گرتا تونبرگ
وسط آبها
در دایره ی خطر ها
آژیر فیلمهائی که نشانش نمی دهند
خش خش قیچی، سانسور، سوسک، برفک
تمام دزدان دریائی غرق شده اند
چیزی نمانده از ماسک ها و شکلک ها
مجذوب این بیداری و هوش جوانم
که تنها می شکافد امواج را
بی اعتنا به مرگ که هست یا که نیست
این پروانه زیادی بزرگ است برای عرشه این زمین
یعنی برویم او را بغل کنیم بیآوریم داخل هلی کوپتر؟
خودت که خوب میدانی خلبان بالگرد کیست
و چرا آن پشت نشسته
نه بگذار از جزیره های سرگردان امواج بگذرد
و برود
نمایشی از قدرت یک گنجشک
وقتی آفتاب را در مشتش پنهان کرده است
نمایشی از یک قایق کاغذی
وقتی شعر راه دیگری نمی یابد!
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد