logo





چرا جامعه ایران برنمی‌خیزد؟

چهار شنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۴ مه ۲۰۲۵

محمد حسین صدیق یزدچی

پرسش بعدی: مشکل ما کجاست و چگونه گشوده می‌شود؟

۱. مشکل ما در وابستگی ماست.

ما بسته و وابسته به نیروها و قوایی موهوم و ماورایی هستیم. ما آزادی را نمی‌شناسیم، درست به این دلیل که آویزان و تابع "غیر" هستیم. این "غیر" گاه اهورامزداست، گاه مهر، گاه الله، گاه تجلی زمینی او چون علی و اولادش، و زمانی دیگر نماینده‌ای از سوی مقدسان.

برای ما، «انسان» به معنای «عبد» است؛ یعنی بنده، یعنی اطاعت. اطاعتی گوسفندوار از فرمان‌های نیروهایی ناشناخته که نه ماهیت‌شان را می‌دانیم، نه چیستی‌شان را. اما کسانی مدعی‌اند که این نیروها را نمایندگی می‌کنند—آدم‌هایی مانند خود ما—و از لحظه‌ی تولد تا گور، ما تابع این مدعیان نیابت از امر مقدس هستیم.

۲. بیش از یک قرن است که برخی نخبگان جامعه‌ی ما کوشیده‌اند نظمی نو، متفاوت از نظم موجود سنتی، ایجاد کنند.

اما این تلاش‌ها اغلب ناکام مانده‌اند. آخرین و بزرگ‌ترین این شکست‌ها، انقلاب ۱۳۵۷ بود. چرا؟

زیرا «نظم نوین» بر اصولی استوار است که با مبادی تاریخی و فرهنگی ما در تضاد کامل‌اند.

این نظم نوین مبتنی بر «دموکراسی» است. و دموکراسی چیست؟

دموکراسی، در یک کلمه، یعنی «خودبنیادی» (autonomie).

خودبنیادی به این معناست که انسان خود فرمانروای خویش است، زیرا به قوه‌ای ادراکی به نام «عقل» مجهز است—ابزاری برای شناخت، تشخیص، و تمییز امور.

با عقل است که انسان طبیعت و جامعه را می‌شناسد، زندگی‌اش را سامان می‌دهد، و فرهنگ و تمدن می‌آفریند.

با عقل است که انسان ارزش‌های نو می‌سازد و روابط اجتماعی را متحول می‌کند.

ما ایرانیان نیز در تاریخ فکری‌مان این قوه‌ی حیاتی را شناخته‌ایم.

اما خطایی بزرگ و مخرب در فهم ما از عقل وجود داشته و همچنان ادامه دارد:

ما «عقل» را نه مستقل، بلکه تابع می‌دانیم—تابع قوایی موهوم چون خدا و مقدسات.

با این توضیح، بازمی‌گردیم به پرسش آغازین: مشکل کلیدی ما کجاست؟

مشکل در این است که ما ایرانیان، در وجه غالب، خویشتن‌بنیاد نیستیم.

ابزار طبیعی و عقلانی خود را به کار نمی‌گیریم، زیرا عادت کرده‌ایم—یا بهتر بگوییم، فرهنگ‌مان ما را عادت داده—که در مواجهه با مشکلات، به «غیر» پناه ببریم.

این «غیر» گاه خداست، گاه مقدسان، گاه نایبان آنان، و زمانی دیگر قدرت‌های بیگانه: شاه، شیخ، رهبران فرهمند، یا حتی قدرت‌هایی چون آمریکا.

ما، به طور غالب، آدم‌های آویزان هستیم.

در انقلاب ۵۷ چرا نتوانستیم از استبداد شاهی و زنجیرهایش رها شویم؟

و مهم‌تر، چرا به زنجیرهایی بسیار سهمگین‌تر گرفتار آمدیم؟

چون چشم عقل طبیعی‌مان را بستیم و رهایی را در آویختن به نمایندگان همان زنجیرهای تاریخی جستجو کردیم—یعنی روحانیت.

پس، راه گشودن این مشکل چیست؟

از بیداری جمعی ما آغاز می‌شود.

از اراده‌ی ما برای آن‌که خویشتنِ خود را راهبر خود بدانیم.

یعنی همان چیزی که «خرد جمعی» نام دارد.

و بدانیم که جستجوی هر نوع رهبری نمادین—خواه شیخ، خواه شاه، خواه فرهیخته‌ای دانا—نیز نوعی «آویزان شدن» است.

و این یعنی تداوم در ظلمت‌های تاریخی.

۸ مه ۲۰۲۵
پاریس
م.ح. صدیق یزدچی


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد