logo





سقوط دیوار، حکایت ناتمام

شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۸ - ۰۷ نوامبر ۲۰۰۹

سعید شروینی

Berlin-soghoute-divar.jpg
۲۰ سال پس از سقوط دیوار برلین، هنوز هم کشورهای اروپای شرقی گذار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را به پایان نبرده‌اند. مردم کشورهای این منطقه در پیوند با دمکراسی و اقتصاد بازار تجارب متفاوتی را پشت سر می‌گذارند. ولی در میان آنها شباهت‌هایی را هم‌ می‌توان سراغ گرفت.
۹ نوامبر بیستمین سالگرد سقوط دیوار برلین است، رویدادی که فروپاشی بلوک شرق را شتابی شگرف بخشید و بر تضاد و چالش میان شرق و غرب که از پس جنگ جهانی دوم تعیین‌کننده‌ی روندها و فرآیندهای بین‌المللی بود، نقطه پایان نهاد. هر چند که تضادها و چالش‌ها میان روسیه سربرآورده از خاکستر شوروی از یک سو و اروپا و آمریکا از سوی دیگر، در اشکال و ابعاد دیگری همچنان تداوم یافتند.
جنگ سرد و «توازن دهشتی» که در طول ۴۵ سال پس از جنگ جهانی دوم میان دو بلوک در اروپا برقرار بود، سبب شد که اردوگاه شرق و غرب جنگ‌های گرم خود را به صورت جنگ‌های نیابتی، کمک به کودتاها و شورش‌ها علیه طرف مقابل در حوزه‌هایی خارج از اروپا، یعنی در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین انجام دهند. ولی خود اروپا این شانس را داشت که ۴۵ سال در آرامش و صلح و ثبات روزگار بگذراند.
فروریختن دیوار و بهم خوردن معادله‌ی قدرت در اروپا زمینه‌ی «مناسبی» فراهم آورد که چالش‌های نهان قومی و ملی در شرق اروپا در تلفیق با تضاد منافع قدرت‌های بزرگ به جنگ‌های منطقه‌ای و خونین منتهی شوند، بی‌ آن که بسان گذشته، از تبدیل این درگیری‌ها به جنگ میان دو بلوک نگرانی و دغدغه‌ای در میان باشد. به این ترتیب کل اروپا در ۲۰ سال گذشته، متاثر از سقوط دیوار برلین، هم به سوی دمکراسی، دولت حقوقی و آزادی‌های فردی و مدنی گام برداشته است و هم شاهد جنگ‌هایی خونین و کم‌سابقه بوده است، از جنگ‌های مختلف بالکان در دهه‌ی گذشته تا جنگ سال ۲۰۰۸ میان گرجستان و روسیه.

معادله‌های بی‌ پاسخ

این نیز راز به سر مهری نیست که ۲۰ سال پس از سقوط دیوار برلین رابطه‌ی میان قدرت برآمده از خاکستر شوروی (روسیه) و آنچه که سابقآ بلوک غرب سابق نامیده می‌شد، کماکان ساختار و مختصات باثباتی نیافته است. هنوز هم این بحث جاری است که روسیه در زمینه‌ی دمکراسی و دولت حقوقی تا چه حد به غرب نزدیک خواهد شد؛ تا چه میزان روسیه و غرب در مسائل منطقه‌ای و بین‌المللی به سوی هم‌پوشانی منافع در حرکت هستند، و اصولاً امنیت اروپا با ادغام روسیه قابل تعریف است یا علیه آن؟ این نیز هست که در پی فرآیندهای سیاسی و اقتصادی دو دهه‌ی اخیر، خود تعریف از غرب و باور به مجموعه‌ای با منافع و مشترک در قبال سایر بخش‌های دنیا نیز با سوال‌ها و اما و اگرهایی روبرو شده است. کاسته‌شدن از اهمیت گروه ۷ کشور صنعتی در معادلات سیاسی و اقتصادی دنیا و پررنگ‌شدن نقش گروه‌بندی‌هایی مانند گروه ۲۰ شاید پی‌آمد طبیعی این فرآیند و به طریق اولی نتیجه‌ی از نتایج سقوط دیوار برلین باشد.
در قلمرو اروپا، پیامد سقوط دیوار برلین بیش از همه در گسترش اتحادیه‌ی اروپا تبارز یافته است. روزی که دیوار فرو ریخت، اتحادیه اروپا ۱۲ کشور را بیشتر شامل نمی‌شد، اینک اما این اتحادیه تقریباً اکثریت کشورهای بلوک شرق سابق را نیز به عضویت درآورده و مرزهای آن قسماً تا پشت دروازهای روسیه گسترش یافته است.

۲۰ سال دمکراسی و اقتصاد بازار

اتحادیه‌ی اروپا بیش از همه با دو ویژگی اقتصاد بازار و دمکراسی تعریف می‌شود. در بیستمین سالگرد سقوط دیوار برلین این سوال مطرح است که این دو ویژگی تا چه در کشورهای بلوک شرق سابق که از نظام کمونیستی وارد این اتحادیه شده‌اند نتیجه‌مند بوده‌اند و میزان رضایت و نارضایتی مردم این کشورها از تحول بزرگ بیست سال گذشته چگونه است؟
سطح و ساختار متفاوت سیاسی و فرهنگی و اقتصادی کشورهای یادشده و فاصله‌ی متفاوتشان از غرب اروپا و تاثیرپذیری از روندهای آن، مانع از آن است که بتوان به پرسش‌های یادشده پاسخی عمومی و یک دست داد. تحلیل های میدانی و نظرسنجی‌های متفاوتی که در این زمینه انجام شده‌اند نیز بر همین امر گواهی می‌دهند. در تازه‌ترین
نظرسنجی تحقیقی در این باره که توسط موسسه‌ی معروف «پیو»ی آمریکا (Pew Research Centers) انجام شده، مجموعاً شان و اعتبار دمکراسی و نظام اقتصاد بازار در اروپای شرقی در قیاس با سال ۱۹۹۱ کاهش یافته است. این کاهش در کشورهایی مانند بلغارستان و مجارستان به ترتیب ۲۴ و ۱۸درصد بوده است. فساد موجود در سیستم اداری و حکومتی، کندی در بهبود وضعیت عمومی اقتصادی و چالش‌های سیاسی دامنه‌دار میان احزاب این کشورها که بعضا به سنگربندی خیابانی آنها علیه یکدیگر منتهی شده طبعاً در کاهش یادشده بی‌تاثیر نبوده‌اند. این در حالی است که در لهستان تمایل به سیستم سیاسی چند حزبی با یک افزایش ۴ درصدی به ۷۰ درصد رسیده است.
در کشورهای اروپایی خارج از اتحادیه اروپا وضعیت تا حدود زیادی متفاوت است. بنا به یافته‌های پیو، در اوکراین تنها ۳۰ درصد مردم درک و دریافتی مثبت از سیستم چند حزبی دارند، امری که شاید بتوان آن را با چالش‌ها و بحران‌های سیاسی ممتد سال‌های اخیر این کشور که «انقلاب نارنجی» مدلول و تداوم‌بخش آن بوده است، مرتبط دانست. در خود روسیه، اقبال به دمکراسی در قیاس با سال ۱۹۹۱، ۸ درصد کاهش یافته و به ۵۳ درصد رسیده است.
در زمینه اقبال مردم اروپای شرقی به نظام بازار آزاد، نظرسنجی تحقیقی پیو تصویری تقریباً یک دست ارائه می‌کند که حکایت از کاهش این اقبال دارد، هر چند که سطح این کاهش در نقط مختلف متفاوت است. برای مثال در مجارستان گرایش عمومی به اقتصاد بازار آزاد نسبت به سال ۱۹۹۱، ۳۴ درصد کاهش یافته و به ۴۶ درصد سقوط کرده است. ولی در بخش شرقی آلمان کاهش یادشده در حدود ۴ درصد بوده و هنوز ۸۲ درصد مردم نگاهی منفی نسبت به اقتصاد بازار ندارند.

نمونه‌ای به نام آلمان شرقی

اگر دیوار برلین در گستره‌ی بین‌المللی و در عرصه‌ی اروپا نمادی از تعارض میان دو بلوک شرق و غرب به شمار می‌رفت، در خود آلمان همچون سدی بود که ۲۸ سال ساختار سیاسی، فرهنگی و اجتماعی متفاوت در شرق و غرب این کشور را که پیامد جنگ جهانی دوم بود، تحکیم و تصلب بخشید و قسماً به ایجاد کلیشه‌های ذهنی دیرپا در نگاه مردم دو طرف نسبت به یکدیگر، راه برد. از همین رو، ۲۰ سال پس از فروپاشی این دیوار هنوز هم موضوع هم‌سطح‌شدن استانداردهای زندگی و نوع نگاه مردم و احساس‌ روانی‌اشان به تحولاتی که پس از وحدت دو آلمان در زندگی‌اشان به وجود آمده یک دست و یکسان نیست.
بنا به یک نظرسنجی تازه که شبکه‌ی دوم تلویزیون آلمان انجام داده است گرچه بیش از ۸۰ درصد پرسش‌شوندگان در شرق و غرب آلمان در مجموع از فروپاشی دیوار و وحدت کشورشان خشنودند، ولی ۵۷ درصد آنها ( ۶۱ درصد در شرق و ۵۶ درصد در غرب) بر این باورند که هنوز هم تفاوت‌ها میان دو بخش آلمان وجه غالب را دارند. ۴۰ درصد اشتراکات را بیشتر می‌دانند، رقمی که نسبت به ۱۹۹۵، ۱۴ درصد افزایش نشان می‌دهد. این در حالی است که بنا به یک نظرسنجی انجام‌شده از سوی موسسه‌ی تحقیقاتی علوم اجتماعی برلین- براندنبورگ، ۲۱ درصد مردم شرق آلمان بر این عقیده‌اند این تفاوت‌ها تا چند دهه‌ی دیگر هم از بین نخواهند رفت. همین نظرسنجی می‌گوید که ۶۰ درصد پرسش‌شوندگان به رغم خشنودی از وحدت، نه در نظام کنونی آلمان و نه در نظام آلمان شرقی احساس یک زندگی راحت را نداشته‌اند. آنها البته به آزادی‌های فردی و آزادی بیان در سیستم آلمان غربی اهمیت می‌دهند، در عین حال، خدمات کودکستانی، بهداشتی و آموزشی در آلمان شرقی سابق را هم قابل تقدیر می‌دانند. درک و دریافت‌های مشابه‌ای را در آمارهای مربوط به رضایت از زندگی هم می‌توان مشاهده کرد: ۴۴ درصد پرسش‌شوندگان در شرق آلمان از زندگی خود ابراز رضایت کرده‌اند. ۳۲ درصد از این عده وضعیت زندگی خود را خوب توصیف کرده‌اند.
نظرسنجی تازه شبکه اول تلویزیون آلمان نیز نتایج تقریباً مشابه‌ای را به دست داده است. بنا به این نظرسنجی، ۵۸ درصد پرسش‌شوندگان برآنند که پیامدهای مثبت وحدت آلمان بر نکات منفی آن می‌چربند. با این همه ۶۴ درصد پرسش‌شوندگان در بخش شرقی آلمان گفته‌اند که میزان بی‌عدالتی‌ها در پی وحدت این بخش با بخش غربی، افزون‌تر شده است. در غرب آلمان این رقم ۴۳ درصد است.

ادامه‌ی ناآمادگی برای سیاست‌ورزی

در نگاهی به نظرسنجی‌های تازه می‌توان دریافت که اکثر نارضایتی‌ها در شرق آلمان از روندهای اقتصادی و اجتماعی پس از وحدت این بخش با غرب آلمان، به گروهی سنی ۵۰ تا ۶۰ ساله‌ها، اقشار کم‌درآمد، روستانشینان و زنان و مردان مجردی که به تنهایی عهده‌دار سرپرستی فرزندان خود هستند و نیز به افراد ناکام در یافتن کار مربوط می‌شود. در برابر، فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌ها، صاحبان شغل‌های آزاد، ساکنان شهرهای بزرگ و اقشار پردرآمد شرق آلمان از وحدت آلمان و تعمیم نظام آلمان غربی بر شرق این کشور، رضایت بیشتری دارند.
به لحاظ شخصی و روانی نیز فروپاشی دیوار برلین بخش‌هایی بسیار بزرگی از مردم آلمان شرقی را بیش از پیش به این سو سوق داده است که پناه و راحت خود را در مناسبات خانوادگی و اشتغالات شخصی بجویند و فعالیت‌ها و رقابت‌های اجتماعی و سیاسی که قبل از سقوط دیوار شکلی صوری داشت، کماکان نسبت به غرب آلمان نازل‌تر باشد. این که بخش بزرگی از وزیران کابینه‌های دولت‌های محلی در شرق آلمان را اعضای غربی احزاب سراسری تشکیل می‌دهند و این که شرق آلمان با ۱۷ میلیون جمعیتش (یک پنجم جمعیت آلمان) در کابینه‌ی سراسری جدید تنها آنگلا مرکل (صدراعظم) را به عنوان نماینده خود دارد به عنوان شاهدی از فعالیت‌های نازل حزبی و رشدنیافتگی لازم برای دولتمداری در بخش شرق آلمان تلقی می‌شود. این در حالی است که در خود شرق آلمان «نگاه از بالای غربی‌ها به شرقی‌ها» و «احساس پیروزی» آنها بر شرق نیز در محدودبودن دامنه‌ی عرض اندام شرقی‌ها در گستره‌های یادشده بی‌تاثیر تلقی نمی‌شود.

وجه مشترک به رغم بدبینی‌ها

در مجموع می‌توان گفت که ارائه‌ی یک تحلیل عمومی و واحد در باره‌ی روندهای مثبت و منفی که پس از سقوط دیوار برلین در شرق اروپا انکشاف یافته‌اند به سختی ممکن است. ولی در کنار موارد مشترکی مانند بهبود محیط زیست، این مشابهت نیز کم و بیش وجود دارد که شهروندان کشورهای یادشده اینک می‌توانند بر خلاف دوره‌ای که دیوار برلین و دیگر نمادهای ضدآزادی برقرار بودند، بدون دغدغه‌ی زندان و محرومیت‌های اجتماعی، در باره‌ی خوب و بد روندها، رویدادها، تصمیم‌گیری‌ها و در باره‌ی کارنامه و صلاحیت مسئولان در سطوح خرد و کلان اظهارنظر کنند، آنها را به انتقاد و چالش بگیرند و اصلاحشان را خواستار شوند. به نظر نمی‌آید که بدبین‌ترین شهروندان به تحولات ۲۰ سال گذشته نیز به این حد از پیشرفت در دمکراسی و حقوق بشر بی‌اعتنا باشند و بهبود وضعیت کنونی را در نبود این دستاوردها قابل تحقق بدانند.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد