دموکراسی آمریکا با بحرانی بیسابقه روبروست. پیروزی دوم ترامپ چیزی فراتر از یک شکست سیاسی ساده یا نشانهای از قطببندی سیاسی است — این پیروزی به معنای حملهای نظاممند به واقعیت مشترک و پاکسازی تدریجی حقیقت عینی است.
آمریکا اکنون آنچه را که پژوهشگران «فرا-نرمالسازی»(۱) مینامند تجربه میکند — کودتایی خاموش علیه واقعیت که در آن واقعیت با نسخهای مصنوعی و مهندسیشده جایگزین میشود و شهروندان را در وضعیتی گیجکننده و غیرواقعی گرفتار میسازد. این توهم گسترده اجتماعی که میلیونها نفر در نتیجه رسانههای تبلیغاتی و اطلاعات نادرست در مقیاس صنعتی به «واقعیتهای جایگزین» باور دارند، برای آمریکاییها پدیدهای نوظهور است. اما سابقه تاریخی دارد: ساختن واقعیت جعلی در اتحاد جماهیر شوروی.
در دهه پایانی شوروی، شهروندان در تناقضی عجیب زندگی میکردند: میدانستند دولت درباره فروپاشی کشور دروغ میگوید، اما میدانستند مقاومت بیفایده است. با وجود فساد گسترده و زندگی تقریباً نیمی از جمعیت در فقر، حکومت همچنان وانمود میکرد همهچیز خوب است. مردم در این داستان دروغین اشتراکی شرکت میکردند، نه از سر باور، بلکه چون مواجهه با فروپاشی ترسناکتر از ادامه تظاهر بودند.
این پدیده — فرا-نرمالسازی — توسط انسانشناس «آلکسی یورچاک» در کتاب مهمش «همهچیز برای همیشه بود، تا اینکه دیگر نبود» نامگذاری شد. برخلاف تبلیغات ساده، فرا-نرمالسازی به معنای فریب نهادینهشده است؛ جایی که دروغها بهطور سیستماتیک در ساختارهای اجتماعی ادغام میشوند. در چنین سیستمهایی حتی نخبگان سیاسی هم میدانند اوضاع خراب است، اما همه همچنان نمایشی از نرمال بودن اجرا میکنند چون هیچکس نمیتواند جایگزینی قابلتصور را در ذهن تصور کند. آدام کرتیس در مستند خود به نام فرانُرمالسازی به بررسی ارتباط این مفهوم با دموکراسیهای غربی پرداخت و هشدار داد که واقعیت هرچه بیشتر «بدتر و عجیبتر» میشود، چرا که اختلالات بنیادین در حال چرکین شدن هستند.
آمریکا اکنون همه نشانههای کلاسیک فرا-نرمالسازی را بروز میدهد. حقیقت عینی هر روز دستنیافتنیتر میشود. چارچوبهای تحلیلی مهم کنار گذاشته میشوند و تئوریهای توطئه ارزانقیمت جای آنها را میگیرند. واقعیت در دریای پادکستها، کلیپهای تیکتاک، و گفتمانهای سیاسی بر اساس میمها غرق میشود. ساختار اطلاعاتی ایالات متحده به جایی رسیده که دروغ نهتنها رایج، بلکه ساختاری و حیاتی شده است؛ چون سیاستمداران ناتوان از حل بحرانها هستند.
در دوره اول ریاست جمهوریاش، ترامپ این تحریف واقعیت را با دروغهای سازمانیافته تجسم بخشید: اعلام اینکه انتخابات قانونی «دزدیده شده»، جلوه دادن کیفرخواستهای جنایی بهعنوان آزار سیاسی، رد علم تغییرات اقلیمی بهعنوان «حقه چینی ها»، و ادعا اینکه بیماری همهگیر که بیش از یک میلیون آمریکایی را کشت، بهطور جادویی «ناپدید» خواهد شد. هر یک از این دروغها مثل آجرهایی برای ساختن هزارتویی زندانیکننده بودند؛ بهطوری که حتی آنهایی که میتوانستند دیوارهای دروغ را ببینند، احساس ناتوانی در ویران کردنش داشتند.
۶ ژانویه
شاید عمیقترین نمونه این تحریف واقعیت، بازنویسی ترامپ از کودتای ۶ ژانویه باشد. توانایی او در فریب دادن ۹۰٪ جمهوریخواهان برای باور اینکه آن شورش خشونتآمیز صرفاً «بازدیدی توریستی» توسط «تماشاگران» بوده که پلیس کنگره آنها را «بغل و بوس» کرده، حیرتانگیز است.
این جعل آگاهانه تاریخ از دو جهت نیازمند بررسی دقیقتر است: نخست، بسیاری از آمریکاییها نمیدانند که پنج افسر پلیس جان خود را از دست دادند؛ دوم، یادآوری این قهرمانان میتواند راهنمای خروج ما از این هزارتوی فرا-نرمال باشد.
هاوارد لیبنگود، جفری اسمیت، کایل دیفریتاگ، گانتر هاشیدا — چهار افسر پلیسی که پس از دفاع از کنگره در ۶ ژانویه، خودکشی کردند. آنها برای حدود پنج ساعت با شجاعت با جمعیت خشن مقابله کردند، برخی آسیبهای جسمی جدی دیدند، اما این زخمهای روحی بود که آنها را کشت.
وزارت دادگستری بهطور رسمی مرگ لیبنگود و اسمیت را در حین انجام وظیفه به رسمیت شناخت و پیوند مستقیم میان آسیبهای روانی آن روز و خودکشیهای بعدیشان را تأیید کرد. دیفریتاگ و هاشیدا که تقریباً شش ماه بعد خودکشی کردند، به دلیل محدودیت بوروکراتیک ۴۵ روزه، از این شناسایی رسمی محروم شدند — گویی آسیب روانی باید به مهلتهای کافکایی پایبند باشد.
در مرکز این تراژدی، برایان سیکنیک قرار دارد، افسر پلیسی که در جریان حمله دچار سکته شد و در ۷ ژانویه درگذشت. او که با اسپری مواد شیمیایی مورد حمله قرار گرفته بود، جان خود را فدا کرد و احتمالاً جان بسیاری از اعضای کنگره را نجات داد.
در سال ۲۰۱۶، ترامپ با افتخار گفته بود میتواند «در وسط خیابان پنجم بایستد و به کسی شلیک کند» بدون اینکه رأی از دست بدهد. اما واقعیت از این هم بدتر بود: او خشونت جمعی را تحریک کرد که به مرگ چند افسر، زخمی شدن حدود ۱۴۰ پلیس، و نزدیک شدن به فروپاشی دموکراسی آمریکا انجامید. رای دهندگان نه فقط به او امکان دادند تا از پاسخگوئی قانونی فرارکند بلکه با انتخاب او برای دوره دوم به او پاداش دادند.
در اولین روز بازگشتش به کاخ سفید، ترامپ با امضای یک فرمان اجرایی که حدود ۱۵۰۰ نفر از شورشیان ششم ژانویه را عفو میکرد – افرادی که در واقع باید بهدرستی «تروریستهای داخلی» نامیده شوند – سنتهای چندصدساله ریاستجمهوری را درهم شکست. در حالی که خانوادههای پنج افسر هنوز در سوگ عزیزانشان هستند که دردفاع از ساختمان کنگره درامریکا درگذشته اند، عاملان آن خشونتها آزاد شدند. انریکه تاریو (رهبر پراد بویز) و استوارت رودز (بنیانگذار اوثکیپرز)، که به ترتیب به ۲۲ و ۱۸ سال زندان محکوم شده بودند، در میان ۱۴ رهبر شبهنظامی آزادشده بودند. پس از آزادی، هر دو نفر بدون هیچ نشانهای از پشیمانی، خواهان انتقام ترامپ شدند. تاریو گفت: «موفقیت، انتقام است.»
برای مایکل فنون، افسر پلیسی که از ساختمان کنگره بیرون کشیده شد، بیهوش مورد ضرب و شتم قرار گرفت و چند بار با شوکر به گردنش زدند (که باعث حمله قلبی او شد)، این عفوها فقط یک تصمیم سیاسی نبود — آنها تهدیدی برای جان او بودند. چهار مهاجمی که تقریباً او را کشتند ودرمجموع به 30 سال زندان محکوم شده بودند، اکنون آزاد در خیابانها قدم میزنند. فنون با لحنی فرسوده و دلسرد، چیزی گفت که نشانهای از شهروندی در جامعهای فرا-نرمال است:
«حاکمیت قانون در این کشور مرده است. عدالت کیفری در این کشور مرده است.»
نگاه به گذشته، حرکت به سوی آینده
در حالی که ترامپ ایالات متحده را وارد دوران بهاصطلاح «عصر طلایی» خود میکند، او آغاز به تخریب نهادهای محافظ دموکراسی کرده و کشور را با نسخهای از فرا-نرمالسازی به سبک مگا(۲) (MAGA) آشنا میسازد. بهای چشمپوشی از واقعیت — از آزادسازی بیش از هزار تروریست داخلی گرفته تا همسویی با دیکتاتورهایی چون ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه —چیزی کمتر از یک فاجعه تمامعیار نیست.
بیایید به یاد پنج قهرمان جانباخته در ششم ژانویه شمعی روشن کنیم. باشد که نور آنها در چهار سال پیش رو، چراغ راهی باشد برای عبور شهروندان از میان امواج اطلاعات غلط، گمراهکننده و تبلیغات سیستماتیکی که از سوی دولت ترامپ منتشر میشود. باشد که این نور، یادآور شکنندگی دموکراسی و وظیفه فوری برای حفاظت از آن باشد. فداکاری آنان بیمعنا خواهد بود اگر مردم آمریکا برای دفاع از ارزشهایی که آنها به خاطرش جان باختند، قیام نکنند.
آمریکاییها باید با عمل مقاومت کنند.اعتراض کنید.سازماندهی کنید . این واقعیت جعلی را نپذیرید. این تجربه نزدیک به ۲۵۰ ساله در حکمرانی دموکراتیک، وابسته به اراده جمعی برای دفاع از حقیقت عینی در برابر کسانی است که میخواهند آن را با دروغهایی سودجویانه خود جایگزین کنند. همانطور که بنیامین فرانکلین هشدار داد: «شما یک جمهوری دارید—اگر بتوانید حفظش کنید.»نامهایشان را به خاطر بسپارید و دلیل مرگشان را فراموش نکنید:
هاوارد لیبنگود. جفری اسمیت. کایل دیفریتاگ. گانتر هاشیدا. برایان سیکنیک.
مقاله را به انگلیسی دراین لینک بخوانید.
https://fpif.org/trumps-soviet-coup-against-reality/
_______________________
1- Hypernormalisation
2- Make America Great Again