داغدیدگان در ایران: «همهچیز ویران شده بود، تعداد زیادی کشته و بسیاری با جراحات وحشتناک» عکس: ترانه بازداری EPA
حمله اسرائیل مردم ایران را غافلگیر کرد. بسیاری از مردم دچار یأس و خشم شدهاند – هم نسبت به مهاجم و هم نسبت به رژیم خودشان. اشپیگل با تعدادی از آنان گفتوگو کرده است.
مینا فهر توانست از تهران خارج شود. او و خانوادهاش توانستند روز دوشنبه شهر را ترک کنند و اکنون نزد خویشاوندانی در اصفهان به سر میبرند. این هنرمند جوان از طریق چت رمزگذاریشده، ویدیوی کوتاهی از سفر روز قبل خود با خودرو فرستاده است: در ویدیو خودروهایی دیده میشوند که در بزرگراهی بهطور فشرده در حرکتاند و در دوردست دودهایی در حال برخاستن است. او مینویسد: «بیرون از تهران، به سمت قم، یک منطقه صنعتی هدف حمله قرار گرفت. اسرائیل هر روز بهراحتی میآید، هر کجا که بخواهد حمله میکند و دوباره ناپدید میشود.»
جنگ میان اسرائیل و ایران اکنون وارد پنجمین روز خود شده است. اسرائیل شماری از مقامهای ارشد رژیم ایران، از جمله حسین سلامی، فرمانده سپاه پاسداران را کشته است. با این حال، در حملات دو طرف، غیرنظامیان نیز جان خود را از دست دادهاند، در ایران بیش از اسرائیل. در بسیاری از مناطق ایران، وضعیت وحشت و هراس حاکم است. بهویژه در پایتخت، تهران، مردم بهطور ناامیدانه در تلاش برای فرار هستند. اما جادهها شلوغ و مسدودند. بسیاری از پمپبنزینها بسته شدهاند چون دیگر تقریباً بنزینی باقی نمانده است. شبکه تلفن و اینترنت نیز بهشدت محدود شدهاند.
مینا فهر میگوید: «من از جنگ میترسم – خیلی وحشتناکتر از چیزیست که از بیرون میتوان تصور کرد.»
بسیاری از مردم ایران دچار احساساتی متضاد و بهظاهر متناقض هستند: از یک سو احساس نوعی آسودگی میکنند که افرادی مانند سلامی – که بسیاری از ایرانیان او را با سرکوب و شکنجه پیوند میدهند – اکنون خود هدف حمله قرار گرفتهاند. از سوی دیگر، بسیاری نگران جان خود و خانوادههایشان هستند، بهویژه در تهران.
اشپیگل با شماری از ایرانیان گفتوگو کرده است؛ بخشی از این تماسها تلفنی بوده و بخشی دیگر از طریق پیامهای صوتی. گفتههای این افراد برای اشپیگل بهطور مستقل قابل راستیآزمایی نیستند، چرا که سفر به داخل ایران برای خبرنگاران بسیار محدود و دشوار است. به دلایل امنیتی، نام بیشتر گفتوگوشوندگان فاش نشده است. در شرایط کنونی، ابراز علنی مخالفت در خیابانها شاید هیچگاه به اندازه امروز در ایران خطرناک نبوده است؛ از یک سو به دلیل حملات هوایی اسرائیل، و از سوی دیگر به سبب سرکوبهای رژیم جمهوری اسلامی.
شکوفه همراه با همسرش، دو فرزند و چهار نوهاش از اصفهان به روستا گریخته است. او هنگام تعریف کردن ماجرای فرارشان در واتساپ، گریه میکند.
«اینها (دولت اسرائیل، یادآوری سردبیر) دارند با ما چه میکنند؟ مگر ما به اندازه کافی از رژیم ایران زجر نمیکشیم؟ دههها دیکتاتوری ما را آزار داده، وضعیت وخیم اقتصادی ما را شکنجه میدهد؛ و حالا باید از این هم بترسیم که بمبها ما را بکشند، تکهتکه کنند، و هر آنچه داریم از ما بگیرند. این به نفع کیست؟ فقط به نفع جنایتکاران در حکومت خودمان. حالا آنها میتوانند باز هم به مردم بگویند که اسرائیلیها مقصر همه چیز هستند.»
مینو، کارمند شهرداری
مینو دو سال پیش بهدلیل درگیری با آنچه «پلیس اخلاق» نامیده میشود، چند روزی بازداشت شده بود. او اکنون بههمراه همسر، پسر و مادرش از تهران به سواحل دریای خزر گریخته است.
«در نزدیکی خانه ما دو خانه را بمباران کردند. من رفتم آنجا؛ همهچیز ویران شده بود، کشتهها زیاد بودند، آدمهایی با زخمها و جراحتهای وحشتناک. چون بچهها مدرسه نداشتند و در خانه بودند، تعداد کشتهها زیادتر بود. تمام روز آمبولانسها در محله در رفتوآمد بودند. اینجا، در محله ما، فقط آدمهای عادی زندگی میکنند؛ بهراحتی میتوانست خانه ما هم هدف قرار بگیرد. حالا ما هم مثل مردم اوکراین شدهایم که باید از وطنشان فرار کنند. من وحشت عجیبی دارم برای پسرم، مادرم، بستگانم؛ احساس میکنم فلج شدهام.»
آیا او فکر میکند که مخالفان رژیم حالا از فرصت استفاده خواهند کرد تا آن را سرنگون کنند؟
«نه، من این را باور ندارم. اولاً مردم نگران جان خود هستند؛ دوم اینکه البته میخواهند این رژیم از بین برود – اما نه با دخالت بیرونی، آنهم از طرف اسرائیل، کشوری که میخواهد فلسطینیها را نابود کند.»
مهران امیری، ۴۹ ساله
«دلم میخواهد در تظاهرات شرکت کنم، اما خیلی خطرناک است.» امیری میگوید که در اصل حالا زمان مناسبی برای اعتراضهاست. اما مطمئن است که رژیم با هر گونه مقاومت کوچکی از سوی مردم، با شدت برخورد خواهد کرد. تنها در روز دوشنبه، در میانه جنگ، حکومت ایران یک فرد را که گفته شد جاسوس اسرائیل بوده، اعدام کرده است.
رژیم ایران هیچ کاری برای حفاظت از مردم انجام نمیدهد. اولویت اصلیاش حفظ خود است. از آغاز جنگ، مقامات حکومتی دست به محدودسازی اینترنت زدهاند؛ در حالیکه مردم تنها از طریق اینترنت میتوانند به اطلاعات حیاتی مانند فراخوانهای تخلیه دست یابند و با بستگان و دوستان خود در تماس بمانند.
بر خلاف اسرائیل، در ایران پناهگاههای امن وجود ندارد. البته در تهران برخی مکانها مانند مسجدها، مدرسهها و ایستگاههای مترو بهعنوان محلهای پناه اعلام شدهاند، اما با این حال، مردم در این جنگ عمدتاً به حال خود رها شدهاند.
نازنین کاظمی در ابتدا نمیخواست تهران را ترک کند. خواهرش همراه با همسر و دو فرزندش هنوز در روز دوم جنگ به سمت شمال فرار کرده بود، اما او با آنها نرفته بود؛ با وجود انفجارهای پیدرپی در اطرافش. میگفت: «من پیرم، همهجا بدنم درد میکند. در خانه احساس امنیت بیشتری دارم.»
سرانجام در برابر اصرار بستگانش تسلیم شد. خواهرش ذخیرهای از بنزین داشت و توانست با خودرو به سراغش بیاید. کاظمی از هواداران شاه، پادشاه پیشین ایران است. او هنوز با این واقعیت کنار نیامده که انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ زندگی سابقش در رفاه و آزادی را از بین برده است. میگوید از زمان آغاز جنگ، شبها بهسختی میتواند بخوابد، اما با اینحال اکنون به یک تغییر قدرت امید بسته است. «البته که میترسم. اما نتانیاهو گفته که آسیبی به ما نمیزند. من حرفش را باور میکنم.»
ایرج، ۵۱ ساله، استاد سابق دانشگاه
ایرج بهخاطر انتقادش از رژیم در جریان اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» از کار برکنار شده است. او اکنون همراه همسر و فرزند کوچکش به سواحل دریای خزر گریخته است.
«اسرائیل میخواهد ایران و فلسطین را نابود کند، آمریکا و اروپا هم به او آزادی عمل دادهاند. حقوق بشر که غرب همیشه دم از آن میزند چه شده؟ این جنگ یک ظلم بزرگ است. اما ما ایرانیها باید اینجا بمانیم و باور کنیم که وقتی همه چیز تمام شد، میتوانیم وطنمان را دوباره بسازیم.»
بهروز، ۳۱ ساله، شیمیدان
«چرا دو سال پیش کودکی به این دنیا آوردم؟ چه بلایی به او تحمیل کردم؟ او با جنگ و رنج وحشتناک بزرگ میشود. باید این را میدانستم.»
به نقل از اشپیگل آنلاین
به تاریخ هفدهم ماه یونی 2025