logo





آلفرد مک کوی

آیا ۲۰۲۵ سال ۱۹۸۴ تازه ای است؟

ترجمه‌ی احمد سیف

جمعه ۲ خرداد ۱۴۰۴ - ۲۳ مه ۲۰۲۵



اکثر ما می‌توانیم حداقل چند صحنه ناراحت‌کننده از رمان ضدآرمان شهری جورج اورول، ۱۹۸۴ را به یاد بیاوریم: عشق اجباری‌ای که برای دیکتاتور شبح‌گونه، برادر بزرگ، خواسته می‌شد؛ انعطاف‌پذیری واقعیت ها در وزارت حقیقت؛ یا شعارهای تیره‌وتار حزب حاکم مانند «جنگ صلح است، آزادی بردگی است.» اما برای من، تصویر آزاردهنده‌تر از همه — که نخستین بار در دبیرستان کتاب را خواندم — «دو دقیقه نفرت» بود؛ لحظه‌ای که در آن تصاویر تهدیدآمیز روی صفحه‌های غول‌پیکر، جمعیت را تحریک می‌کردند.

تنها پس از ۳۰ ثانیه، اورول نوشت: «وجد هیولایی از ترس و کینه‌توزی، اشتیاق به کشتن، شکنجه، خرد کردن صورت‌ها با پتک، مانند جریان برق در میان جمعیت جاری می‌شد و حتی برخلاف اراده، آن‌ها را به دیوانگانی فریادزن و چهره‌کج تبدیل می‌کرد.» همین که آن لحظه های نفرت ادامه یافت، آن چه ظاهر شد، تصویر «سرباز اوراسیایی بود که گویی در حال پیشروی است، بزرگ و هولناک، مسلسلش در حال شلیک، و طوری از سطح صفحه بیرون می‌پرید که برخی در ردیف‌های جلویی از روی صندلی‌هایشان می‌پریدند.»

سرانجام، وقتی «ردیف به ردیف مردانی با چهره‌های بی‌احساس آسیایی… به صفحه آمدند» و این دو دقیقه نفرت به اوج ترسناک خود رسید، چهره برادر بزرگ پدیدار شد، «سرشار از قدرت و آرامشی مرموز» و تماشاگران فریاد زدند: «ای نجات‌دهنده من!» و در یک آواز کند و عمیق و آهنگین فریاد زدند: «بی-بی!... بی-بی!»

زیرا همان‌طور که اورول توضیح داد، مردم اوشینیا «در حال جنگ با اوراسیا و متحد با ایستیشیا» بودند. به‌صورت رسمی، «اوشینیا همیشه با اوراسیا در جنگ بود» که «نماینده شر مطلق» بود. با این حال، بااندکی بالاو پائین کردن حافظه، قهرمان داستان، وینستون، «به‌خوبی می‌دانست که تنها چهار سال پیش اوشینیا با ایستیشیا در جنگ و با اوراسیا متحد بود».

این، به نوعی، ترس نهایی اورول بود: جهانی تقسیم‌شده به سه بلوک قاره‌ای بزرگ، که بشریت در بند رهبران همه‌قدرت‌مند مانند برادر بزرگ، در جنگ‌های بی‌پایان با دشمنانی دائماً در حال تغییر گرفتار شده‌اند. هرچند اورول این کتاب را نزدیک به ۸۰ سال پیش در ۱۹۴۸ منتشر کرد — فقط دو سال پیش از مرگش — امروزه، در دوران رئیس‌جمهور دونالد ترامپ، این خیال تخیلی او به طرز نگران‌کننده‌ای در حال تبدیل‌شدن به تصویری واقعی از وضعیت ژئوپلیتیکی کنونی ماست و این موضوع (حداقل برای من) واقعاً ترسناک است.

استراتژی سه‌قاره‌ای

در میان سیلی از بیانیه‌های گیج‌کننده و اغلب متناقض سیاست خارجی که تقریباً روزانه از کاخ سفید ترامپ منتشر می‌شود، چارچوب کلی استراتژی ژئوپلیتیکی عملی او با سرعتی شگفت‌انگیز شکل گرفته است. به‌جای حفظ اتحادهای امنیتی متقابل مانند ناتو، ترامپ ظاهراً ترجیح می‌دهد جهانی تقسیم‌شده به سه بلوک منطقه‌ای عمده، که هر یک تحت رهبری فردی قدرتمند مانند خودش اداره شود — روسیه که برکشورهای پیرامونی اش دراروپا مسلط است، چین هم قدرت مسلط در آسیاست، و ایالات متحده در نسخه‌ای از دژ آمریکایی، بر تمام آمریکای شمالی (از جمله، البته، کانال پاناما) حاکم می باشد. بازتابی از «تنفر از مفت‌خورهای اروپایی» که وزیر دفاعش به آن اشاره کرد، و نفرت ذاتی دولتش از اتحادیه اروپا، ترامپ این استراتژی سه‌قاره‌ای را به بهای اتحاد سنتی فراآتلانتیکی، یعنی ناتو، دنبال می‌کند — همان اتحادی که از ابتدای جنگ سرد، بنیان سیاست خارجی آمریکا بوده است.

میل ترامپ به سلطه‌ی نهایی در سطح قاره‌ای، به تلاش‌های ظاهراً عجیب اما از منظر ژئوپلیتیکی قابل‌درک او معنا می‌دهد؛ مانند ادعای تصاحب گرینلند به‌عنوان بخشی از ایالات متحده، بازپس‌گیری کانال پاناما، و حتی تبدیل کانادا به «پنجاه‌و‌یکمین ایالت.» در روز ششم ریاست‌جمهوری‌اش، ترامپ به خبرنگاران حاضر در هواپیمای ایر فورس وان گفت: «فکر می‌کنم مسئله‌ی گرینلند با ما حل می‌شود. فکر می‌کنم آن را خواهیم داشت.» سپس افزود: «واقعاً نمی‌دانم دانمارک چه حقی نسبت به آن دارد. اما اگر اجازه ندهند، این کار کاملاً خصمانه خواهد بود، چون برای محافظت از جهان آزاد است.» پس از آنکه معاون رئیس‌جمهور، جی.دی. ونس، سفری هوایی به پایگاهی دورافتاده در گرینلند داشت و اعلام کرد که مردم آن «در نهایت با ایالات متحده همکاری خواهند کرد»، ترامپ تأکید کرد که هرگز گزینه‌ی استفاده از نیروی نظامی را برای تصاحب بزرگ‌ترین جزیره‌ی جهان، از روی میز کنار نمی‌گذارد.

وقتی به همسایه‌ی شمالی‌اش نگاه می‌کنیم، ترامپ بارها گفته که تبدیل کانادا به ایالت آمریکا باعث می‌شود «مردم کانادا مالیات بسیار کمتری بپردازند... دیگر مشکلی با ارتش نخواهند داشت.» او در نخستین هفته‌های ریاست‌جمهوری‌اش، تعرفه‌ای ۲۵ درصدی بر تمام واردات از کانادا و مکزیک وضع کرد، که به سرعت موجی از جنگ‌های تجاری با متحدان قدیمی به راه انداخت. در پاسخ، جاستین ترودو، نخست‌وزیر وقت کانادا — که ترامپ او را «فرماندار» (به‌معنای فرماندار آن ایالت ۵۱ام) خطاب می‌کرد — در نطقی احساسی اعلام کرد رئیس‌جمهور آمریکا می‌خواهد «اقتصاد کانادا را به‌طور کامل نابود کند، چون آن‌وقت الحاق ما ساده‌تر خواهد شد».

در نطق تحلیفش در ژانویه گذشته، ترامپ همچنین گلایه کرد که «کانال پاناما... احمقانه به کشور پاناما داده شده، در حالی که ایالات متحده... بیش از هر پروژه‌ای برای آن هزینه کرد و ۳۸ هزار جان در ساخت آن از دست رفت.» او افزود: « باما با این هدیه احمقانه ای که دادیم که هرگز نباید داده می‌شد خیلی بد رفتار شد ، و پاناما به وعده‌اش به ما عمل نکرد... و از همه مهم‌تر، چین کانال پاناما را اداره می‌کند. و ما آن را به چین ندادیم.» سپس با تشویق حضار گفت: «ما آن را به پاناما دادیم و حالا داریم پس‌اش می‌گیریم.» جای تعجب ندارد که مارکو روبیو، در نخستین سفر خود به‌عنوان وزیر خارجه، به پاناماسیتی رفت و رئیس‌جمهورش، خوزه رائول مولینو را تحت فشار قرار داد تا از طرح کمربند و جاده چین خارج شود.

در مجموع، دیدگاه ترامپ چیزی است شبیه به یک قاره ی آمریکای دژمانند — با الحاق سرزمین‌های شمالی کانادا و گرینلند، در حالی که مکزیک را به‌دلایل نژادی به‌عنوان کشوری جدا اما تابع، محصور می‌کند. سپس با کنار گذاشتن اتکا به پیمان‌های دفاعی چندجانبه و با کنترل مسیرهای قطبی، دولتش مرزی دفاعی دور گرینلند و درون اقیانوس اطلس شمالی ترسیم می‌کند، کانال پاناما را به‌عنوان سنگر جنوبی بازمی‌گرداند، و سلطه‌ی نظامی بر سراسر اقیانوس آرام را حفظ می‌کند. هر یک از این مؤلفه‌ها، بالقوه بستر درگیری خواهد بود، به‌ویژه در اقیانوس آرام که آمریکا همچنان با چالش دائمی از سوی چین روبه‌روست.

ویران‌سازی نظم جهانی

پس از آغاز دور دوم ریاست‌جمهوری‌اش در ژانویه ۲۰۲۵، ترامپ دراجرای استراتژی سه قاره ای خود، با سرعتی چشم‌گیر به ویران‌سازی پایه‌های نهادی «نظم بین‌المللی مبتنی بر قواعد» که آمریکا از پایان جنگ جهانی دوم از آن حمایت می‌کرد، پرداخته است. در روز دوم آوریل، که آن را «روز رهایی» نامید، در باغ رز کاخ سفید فهرستی از تعرفه‌ها را اعلام کرد که تا ۴۹ درصد می‌رسید. نشریه فارین پالیسی نوشت این تصمیم «اقتصاد جهانی‌ای را که آمریکا از ۱۹۴۵ ساخته، در هم خواهد شکست» و هفته‌نامه اکونومیست این اقدام را «آغاز جداسازی کامل آمریکا از نظم تجاری جهانی» دانست.

ترامپ با نامیدن سازمان توسعه بین‌المللی ایالات متحده (USAID) به‌عنوان «فاسد» و ادعای نادرست اینکه «از ارسال ۵۰ میلیون دلار برای خرید کاندوم برای حماس در غزه جلوگیری کرده»، تقریباً همه‌ی طرح‌های بشردوستانه این نهاد را لغو کرد. او ۵۸۰۰ برنامه را حذف کرد، از جمله ارائه جیره غذایی برای یک میلیون پناهجوی روهینگیا در بنگلادش، پیشگیری از مالاریا برای ۵۳ میلیون نفر در سراسر جهان، و واکسیناسیون فلج اطفال برای میلیون‌ها کودک.

او همچنین با دستورهای اجرایی متعدد، پخش‌کننده جهانی صدای آمریکا را به این بهانه که رادیکال هستند، تعطیل کرد (هرچند فعلاً قاضی این تعطیلی را متوقف کرده)، از سازمان جهانی بهداشت خارج شد، و برای دومین بار از توافق آب‌وهوایی پاریس کناره‌گیری کرد. علاوه بر آسیب‌های وارده به جوامع فقیر در سه قاره، تعطیلی اکثر برنامه‌های USAID، ابزار اصلی قدرت نرم آمریکا را از کار انداخته و چین را به شریک اصلی توسعه‌ای در حداقل ۴۰ کشور تبدیل کرده است.

با کنار گذاشتن توافق آب‌وهوایی پاریس، ترامپ عملاً تضمین کرده است که ایالات متحده از هرگونه نقش رهبری در مهم‌ترین مسئله پیش روی جامعه جهانی — یعنی تغییرات اقلیمی و تهدید بالقوه برای حیات سیاره — کناره‌گیری می کند. در نتیجه‌ی این اقدام، جای خالی‌ای ایجاد شده که ممکن است چین با ارائه‌ی یک رهبری اقلیمی باثبات و در تضاد با «یک‌جانبه‌گرایی تهاجمی» ترامپ در دوران دوم «حفاری کن، حفاری کن»، پر کند.

بازتابی از بیزاری ترامپ از ائتلاف‌های چندجانبه، نخستین ابتکار مهم سیاست خارجی‌اش در دوره دوم ریاست‌جمهوری، تلاش یک‌جانبه برای پایان دادن به جنگ روسیه و اوکراین بود. در تاریخ ۱۲ فوریه، او مذاکرات صلح را از طریق تماس تلفنی «طولانی و بسیار پربازده» با ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، آغاز کرد و توافق نمودند که «تیم‌های ما فوراً مذاکرات را آغاز کنند.»تا پایان همان ماه، این چرخش به‌سوی مسکو منجر به دیداری تلویزیونی در دفتر بیضی‌شکل شد که در آن ترامپ، رئیس‌جمهور اوکراین، ولودیمیر زلنسکی را مورد حمله لفظی قرار داد و گفت: «یا معامله می‌کنید یا ما بیرون می‌رویم، و اگر ما بیرون برویم، خودتان باید بجنگید. فکر نمی‌کنم قشنگ بشه.»

این رویکرد یک‌جانبه نه تنها توان دفاعی اوکراین را تضعیف کرد، بلکه ناتو را نیز بی‌اعتبار ساخت — ائتلافی که در سه سال گذشته با گسترش عضویت و ظرفیت نظامی‌اش، از مقاومت اوکراین در برابر تهاجم روسیه حمایت کرده بود. در واکنش به «شوک اولیه» ناشی از این خیانت بی‌سابقه، اروپا به‌سرعت ۱۶۰ میلیارد دلار برای تقویت صنایع تسلیحاتی خود، با همکاری کانادا (که میلی به تبدیل شدن به ایالت پنجاه‌و‌یکم ندارد) و اوکراین، اختصاص داد تا در آینده اتکای خود به تسلیحات آمریکایی را کاهش دهد.حتی اگر دولت ترامپ به‌طور رسمی از ناتو خارج نشود، دشمنی مداوم او با بند دفاع جمعی آن، ممکن است این ائتلاف را تضعیف یا بی‌اثر کند — به‌ویژه که ترامپ اخیراً از پاسخ ولادیمیر پوتین به ابراز دوستی‌هایش «بسیار عصبانی» و «به‌شدت ناراحت» شده است. این خود نشانه‌ای است از اینکه روابط آمریکا در بخش بزرگی از اوراسیا ممکن است به‌زودی به‌طرز نگران‌کننده‌ای دچار بی‌ثباتی شود.

نبرد برای حاشیه‌ی آرام

در منطقه‌ی آسیا-اقیانوسیه، استراتژی جدید جهانی ترامپ از هم‌اکنون در حال فشار آوردن بر ائتلاف‌های دیرینه‌ی آمریکا است. در آغاز دور دوم ریاست‌جمهوری‌اش، حضور ایالات متحده در منطقه بر سه دسته پیمان دفاعی استوار بود: پیمان AUKUS با استرالیا و بریتانیا، گفت‌و‌گوی امنیتی چهارجانبه (با استرالیا، هند، و ژاپن)، و زنجیره‌ای از توافق‌های دوجانبه دفاعی از ژاپن تا فیلیپین . با این حال، بیزاری ترامپ از ائتلاف‌های نظامی، تمایل او به تحقیر متحدان، و اعمال تعرفه‌های تنبیهی بیشتر بر صادرات کشورهای هم‌پیمان، قطعاً موجب تضعیف این روابط و در نتیجه کاهش قدرت آمریکا در منطقه خواهد شد.

اگرچه دولت نخست ترامپ به‌خاطر جنگ تجاری با چین شناخته می‌شود، موضع او نسبت به جزیره تایوان مبهم بوده است. او در ژوئن گذشته گفت: «فکر می‌کنم تایوان باید برای دفاع از خود به ما پول بدهد... می‌دانید، ما مثل یک شرکت بیمه هستیم.» با این حال، وزیر دفاع او، پیت هگست، پس از آغاز دور دوم ریاست‌جمهوری، در یک راهبرد موقت اعلام کرد: «جلوگیری از تصاحب نهایی تایوان توسط چین، تنها سناریوی راهبردی اصلی پنتاگون است» و این یعنی آمریکا باید بخشی از نیروهای خود را از اروپا به آسیا منتقل کند.

نشانه‌هایی از تعهد به تایوان به‌صورت ارسال کمک‌های نظامی به مبلغ ۸۷۰ میلیون دلار و افزایش تعرفه‌ها و کنترل‌های فناوری علیه چین ظاهر شده است. اگر پکن واقعاً به تایوان حمله نظامی کند یا — همان‌طور که محتمل‌تر به‌نظر می‌رسد — محاصره‌ی اقتصادی فلج‌کننده‌ای بر آن تحمیل کند، ترامپ خود را میان عقب‌نشینی استراتژیک یا جنگی ویرانگر با چین خواهد یافت.

از دست دادن تایوان، موقعیت آمریکا را در امتداد حاشیه اقیانوس آرام خواهد شکست و ممکن است نیروهای دریایی‌اش را تا «زنجیره دوم جزایر» — از ژاپن تا گوام — عقب براند، که ضربه‌ای بزرگ به نفوذ ژئوپلیتیکی آمریکاست. به بیان دیگر، حتی در درون استراتژی سه‌قاره‌ای ترامپ، بخش غربی اقیانوس آرام همچنان منطقه‌ای پرچالش بین پکن و واشنگتن باقی می‌ماند، و احتمال درگیری نظامی در این رقابت بزرگ قدرت، همچنان بالا خواهد بود.

پسماندی از ویرانی

با احتمال اندک موفقیت، تلاش ترامپ برای راهبرد دژ آمریکایی احتمالاً پس‌مانده‌ای از ویرانی بر جای خواهد گذاشت — از جمله زوال قدرت جهانی آمریکا، تخریب نظم فعلی جهانی، و آسیب به میلیون‌ها انسانی که زمانی از کمک‌های بشردوستانه آمریکا بهره می‌بردند. تلاش او برای تثبیت کنترل بر آمریکای شمالی، با مقاومت شدید در اتاوا روبه‌رو شده، جایی که کانادا با سرعت تلاش دارد به طرح توسعه دفاعی اروپا بپیوندد.

در حالی که بیزاری دولت ترامپ از ائتلاف‌های رسمی و تحمیل تعرفه‌های حمایتی باعث تضعیف روابط دیپلماتیک با متحدان سنتی در آسیا و اروپا خواهد شد، چین و روسیه به‌احتمال زیاد در مناطق خود نفوذ بیشتری کسب خواهند کرد. از منظر راهبردی، این آغاز یک عقب‌نشینی مرحله‌ای ایالات متحده از سنگرهای نظامی‌اش در دو سوی اوراسیا — اروپا و آسیا — خواهد بود، که نفوذ دیرینه‌اش را بر این قاره عظیم و پرقدرت کاهش می‌دهد.

با تضعیف پیمان‌های نظامی و آشفته شدن روابط تجاری آمریکا به‌دلیل جنگ‌های تعرفه‌ای، احتمالاً تا پایان دوره دوم ترامپ در سال ۲۰۲۹، نفوذ بین‌المللی ایالات متحده به‌طور چشمگیری کاهش خواهد یافت.

در این میان، همان‌طور که ترامپ مردم آمریکا را از یک «دو دقیقه نفرت» به «دو دقیقه نفرت» دیگر می‌برد — از اروپایی‌های مفت‌خور، پانامایی‌های دروغ‌گو، ونزوئلایی‌های شرور، سیاه‌پوستان آفریقای جنوبی، نهادهای بشردوستانه‌ی فاسد، مهاجران غیرقانونی، و کارکنان تنبل فدرال — می‌توان روی یک چیز حساب کرد: او ما را به‌سوی مسیری می‌برد که به‌طرز ترسناکی یادآور رمان 1984 است. مگر اینکه، همانند شخصیت وینستون در رمان اورول، بسیاری از ما «عاشق برادر بزرگ» شویم، قانون اساسی کهنه‌مان را کنار بگذاریم، و به دعوت‌های مکرر ترامپ برای انتخاب دوباره‌اش، برای دوره‌ای سوم، در دنیایی گرفتار در گرداب جنگ، آشفتگی تجاری و بحران اقلیمی، پاسخ مثبت دهیم.

اصل مطلب را به انگلیسی دراین لینک بخوانید.
https://fpif.org/is-2025-the-new-1984/




نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد