زمین چه تقصیری دارد
اگر اعاظم عهد بوق اقمار نقشهی جغرافیا
از زیر جبه ذوالجلال جقه نشانشان
کرکس و دار هوا میکنند
بی بال و پر منم
سیاره تنهائی
که می داند
از شاخهی هیچ درختی از وجودش در دارفو
نان سبز نمیشود.
پس به حوصلهای
که رخشانی دندانهایت را نشان دهد
برگی بار از شانههای من بردار
تا پائی تکان دهد هوا
و عشق کرشمهای کند
میان علفهای چشم.
از اینهمه مادر بزرگ که داشتیم
اگر یکیشان بلد بود فلامنکو برقصد
چه بکوب بکوبی راه میانداختیم من و تو.
حالا بیا
این سر پیری
یک دور هم که شده
یک پا تو بلند کن
یک پا من
شاید توانستیم در وطن
زوربا وار
رقصی کنیم با هم.
دسامبر 2007
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد