logo





چشمِ اسفندیارِ اپوزیسیون

سه شنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۲۰ مه ۲۰۲۵

مسعود نقره کار

masoud-noghrekar5.jpg
یکی را از مشایخ شام پرسیدند از حقیقتِ تصوّف؛ گفت:
پیش از این طایفه‌ای در جهان بودند به‌ صورت پریشان و به‌معنی جمع،
اکنون جماعتی هستند به‌صورت جمع و به‌معنی پریشان.
"سعدی"

چرا طیف های سیاسیِ اپوزیسیون گریزان از گفت و شنیدِ دموکراتیک، همکاری، همگرایی، ائتلاف، اتحاد و وحدت هستند؟ چرا نمرۀ همکاری، ائتلاف و اتحاد اپوزیسیون در حرف ۲۰ و در عمل یک صفر کَله گنده است؟ تا کی قرار است هم گوشت یکدیگر بخوریم هم استخوان هایمان را ؟

در نظر و حرف پاسخ از نگاه من روشن است:

اختلال و بیماریِ فرقه گرایی و هژمونی طلبی ازبزرگترین عواملِ وجود پراکندگی و جدایی گفتار و کردار اپوزیسیون هستند. در بروز این اختلال و بیماری دین و مذهب، ایدئولوژی های دین گونه، آسیب ها و بحران های سیاسی، فرهنگی و روانی( فردی و اجتماعی) نقش دارند.

فرقه گرایی، سکتاریسم، گروه گرائی افراطی و‌"کالت"گرایی و تا حدودی " هژمونی طلبی" پدیده هایی حدودا" مشابه با مرزهایی مشترک و سّیال هستند که با دین و مذهب، عقاید وایدیولوژی های دین گونه همخانه اند. در عرصه سیاست فرقه گرایی نوعی انحصار‌طلبی و گفتمان سلطه و قدرت است که احزاب و سازمان‌های سیاسی در مبارزه و رقابت‌های تشکیلاتی و سیاسی به آن‌ روی می‌آورند و دخیل می‌بندند.

گرایش فکری، و منش و روشِ غالب بر فرقه ها گروه گرایی، خود محوری، خود حق پنداری، عدم مدارا و عدم تحمل و پذیرش غیرخودی ست، هم‌فکران و هم نظرانی که گروه خود را برترین و بهترین می‌پندارند و با دیگران به شرطی همکاری می کنند که نظر و خواست‌شان از سوی "دیگران" پذیرفته و به آن تمکین و اقتدا شود. تفکری بسته و محصور که فاصله گیری و جدائی ازگروه‌های اجتماعی و جامعه، هراس از غیر خودی، نفی و حذف دیگری از ویژگی های آن است.

فرقه و اهالیِ فرقه خود را صاحب حقیقت می‌پندارد و منافع مادی و معنوی خود را بر منافع مادی و معنوی و مصالح گروه‌های دیگر در جامعه ترجیح می‌دهند، دیگران یا می باید تابع و پذیرندۀ فرقه باشند یا در صورت عدم پذیرش نفی و حذف خواهند شد. فقدان تفکر آزاد و آزاد اندیشی، فقدان پرسشگری، تعبد و باور به یقین بُنمایه‌های فرقه و الگوهای بنیادین شکل گیری فرقه‌اند.

ساختار تشکیلاتی و سلسله مراتب نیزدرفرقه‌های گوناگون تفاوت‌ها دارد. در برخی فرقه‌ها رهبر یا یک شخصیت کاریزماتیک و خودکامه سبب شکل گیری فرقه می‌شود، ساختاری که هرمی‌ ست. دربعضی فرقه‌ها یک باور یا ایده دینی- مذهبی، سیاسی یا فلسفی پایه‌های برپائی فرقه‌اند. حیات ِ فرقه قائم به مرید سازی، پذیرش قداست رهبر فرقه و ذوب شدن در رهبر و پیشوا است. مخالفت با رهبری و فرقه و یا خواست تغییر نظر و فکر و رفتار، و جدا شدن از فرقه با واکنش‌های متفاوت فرقه نسبت به فرد و یا جمع همراه خواهد بود، که از حذف فیزیکی تا خشونت زبانی، از توهین و تحقیر تا اتهام زنی و ترور شخصیت را دربرمی گیرد. راه گسست و جدائی از فرقه بدون تاوان و مجازات متصور نیست.

دیدگاه‌های روانشناسانه در تبیین و ارزیابی ماهیت و عملکرد فرقه نقش شخصیت فرقه گرا، که شخصیتی ناپایدارو فاقد اتکا به نفس و نیازمند تکیه گاهی تا به او هویت واتکا به نفس بدهد را پراهمیت می‌دانند. فرقه گرا شخصیتی ست به دنبال جای و جایگاهی تا به حساب آید و امیال وخواست‌های روانی و رفتاری‌اش تامین و ارضا شود. ناکامی، یأس و ناامیدی، فقدان احساس امنیت روانی زمینه‌های مناسبی برای پرخاشگری از سوئی و افسردگی و درخودفرورفتن از سوی دیگر است، این عوامل در کنار خودشیفتگی بدخیم، توهم خودبزرگ بینی و حس شایستگی و منزلتی فراتر از دیگران، در گرایش به فرقه گرائی و فرقه زدن نقش دارند

شخصیت هائی که می‌پندارند به شناخت حقیقت دست یافته‌اند و آن را ازآنِ خود کرده‌اند، همراه با حس برتری و اقتدار نسبت به دیگران، تمایل بیشتری به فرقه زدن دارند. روش‌های تهییجی و تحریک احساسات، بویژه تحریک حس شیفتگی به خودی‌ها و بیزاری و نفرت به غیر خودی‌ها منش و روش فرقه سازان است.

تاکتیک‌های روانی و به کارگیری روش‌های کنترل فکرو ذهن، تلقین رابطه مراد و مریدی، تبدیل کردن فرد به گروگان فرقه و موجودی مطیع وفرمانبر، تضعیف توان دفاع روانی فرد تا حد نابودی سازوکارهای مقاومت در برابر هرآنچه نادرست می‌پندارد، نمونه هائی از این نوع روش‌‌‌ها هستند.

فرقه گرایی در بین احزاب وسازمان‌ها و تشکل های سیاسی ایرانی، و در درون این احزاب و سازمان ها وجود داشته و دارد. بسیاری از احزاب وسازمان‌های سیاسی فرقه‌های ایدئولوژیک‌ و جریان های آلوده به فرهنگ و نگاه مذهبی و ایدئولوژی‌های مذهب گونه اند. این دست جمع‌های با تفکر بسته، دگم و منجمد را انشعاب‌های مسالمت آمیز و غیر مسالمت آمیزِ فرقه‌ای هم درمان نکرده و نمی‌کند. فرقه گرایی و دسته بندی در احزاب و سازمان‌های سیاسی همیشه از اختلاف نظر و سیاست، و تمکین نکردن به خط‌مشی و برنامه و اساسنامه رسمی حزب یا سازمان سیاسی سرچشمه نمی‌گیرد، رقابت‌های ناسالم، حسادت، دشمنی‌های شخصی، توهم و جاه طلبی‌های سیاسی، خود خواهی‌ها و خود محوری‌های بیمارگونه، حفظ روابط و ضوابط سنتی و غیر دموکراتیک عوامل بروز جدائی و فرقه زدن هستند. برای تفکر و اندیشگی بسته‌ی فرقه گرا، کیش شخصیت و قربانی کردن همه آمال‌ها و آرمان‌های انسانی در راه حفظ جایگاه فرقه‌ای خود و فرقه اصل است. فقر فرهنگ دموکراتیک درکنارسستیِ دانش سیاسی و سوء استفاده از موقعیت سازمانی و تقدیس مناسبات سانترالیستی وقبیله‌ای، فکر و اندیشه فرقه ساختن را تقویت می‌کند.

فرقه بستر رشد و جزیره ثبات سیاست بازان خودشیفته و متوهم است. الگوهای کهن و نادرفرقه‌های مذهبی و جنبش‌های فرقه‌ای که تاثیر اجتماعی داشتند و گاه به نهضت‌های سیاسی و اجتماعی بدل شدند، ملکه فکر این دست سیاست بازان فرقه گرا ست.

قبول و پذیرش این واقعیت که فرقه گرائی و فرقه زدن از مشکلات مهم جنبش سیاسی در میهن مان است، راه را برای شناختِ بیشتر و دقیق تر چرائی و چکونگیِ پدیداریِ پدیده فرقه گرائی هموار می‌سازد. رهیافت‌های روانشناسانه و جامعه شناسانه در رابطه با باور، نگرش و انگیزه‌های گرایش به فرقه گرائی را نشان خواهد داد و راه حل مساله و درمان اختلال را ممکن می سازد. آسیب شناسی فرقه گرائی و نقش آن بر جنبش سیاسی در خارج ازکشور نیز نشان از نقش مخرب فرقه گرائی به عنوان مانعی اساسی در راهیابی و برون رفت از پراکندگی اپوزیسیون حکومت اسلامی در خارج از کشور و دستیابی به همگرائی و همبستگی دارد.

نقد، نفی و انحلال فرقه‌های سیاسی، فرقه هائی که منافع خود را برتر از منافع جامعه و مردم می‌دانند، می‌تواند راهگشا باشد، مشروط به اینکه همراه با ارائه و جایگزینیِ طرح هائی نو درعرصه فکر وعمل برای همگرائی و همبستگی سراسری و عمومی باشد. در این میانه رهبران مادام العمر می باید دست از منابر فرقه ایِ خودساخته بردارند و راه را برای نسلی تازه نفس و جوان هموار سازد. همگرائی وهمبستگی‌ِ فراگیر، جمع جبری حزب ها و سازمان‌های سیاسی و یا " همه با هم" خمینیستی، که منظور" همه با من" بود، نیست، "همه با همِ" خمینیستی، خدعۀ فرقه گرایانه است.
فرهنگ و اخلاقِ حزبی و سازمانی موجود، دراکثرحزب‌ها وسازمان‌ها ناکارآمد و نارسا ست، در نگاهی رفتار‌شناسانه، رفتار غیر‌دموکراتیک و سانترالیستی و غلبه روابط و مناسبات مراد و مریدی دردرون جریان‌های سیاسی فرقه گرا و در مناسبات با دیگرجریان‌های سیاسی چشمگیر است.

موازی سازی‌های فرقه گرایانه بیگانه با پلورالیسم سیاسی‌اند، تعادل سیاسی در میان احزاب و سازمان های سیاسی را بهم ریخته و بر روند همگرائی و همبستگی خدشه وارد می کنند.

نقش آموزش و آگاهی دادن درباره فرقه و فرقه گرائی، و روشنگری درباره فرقه‌های سیاسی موجود که با پویائی، تغییر و زایندگی بیگانه‌اند، در شناخت بیشتر این بلیه و حل و درمان آن مؤثر خواهد بود.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد