای خود بنشاند و به حل اختلافات از طریق مذاکره وادار نماید.
اما متاسفانه با چنین اگرهایی فاصله ی بسیار داریم و بخش قابل توجهی ازنیروها و جریانات ملی و دموکراتیک ایران و حتی شماری از جریانات چپ، دچار چنان 'فرقه گرایی' های زیانباری هستند که حتی در شرایط بسیار حساس کنونی نیز تن به همکاری و تشکیل جبهه ی متحد ضد دیکتاتوری-ضد جنگ نمی دهند و از این بابت چه بخواهند و چه نخواهند، چه بدانند و چه ندانند به منافع ملی کشور و به جنبش ضد استبدادی و استقلال طلبانه ی مردم ایران زیان های جبران ناپذیری وارد می آورند.
تنها راه رهایی خلق های ایران از استبداد قرون وسطایی رژیم ولایت فقیه و خاتمه ی عادلانه ی جنگ تجاوزکارانه ی اسرائیل علیه مردم ایران، تشکیل هرچه سریع تر جبهه ی مشترک ضد دیکتاتوری-ضد جنگ و ضد تجاوز خارحی از همه ی نیروهای چپ، دمکراتیک و استقلال طلب ایران است.
تنها در آن صورت است که برای ساقط کردن رژیم ولایت فقیه می توان و باید از همه ی اشکال مبارزه، از اعتراضات خیابانی گستره گرفته تا اعتصاب های کارگران، کارمندان، فرهنگیان و بقیه ی اقشار اجتماعی سود برد و بدون واهمه و تردید در باره ی احتمال سواستفاده ی متجاوزین خارجی، در جهت استقلال،صلح، دموکراسی و عدالت اجتماعی به پیش رفت.
هیچ انقلاب و دگرگونی عمیق سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، حقوقی و فرهنگی بدون سازماندهی و مشارکت وسیع مردم، برنامه ی مشخص، اهداف روشن و نیروی رهبری کننده، هرگز و در هیچ کجای جهان تحقق نیافته و نمی یابد.
هرفرد و گروهی که درک و شناخت روشنی از جامعه ی ایران، توازن قوای درونی آن و وزن و پایگاه اجتماعی نیروهای اپوزسیون داشته باشد به درستی درک می کند که چه در حال حاضر و چه در آینده، بدون تشکیل یک جبهه ی وسیع ضد دیکتاتوری (و در حال حاضر ضد جنگ) از همه ی نیروهای چپ، دمکراتیک و استقلال طلب ایران سرنگونی رژیم ولایت فقیه و دستیابی به دموکراسی، استقلال و عدالت اجتماعی ممکن نخواهد بود.
هر حزب، گروه و یا جریانی که تصور کند بلاخره روزی می رسد که اکثریت مردم او را به عنوان 'رهبر یگانه'ی خود انتخاب و حول برنامه ها و اهداف او گرد خواهند آمد، دچار توهم بیمارگونه است.
جامعه ی ایران همانند هر جامعه ی دیگری جامعه ای است متکثر که از طبقات و قشرهای متفاوتی تشکیل شده است که الزاما در همه ی عرصه ها دارای منافع مشترک نیستند
هرکدام از طبقات و قشرهای اجتماعی نمایندگان سیاسی خود را دارند که مدافع منافع انها است و از خواسته ها و تمایلات آنها جانبداری می نماید.
همچنین حتی یک لحظه نیز تباید از یاد برد که ایران کشوری چند ملیتی است و شماری از ملیت های ایرانی احزاب و نمایندگان سیاسی خود، مشکلات و منافع خاص خود و خواسته ها و مطالبات ویژه ی خود را دارند.
بنابر این هرگز هیچ حزب و گروه و (فردی) نمی تواند نماینده ی سیاسی و رهبر برگزیده ی همه ی مردم ایران باشد.
به زبانی ساده تر مردم و جامعه ی ایران مجموعه یا موزائیکی چند رنگ و متنوع از اقوام، ملیت ها، مذاهب و اقشار و طبقات اجتماعی مختلف، با اهداف و خواسته های گوناگون هستند که هرگزهیچ حزب یا جریان سیاسی نمی تواند مدعی شود که تنها نماینده و مدافع منافع همه ی آنها است.
بنابر این تردید نباید کرد که هرگاه فرد یا جریانی چنین ادعایی داشته باشد، بدون شک یا شیاد و یا دچار توهم بیمارگونه است.
با همه ی این ها، مردمان هر کشور و جامعه ای، از جمله مردمان ایران یکسری منافع و خواسته های مشترکی نیز دارند که آنها را به همدیگر جوش می زند و موجب انسجام درونی آنها می گردند و امکان زندگی جمعی را فراهم می آورند و سرنوشت مشترکی را رقم می زنند.
این منافع مشترک برای مردمان ایران در حال حاضرعبارتند از رهایی از سلطه ی رژیم استبدادی و ضد مردمی ولایت فقیه، قطع فوری بمباران ها و خاتمه دادن به تجاوز خارجی، استقرار یک حکومت دموکراتیک، رفع هرگونه ستم و تبعیض قومی، ملی، مذهبی و جنسبتی و دستیابی به عدالت اجتماعی.
بنابر این تمامی نیروها و جریاماتی که به چنین اصول و اهدافی باوردارند می توانند و باید در یک جبهه ی مشترک گردهم آینده و در جهت تحقق آنها به مبارزه و کنش جمعی مبادرت ورزند.
واقعیت این است که تنوع و گوناگونی گسترده و چند جانبه ی مردمان ایران که تا حدود زیادی در فراوانی احزاب و جریانات سیاسی آن بازتاب یافته است، تنها و تنها با تشکیل یک جبهه ی مشترک ضد دیکتاتوری-ضد جنگ امکان رهایی از سلطه ی رژیم استبدادی و ضد مردمی ولایت فقیه از سویی و از سوی دیگر جنگ تحمیل شده از طرف دولت جنایتکار ناتانیاهو را خواهد یافت.
در چنین جبهه ای همه ی نیروهای چپ، دمکراتیک و استقلال طلب سراسری و احزاب و جریانات ترقیخواه ملیت های ساکن کشور می توانند و باید مشارکت داشته باشند.
من تردیدی ندارم که فقط و فقط در صورت تشکیل چنین جبهه ی مشترک فراگیری است که نیروهای چپ، دمکراتیک و عدالت خواه ایران خواهند توانست مهر خود را بر تحولات حال و آینده ی ایران بزنند و مانع به قدرت رسیدن باندهای دست راستی، مرتجع و سرسپرده ی شبه فاشیستی در ایران شوند.
همچنین جریاناتی که در هر شرایطی، با یا بدون مناسبت با دستاویز قرار دادن ' حفظ تمامیت ارضی' جنبش های ملی ملیت های تحت ستم ایران را به تجزیه طلبی متهم می کنند، بایستی بدانند که آنچه کشور ایران را به تجزیه خواهد کشاند دقیقا همین افکار پوسیده و ارتجاعی 'خاک پرستی' و لگدمال کردن حقوق ملی و انسانی ملیت ها و اقوام گوناگون ساکن ایران است.
بنابر این نیروهای چپ و دمکراتیک ایران بایستی بدون ترس و واهمه از اتهام زنی ها و هوچیگری های جریانات شبه فاشیستی تمامیت خواه در باره ی تجزیه طلبی ملیت ها و 'تمامیت ارضی' که اسم رمز سرکوب و خفه کردن ملیت های ایرانی است را، شجاعانه ناشنیده بگیرند و با جدیت و پیگیری تلاش کنند احزاب و جریانات سیاسی ملیت ها را وارد جبهه ی مشترک ضد دیکتاتوری-ضد جنگ کنند و به خاطر راضی کردن چهارتا محفل کوچک بی ارزش تمامیت خواه، جنبش ضد استبدادی مردمان ایران را از نیروی عظیم و تعیین کننده ی ملیت های ایرانی محروم نکنند.
بایز افروزی ۲۱ ژوئن۲۰۲۵
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد