افلاطون به نوعی زیبائی متعالی یا مطلق معتقد است که در دنیایِ ایده ها وجود دارد. نقاط عمده برای فهمِ پدیدۀ زیبا در نزدِ وی در زیر میاید:
١-ذات زیبایِ متعالی
برای افلاطون زیبائیِ واقعی (مطلق) نه آن چیزیست که در اشیاء زیبا (گل زیبا، آهنگ زیبا) یافت میشود. زیبائی از نظر او به خودی خود در دنیایِ ادراک، دنیایِ ایده ها وجود دارد . این زیبائی، کامل، همیشگی و تغییر ناپذیر است. چیزهایِ زیبائی که در دنیایِ محسوسات مشاهده میکنیم از این رو زیبا هستند که پاره ای از زیبائی ایده آل و متعالی را در خود دارند.
درک این زیبائی ذاتی، تجاربی فراتر از لذّتی است که از مشاهدۀ چیزهای زیبا حاصل میشود.
٢-ارتباطِ زیبائی با حقیقت و نیکی
افلاطون این زیبائی واقعی را عاری از پیوند با نیکی و حقیقت نمیداند. زیبائی واقعی با نیکی و حقیقت پیوستگی تنگاتنگ دارد. این هرسه با یکدیگر سه گانه ای از ارزشهای متعالیند.
در گفتارهائی افلاطون ، زیبائی را بُروزی درخشان از نیکی و حقیقت میخواند و بر آنست که آنچه واقعأ زیباست نیکو و بر حق هم هست.
٣-عروج به زیبائیِ متعالی:
در کتابِ ضیافت، افلاطون مسیری را مینماید که ما را به تدریج به درک زیبائیِ متعالی نائل میسازد. راهی که معمولأ با عشق آغاز میشود.
در ابتدایِ راه ما شیفتۀ زیبائیِ اندامِ معشوقیم و سپس زیبائیِ اندامهای دیگر ما را بخود جلب میکند. پس از آن نوبت به زیبائی روح، زیبائیِ قوانین و نهادها میرسد و در نهایت در بالاترین درجه به مشاهدۀ زیبائی متعالی نائل میشویم.
این عروج یک راهپیمائی فیلسوفانه و تلاشی روحانی برای رهائی از ظواهرِ محسوس و رسیدن به حقیقت است.
٤-هماهنگی و تناسب:
هرچند که زیبائیِ متعالی بالاتراز دنیایِ محسوس قرار میگیرد افلاطون میپذیرد که این زیبائی غالبأ با هماهنگی، تناسب و تعادلِ بین قسمتها همراه است.
هر آنچه که منظّم و متقارن است و اندازه ای متعادل دارد معمولأ زیبا دیده میشود.
بطور خلاصه، در نظر افلاطون زیبائی واقعی ایده ای بی هیچ کاستی و جاودان ، و منشآ تمام زیبائی هائی است که در دنیایِ محسوسات مشاهده میکنیم. وجودِ این زیبائی متعالی با نیکی و راستی پیوند دارد و دستیابی بدان هدفِ نهائیِ جستجوئی فیلسوفانه و عاشقانه است.
یک نمونه بسیار خوب از زیبائی متعالیِ افلاطونی زیبائی گزاره هایِ ریاضی است.
قضیۀ فیثاغورث را در نظر بگیریم:
مربّعِ وتر برابر است با جمعِ مربعات دو ضلع دیگر:
a2+b2=c2
زیبائیِ این گزاره با حواسِ پنجگانه دریافت نمیشود. آن را نمیشود دید، لمس کرد یا شنید. اشکالِ هندسی که برایِ نمودنِ آن در دنیایِ محسوسات ترسیم میشوند نمایشی کامل و دقیق نیستند.
زیبائیِ آن در ساختار هندسی، ضرورت منطقی و جهان شمولی آن نهفته است. این رابطۀ بین اضلاعِ مثلثِ راست گوشه همه جا و هر زمان (در حیطۀ هندسۀ اقلیدسی) درست است و به مشاهدات این شخص و آن شخص بستگی ندارد. این گزاره نظم و هماهنگیِ درونیِ دنیایِ اعداد و اشکال را آشکار میسازد.
این زیبائی با چشمِ خرد مشهود میگردد. فهمِ اثباتِ این قضیه، درک انسجام مراحل اثبات و یقین به نتیجۀ آن همان رضایت روحانی را بدست میدهد که از مشاهدۀ زیبائی احساس میکنیم. این زیبائی، زیبائی یک اندیشۀ منظّم وزیبائیِ فهم است.
به همین ترتیب دیگر مفاهیم ریاضی، برای نمونه عدد طلائی (٦٨/١) و نسبتهایِ هماهنگ که با استفاده از آن در طبیعت و آثار هنری پدیدار میشوند از شمارِ زیبائیِ متعالی اند. این نوع زیبائی تنها به نمود محسوس خود بستگی ندارد بلکه از کمال و هماهنگی در تناسبات بر میاید.
به عبارتِ دیگر زیبائی متعالی یا معرفتی آن زیبائی است که روان با ممارست و به سبب هوش و خرد کشف میکند. این زیبائی در نظم، درستی و هماهنگی ایده ها نهفته است. احکام ریاضی به سبب استحکام و جهان شمولیشان نمونه ای چشمگیر از این زیبائی اند.
از دریافتِ نظراتِ شما خوشحال خواهم شد.
homaeeomid@yahoo.fr