logo





چرا جامعه ایران برنمی‌خیزد؟
چند پرسش

پنجشنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۸ مه ۲۰۲۵

محمد حسین صدیق یزدچی

پرسشی هست. اینکه : به رغم چهل و پنج سال قتل و جنایت و تخریب و آشوب بی وقفه و نابودی آب و خاک و غارت آشکار ثروتهای طبیعی و سرکوب بی وقفه ی ابتدایی ترین خیزش‌ها و درخواست تامین حقوق اولیه آزاد ملّت از سوی باندهایی تبهکار و جنایت پیشه بنام جمهوری اسلامی، چرا مردم ایران اما حرکتی عمومی فراگیر سرزمینی و پایدار برای متلاشی کردن نظام نه سیاسی بلکه جنایتکار و غارتگر حاکم " ولایت فقیهی" بوجود نمی آورند؟ مشکل کجاست؟ آیا مشکل ناشی از نبود اپوزیسیونی منسجم و مناسب نیاز مقطع تاریخی امروز است؟ یا مشگل ژرف‌تر و بسیار ژرف تر است؟

درنگهای من در شناخت و فهم خصلت ها یا ویژگی های ساختار فرهنگی و سیاسی تاریخ فکری ایرانی نشان می‌دهد که عامل یا عوامل سقوط ها و فرودها و چاله های ژرف در برابر حرکت‌های محدود و غیرشفاف عمدتا سیاسی سد یا سد و پنجاه سال اخیر میهن مان، برآمده از ویژگی های فرهنگ عمومی و پایدار و استوار استبدادی و پیش مدنی و مطلق " دین بنیاد" ایرانی ست. یک چیز را باید در باره ی ساختار حکومتی ایرانی از کهن ترین زمان مثلا عصر هخامنشی تا عصر حاضر در نظر داشته باشیم. اینکه : در ایران هرگز سازمان سیاسی به مثابه " نهادی سیاسی " آنگونه که در سیته های یونانی کهن یا عصر باستان رومی شکل گرفته وجود نداشته. عنصر معنابخش ذهنیّت/ esprit ایرانی در همه تاریخ اش " امر قدسی" یا " امر آسمانی" بوده. اینکه : نگاه ایرانی از آغاز تاریخ اش تا امروز " آسمانی بنیاد" بوده و هنوز است. این آسمان یکبار اهورا یا مزداست. یا مهر است یا الله است. و هر یک از آنها بنابر دوره ی تاریخی شان مظهری زمینی دارند که او را نمایندگی می کنند. مثلا شاه در سنت دین کهن یعنی مزدیسنایی ایرانی مظهر اهورا یا مزدا یا هر نام دیگری ست. در عصر اسلامی همو او " پادشاه" مظهری از " الله" اسلام است. که در هر حال آن امر یا آن بهره ی قدسی " فرّه" یا " فرّه ی ایزدی" نامیده می شود.

اما " امر سیاسی " یا " حکومت" یا " دولت" به معنی " اتا/ état" آنگونه که در فرهنگهای واقع گرا مثل یونان کهن یا روم باستان تا ادوار بعدی شکل می گیرد, ماهیّتا پدیده ای زمینی ست. در این فرهنگها چون حکمرانی یا حکومتگری پدیده ای ست زمینی و مربوط به خود انسانها، طبعا و ضرورتا " حق سیاسی" یا " حق مدیریّت سیته" و بعدها جامعه، متعلّق به خود انسانها و اعضاء جامعه ست. در چنین جامعه و نظامات آن هر چه بوده یا باشد، فقط اراده یا خواست طبیعی خود آدمها یا اعضاء جامعه ملاک تعیین سرنوشت جامعه است. به سخنی هیچ عنصر مافوق اراده ی طبیعی و آزاد انسانها یا اعضاء جامعه دخالت یا مشارکتی ندارند.

اینگونه است که جامعه به " سیته ی سیاسی" یا " جامعه ی سیاسی " مبدّل می شود. چنین پدیده ای و چنین تحوّلی هرگز در جامعه ی ایران پیش و بعد از اسلام آن دیده نمی شود. در جامعه ی ایران در همواره ی تاریخ اش، پیش و بعد از اسلام تا امروز، "قدرت فرمانروایی" و نه مدیریّت به مثابه " مشارکت اعضاء جامعه یا شهروندان"، ناشی از قدرتی ماورائی یا مقدّس بوده و نه برآمده از خواست و اراده ی آزاد و واقع گرای اعضاء جامعه یا عموم شهروندان. در ایران پادشاه فرمانروای یگانه و مستبّد و مطاع [ اطاعت شده] بوده. زیرا اراده ی پادشاه و فرمان او فرمان الهی بوده. بر همین مضمون سخنی مثل " چه فرمان یزدان چه فرمان شاه" رایج گشته. واقع امر آنکه در فهم ایرانی یا همان ذهنیّت ایرانی چون شاه بهره ور از فرّه ی ایزدی ست، طبعا اراده اش مطاع است و خواست اش خواست الهی ست که باید اطاعت شود. حال این خداوند می خواهد مزدا یا مهر باشد یا الله یا خدای زمینی اش پیامبر و ولیّ علی الاطلاق یا صاحبان ولایت.

این چکیده ی درک و فهم ایرانی ست از امر سیاسی. از کهن ترین عصر تا امروزه روز و حال و حاضر. چیزی که نزدیک به نیم قرن است به شکل " ولایت ولّی فقیه" بجای " شاه" یا " سلطان" مقّدرات ایرانیان بعنوان خس و خاشاک را برعهده دارد.

بدین گونه ما در ایران هرگز نه جامعه ای مدنی داشتیم و نه شهروند و شهروندان و نه حقوق مدنی یا حقّ سیاسی. با اینهمه بخشی محدود از جامعه ی ایران خیزشی بنام جنبش مشروطه را در سد و اندی سال پیش بوجود آوردند که هدف شان ایجاد جامعه ی مدنی بود. هدف ابداع جامعه ای سیاسی بود. جامعه ای که مقدرات آنرا " اراده ی آزاد" و " خواست بدون قیّم" مردم یا اعضاء جامعه تعیین می کند. به دو علّت چنین پدیده ای یعنی " جامعه ی سیاسی" یا جامعه ی مدنی در ایران شکل نگرفت. دلیل نخست آنکه برای توده ی ایران مفهومی بنام " انسان آزاد بدون قیّم" یعنی " انسان مستقل بر پای خویش ایستاده" یا " انسان آزاد از مبدئی غیبی" ابدا قابل فهم نبود. از این‌رو ایرانیان در هیچ یک از جنبش های سد سال اخیر نتوانستند ایده ی سیاسی را کانون و محور مبارزه ای قرار دهند که به پیدایش " جامعه ای مدنی/ سیویل" یا " آزاد" برسد.

اما انقلاب ایران سال ۱۳۵۷. ایرانیان در انقلاب بهمن ۵۷ جای شاه چونان بهره ور از " فرّه ی ایزدی" را با " ولیّ فقیه" چونان نماینده ی " ولّی مطلق" یا " امام معصوم" یا همتای آسمانی و زمینی " الله " عوض کردند. انقلاب ۵۷ فقط یک جابجایی یک نماد " شاه" با نماد دیگر " ولیّ فقیه" بود. همین و نه چیزی بیش.

بدین ملاحظات ایرانیان مرد و زن و پیر و جوان و شهری و روستایی و غنّی و فقیر یا همه و همه و همه خراشیدند و به کوچه و خیابانهای شهر و روستا آمدند و شاه آن نماینده ایزدی را که سر از فرمان ایزد باز زده بود به پایین کشیدند و نماینده ی دیگر آسمان یعنی " الله" و نماینده الله زمینی یا تجلّی اش " ولّی مطلق" را بنام " ولّی فقیه" جانشین" آسمان یعنی اهورا یا مزدا یا الله گرداندند.‌

حال و امروز پرسش این است که : چرا بعد اینهمه فجایع و جنایت ها و اینهمه سقوط ها و رسیدن جامعه به آستانه ی فروپاشی مطلق چرا و چرا جامعه بر نمی خیزد؟ ما در کجای تاریخ مان ایستاده ایم؟ مردم ایران در انتظار چه هستند؟ به سخنی مشکل کلیدی ما امروز و دقیقا هم امروز کجاست و مشکل ما از کجا گشوده می شود و اصلا گشایشی هست؟

در تحلیلی دیگر می کوشم به این مشکل و پرسش اساسی پاسخ دهم.

۸ می ۲۰۲۵
پاریس
م. ح. صدیق یزدچی


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد