logo





کردستان سرخ اتحاد شوروی

(برگی از تاریخ کردهای قره باغ)

سه شنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۰ ژوين ۲۰۲۵

بایز افروزی

در سرزمین های بسیار وسیع تحت سلطه ی امپراطوری روسیه تزاری ده ها ملت، ملیت و قوم با زبانها، فرهنگ ها و ادیان مختلف زندگی می کردند.

این ملیت ها و اقوام گرچه در پایبندی به باورهای مذهبی و آیین های فرهنگی خود با مشکل خاصی مواجه نبودند و تنوع زبانی، مذهبی و فرهنگی ساکنان درون مرزهای امپراطوری موضوع پذیرفته شده ای بود، اما در همه ی مراکز آموزشی، علمی و اداری فقط زبان روسی رسمیت داشت و پذیرفته شده بود.

به همین دلیل کمونیست های روسیه امپراطوری روسبه تزاری را ' گورستان ملت ها ' می نامیدند.
پس از انقلاب سوسیالیستی اکتبر و سرنگونی حکومت تزار و به قدرت رسیدن بلشویک ها لغو همه ی اشکال تبعیض ملی، زبانی و فرهنگی که در سیاست لنینیستی ' حق تعیین سرنوشت ملت ها ' تبلور یافته بود، از نخستین سیاست ها و برنامه هایی بود که از طرف حزب کمونیست و دولت نوبنیاد سوسیالیستی اعلام و به مرحله ی اجرا گذاشته شد.

بر اساس این سیاست ترقی خواهانه، با توجه به هویت ملی، فرهنگی و زبانی ساکنان هر بخش از سرزمین ها ی امپراطوری، کل سرزمین های امپراطوری به ۱۵ جمهوری و ده ها منطقه و ناحیه ی خودمختار تقسیم گردید و تمام آنها دارای حقوق برابر اعلام گردیدند که در نتیجه ی آن انحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی موجودیت یافت.

از آن به بعد بدون اغراق، گورسنان ملت ها دستکم از لحاظ برابری همه ی ملیت ها، ملت ها و اقوام گوناگون ساکن آن کشور، تبدیل به بهشت ملت ها گردید.

طولی نکشید که صدها هزار کتاب آموزشی به زبان های گوناگون تهیه و در دسترس قرار گرفتند و آموزش به زبانه های مادری در سراسر مناطق شوروی گسترش یافت، هنر ملی، ادبیات ملی و در یک کلام هویت ملی ملت های محتلف اتحاد شوروی چنان رشد و گسترش یافت که پیش از آن و حتی پس از آن نیز، در هیچ کجای جهان نمی توان نمونه ی مشابهی از آن را یافت و نشان داد.

در منطقه ی قفقاز جنوبی، منطقه ای که در طول تاریخ با عناوین مختلف از آن نام برده شده و اکنون ' قره باغ' نامیده می شود، یک جمعیت کرد زبان سکونت داشتند که علیرغم شمار اندک انها به نسبت کل جمعیت امپراطوری روسیه، در زمان حکومت تزاری نیز موجودیت انها مورد تایید قرار گرفته بود .

این کردها، که به غلط از طرف برخی پژوهشگران ترک، بک جمعیت مهاجر معرفی شده اند بنابر اسناد، منابع و پژوهش های معتبر تاریخی نه تنها مهاجرینی نورسیده به قره باغ نبودند، بلکه بخشی از ساکنان بومی آن منطقه بوده و محل سکونت آنان ( که مرزهای جمهوری آذربایجان و ارمنستان را از هم جدا می کرده است) در گذشته ای نه چندان دور بخشی پیوسته از سرزمین وسیع کردستان بوده است که طی یک و نیم قرن اخیر بواسطه ی ازدیاد جمعیت آذری ها وارمنی ها در منطقه و ترسیم مرزهای جدید، از بقیه ی مناطق کردنشین ترکیه و ایران گسسته و جدا افتاده است.

در باره ی سابقه ی سکونت کردها درقره باغ و مناطق پیرامون آن بد نیست به پژوهش های تاریخی مینورسکی و به ویژه احمد کسروی و آرشاد پولادوف در باره ی حکومت سلسله های کرد روادیان و شدادیان و مناطق تحت حکومت آنها مراجعه شود.

همانگونه که پیش تر اشاره کردم گرچه جمعیت کردهای ساکن قره باغ و پیرامون آن، از لحاظ شمار اندک بود، اما بواسطه ی سابقه ی تاریخی و همچنین تشکیل و دوام صدها ساله ی سلسله های حکومتی روادیان و شدادیان در منطقه، جمعیتی کاملا شناخته شده بودند.

علاوه بر این، بر اساس سیاست بسیار ترقی خواهانه ی حکومت سوسیالیستی اتحاد شوروی رفع همه ی اشکال تبعیض ملی و قومی شامل همه ی ملیت ها و اقوام می گردید و متکی به شمار جمعیت نبود. یعنی اندکی جمعیت یک ملت، ملیت یا قوم موجب محرومیت از حقوق ملی نمی گردید و در این خصوص اقلیت و اکثریت داشتن نقشی نداشت.

در سال ۱۹۲۳ در عالی ترین سطوح جکومتی اتخاد جماهیر شوروی کمیسیون ویژه ای برای بررسی وضعیت کردهای قره باغ با حضور تعدادی از نمایندگان کرد در مسکو تشکیل گردید و پس از بررسی های لازم تصمیم گرفته شد که یک منطقه ی خودمختار با عنوان کردستان سرخ در منطقه ی قره باغ، که بیش از ۷۳ درصد ساکنان آن کرد بودند تشکیل شود.

این تصمیم در همان سال از طرف حزب کمونیست آذربایجان و دولت آن جمهوری پذیرفته شد و جنبه ی قانونی یافت.

کردستان سرخ شامل شش (۶) شهر و ناحیه و ۳۳۰ روستای کردنشین می گردید که جمعیت روستایی آن در ۹۶ اتحادیه ی دهقانی (کلخوز) سازمان یافته بودند.

مناطق و نواحی کردستان سرخ، به شرح زیر مشخص شده بودند:

--شهرستان لاچین (به عنوان مرکز اداری-پایتخت)
-قره قشلاق / ۹۹.۷ درصد جمعیت کرد
-کلبجار/ ۹۹.۸ درصد کرد
-قوتورلی / ۹۹.۹ درصد کرد
-کوردحاجی / ۹۸.۶ درصد کرد
-مرادخانی / ۹۸.۲ درصد کرد
-قوبادلی / ۹۹ درصد آذری و یک درصد ارمنی

جای سوال است که چرا ناحیه ی قوبادلی که همه ی ساکنان آن آذری بودند و کردها در آن سکونت نداشتند به کردستان سرخ الحاق شده بود؟

مرزهای کردستان سرخ از شمال به آذربایجان، از شرق به قره باغ کوهستانی، از غرب به ارمنستان و از جموب به ایران (رود ارس) محدود می شد.

اما ترسیم مرز دقیق آن در غرب به زمان تشکیل ناحیه ی خودمختار قره باغ کوهستانی، که هنوز تشکیل تشده بود محول شده بود. زیرا کردستان سرخ عمدتا شامل نواحی ای بود که جزو قره باغ بود ( به اصطلاح قره باغ دشت یا غیر کوهستانی)

به هر جهت منطقه ی خودمختار کردستان سرخ رسما در سال ۱۹۲۳ تشکیل و موجودیت آن در سطح اتحاد جماهیر شوروی به رسمیت شناخته شد.

هیئت وزیران آن معرفی شدند و به ریاست ' گوجی حاجی اوف ' شروع به کار کرد.

گرچه مرکز منطقه ی خودمختار کردستان سرخ رسما شهر لاجین اعلام شده بود، اما به دلایلی نه چندان موجه هیئت وزیران و ادارات اصلی آن در شهر 'شوشه' یا شوشی استقرار یافتند.

در شوشی نخستین مرکز آموزشی به زبان کردی دایر شد و قراربر آن بود که فارغ التحصیلان آن به مناطق کردنشین رفته و به تآسیس مدارس کردی مبادرت کنند.

در شهر کلبجار چندین نمایشنامه به زبان کردی روی صحنه رفتند و مورد استقبال مردم قرار گرفتند.

برای نگارش زبان کردی خط سریلی (کریلی) با اندک تغییراتی پذیرفته شد و تا سال ۱۹۲۹ ، سال برچیده شدن حکومت خودمختار کردستان سرخ کلا ۲۸ عنوان کتاب کردی منتشر گردید.

هرچند بررسی و بیان دقیق همه ی دلایل جوانمرگ شدن حکومت خودمختار کردستان سرخ نیاز به اطلاعات و منابع بیشتر، به ویژه دسترسی به همه ی اسناد و مدارک دولتی آذربایجان دارد اما با اتکا به همین مقدار مدارک و شواهد موجود و تحلیل آنها می توان برخی دلایل و عوامل مهم آن را شناخت و بیان کرد.

واقعیت این است که گرچه تصمیم به تشکیل حکومت خودمختار کردستان سرخ در عالی ترین سطوح دولتی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی اتخاذ شده بود و با تصویب دولت وقت جمهوری آذربایجان جنبه ی قانونی به خود گرفته بود، اما موجودیت آن از همان روزهای نخست با چنان جالش ها و مشکلات گوناگونی روبرو گردید که مانع هرگونه فعالیت ثمربخش و کارآمدی آن شدند و عملا آن را تبدیل به حکومتی کردند که فاقد هرگونه نیرو و توان اجرایی بود و فقط با تلاش ها و کوشش های دلسوزانه ی شمار معدودی از روشنفکران کرد نفس می کشید و به حیات خود ادامه می داد.

مشکلات و چالش های موجود بر سر راه فعایت و دوام حکومت خودمختار کردستان سرخ هم از داخل و هم از خارج از اتحاد شوروی، از طرف حکومت های ایران (رضا شاهی) و ترکیه کمالیست و همچنبن ناسیونالیست های چپ نمای آذربایجانی که در سطوح مختلف حکومت جمهوری آذربایجان نفوذ کرده بودند پس از مدتی مقامات شوروی را از ادامه ی دفاع از موجودیت جمهوری خودمختار کردستان سرخ منصرف نمود و بدین وسیله ۶ سال بعد از تشکیل آن، یعتی در سال ۱۹۲۹ کردستان سرخ رسما منحل و به تعبیری جوانمرگ شد.

حکومت های ایران و ترکیه، که هردو ملیون ها کرد را در درون مرزهای خود داشتند و به شدت مشغول سرکوب و خفه کردن آنها بودند، از آن واهمه داشتند که موجودیت کردستان سرخ الهام بخش جنبش ملی کرد در ایران و ترکیه شود و برنامه ها و سیاست های فاشیستی آنها در حوزه ی 'ملت سازی ' را با مشکل مواجه سازد.

بنابر این انواع فشارهای دیپلماتیک را بر اتحاد شوروی وارد آوردند تا یا نام کردستان سرخ را تغییر و یا آن را منحل کند.

ناسیونالیست های چپ نمای آذربایجان نیز که مدعی بودند کل منطقه ی قره باغ به آدربایجان تعلق دارد از ادامه ی موجودیت جمهوری خودمختار کردستان ناراضی بودند و در مسیر آن سنگ اندازی می کردند.

اما مهم تر از همه ی اینها واپس ماندگی جامعه ی کردهای ساکن منطقه ای بود که اجازه یافته بودند که حاکمیت آن را به دست گیرند.

کردهای این منطقه هنوز در مرحله ی اجتماعی قبیله ای به سر می بردند، بشدت مذهبی و پای بند سنن ماقبل سرمایه داری بودند، به چند قبیله و عشیره ی متخاصم تقسیم می شدند و مفاهیمی چون ' ملت و هویت ملی' برای انها قابل درک نبود.

بنابر این هنوز ده ها سال با مفاهیم مدرنی چون حکومت ملی فاصله داشتند.

شمار افراد تحصیل کرده در میان آنان بسبار اندک بود، که همان شمار اندک نیز فرزندان خوانین و روسای عشایر بودند و هنوز به درستی علایق و وابستگی های عشایری و فئودالی خود را فراموش نکرده بودند و به نفع منافع ملی از آنها دست نکشیده بودند.

توده ی مردم نیز گرجه در اثر اصلاحات اجتناعی- اقتصادی و سیاسی بلشویک ها دیگر 'رعیت' نبودند، اما هنوز بسیار زود بود که 'خوی رعیتی' و اطاعت پذیری از روسای عشایر، خانها، ملایان و مشایخ را ترک کرده و خود دارای درک و فهم مستقل شوند.

شاید بد نباشد بدانیم که در سال نخست تشکیل منطقه ی خودمختار کردستان سرخ، برخم همه ی تبلیغات و تشویق های بلشویک ها و مقامات اداری منطقه، تنها چهل کودک کرد از طرف خانواده هایشان به مراکز آموزشی تازه تاسیس در شوشی فرستاده شدند.

این در حالی بود که هزاران کودک کرد در منطقه در سنین ورود به مدرسه قرار داشتند.

نتیجه آنکه به واسطه ی عقب ماندگی شدید جانعه کرد ساکن منطقه ی خوودمختار کردستان سرخ و فشارهای دیپلماتیک ایران و ترکیه و همچنین کارشکنی های مداوم ناسیونالیست های چپ نمای آدربایجانی، سرانجام در سال ۱۹۲۹ رسما حکومت خودمختار کردستان سرخ منحل اعلام گردید و بساط آن برچیده شد.

نکته دیگری که در باره ی فشار چپ نماهای ناسیونالیست پر نفوذ آذری در حکومت جمهوری آذربایجان می توان گفت این است که آنها دانش آموزان کرد را از ادامه ی تحصیل در مراکز علمی و آموزشی بقیه ی جمهوری های اتحاد شوروی منع کرده بودند و به اشکال گوناگون مانع ارتباط روشنفکران و تحصیل کرده های کرد با کردهای ساکن ارمنستان و گورجستان می شدند.

همچنین مانع ورود نشریات و کتابهای ادبی پرشماری که کردهای ارمنستان منتشر می کردند می شدند.
به بیانی ساده تر آنها عملا کردهای ساکن منطقه کردستان سرخ را عملا ایزوله کرده بودند. ایزوله ای که حتی تا امروز هم ادامه دارد.

پس از انحلال حکومت کردستان سرخ منطقه بدون هیچ عنوان خاصی تحت سلطه ی جمهوری آذربایجان قرار گرفت

در سال ۱۹۳۳ مدت دوماه با عنوان منطقه ی اداری کردستان (کردستان دایره سی) نامیده شد و سپبس آن هم برداشته شد و به چهار ناحیه ی کلبجار، لاچین، زنگلان و جبرئیل تقسیم شد.

دو سال بعد از انحلال منطقه خودمختار کردستان سرخ، تحت فشار برخی نهادهای اتحاد شوروی و درخواست کردها آموزش به زبان کردی در برخی مناطق کردنشین آغاز گردید که نا سال ۱۹۳۸ ادامه یافت و سپس برجیده شد.

تبعید گسترده و پاکسازی قومی کردها

همزمان با شروع جنگ جهانی دوم، به دلایلی که دستکم برای من روشن نیست به دستور مستقیم استالین ده ها هزار نفر از کردهای ساکن جمهوری آذربایجان، ارمنستان و گرجستان بدون هیچ توضیحی به جمهوری های قزاقستان، قرقیزستان و ترکمنستان تبعید شدند.

تبعید کردها بویژه از منطقه ی کردستان سرخ بسیار وسیع بود و جمعیت آنها را بشدت کاهش داد.
بخش زیادی از آنهایی هم که از تبعید و پاکسازی قومی نجات یافتند آنهایی بودند که با روستائیان و عشایر آذری پیوند سببی داشتند و خود را آذری معرفی کرده بودند.

همچنین شماری از نویسندگان و روشنفکران کرد ارمنستان به سیبری تبعید گردیدند.

جای تاسف است که بعد از سال ها تلاش و جستجو هنوز دلایل واقعی این واقعه ی ظالمانه و پاکسازی قومی برای من روشن نشده است و بدون دستیابی به اسناد و مدارک تاریخی- اداری معتبر هرگونه حدس و گمانی در مورد آن، ممکن است به مطالبی دامن بزند که با حقایق و دلایل واقعی منطبق نباشند.

از آن پس، بسیاری از کردهایی که در منطقه مانده بودند و از سیلاب تبعید دسته جمعی نجات یافته بودند خواسته یا ناخواسته و تحت فشار ناسیونالیست های چپ نمای آذری، بکلی هویت ملی و زبانی خود را فراموش و یا انکار نمودند و به قول معروف ' از بیخ آذری ' شدند.

بگونه ای که، در حالی که بنابر سرشماری سال ۱۹۲۶ بیش از ۷۳ درصد ساکنان منطقه ی کردستان سرخ کرد بودند، اما در سرشماری سال ۱۹۵۹ تنها ۱۸۹ نفر به عنوان کرد ثبت شدند!

بعد از مرگ استالین و آمدن خروشوف، از طرف کردها تلاش های فروانی برای کسب اجازه ی بازگشت به موطن آبا و اجدادی خود، یعنی منطقه ی قره باغ و احیای کردستان سرخ صورت گرفت که به نتیحه نرسید.

آخرین تلاش ها

با فروپاشی اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱ و شروع جنگ اول قره باغ بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان برسر حاکمیت این منطفه که منجر به عقب نشینی دولت آذربایجان از منطقه و واگذاری آن به ارمنستان گردید، شماری از کردهای تبعیدی و تنی چند از روشنفکران کرد به رهبری 'وکیل مصطفی اف' به لاچین بازگشتند و با موافقت ارمنستان تلاش نمودند کردستان سرخ را احیا کنند.

هزاران نفر از کردهای 'آذری شده' ی منطقه از آنان استقبال کردند و در حالی که حتی زبان مادری خود را فراموش کرده بودند، به زبان ترکی آذری و روسی با آنها اعلام همبستگی نمودند.

بزودی ۱۹ نفر به عنوان اعضای هیئت دولت معرفی شدند، وکیل مصطفی اف نخست وزیر شد، پرچم کردستان سرخ از نو برافراشته شد و جشن و پایکوبی برپا گردید و...

اما پیش از آنکه صدای دهل و سرنای توده های مردم آرام گیرد و رقصندگان سرمست کرد عرق از جبین خود بزدایند، هیئت دولت دچار اختلاف و تفرقه گردید و هرکدام ساز ناهماهنگ خود را زدند.

برخی ها، که احتمالا وابستگی هایی به دولت ناسیونالیست شکست خورده ی آذربایجان داشتند، اعلام کردند که اشغال قره باغ توسط ارمنستان را به رسمیت نمی شناسند و حاضر نیستند 'خودمختاری' را از آن دولت 'کافر' اشغالگر بپذیرند.

این دسته اصرار نمودند که منطقه ی خودمختار کردستان سرخ همچنان که در گذشته بوده، بایستی بخشی از آذربایجان باشد!

این گروه حتی به حضور ' امریک سردار' روزنامه نگار با سابقه ی کرد در هیئت دولت (به دلیل 'ایزدی' بودن و غیر مسلمان بودن) معترض بودند.

به هر جهت بروز زودهنگام اختلافات، هیئت دولت را شروع به کار نکرده، از کار انداخت وکردهای قفقاز را از یک فرصت تاریخی بی همانند برای احیای کردستان سرخ محروم نمود و پرونده ی آن حکومت ناکام را برای همیشه به بایگانی تاریخ سپرد.

دیگر نه جمعیت قابل توجهی از کردها در آن منطقه باقی مانده است، نه آنان که مانده اند امیدی به دستیابی به حقوق ملی خود دارند و نه شرایط بحرانی و جنگی حاکم بر آن منطقه کسی را به دغدغه ی فرهنگ و زبان و هویت قومی و ملی مجال می دهد...

در سال ۲۰۱۸ در آلمان با خانواده ای گریخته از جنگ قره باغ آشنا شدم که وقتی متوجه شدند من کرد هستم، به زبان آذری گفتند ما هم کرد هستیم...

بایز افروزی ۹ ژوئن ۲۰۲۵


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد