آنچه اکنون کردستان ایران نامیده می شود، بخش کوچکی از کل مناطق کردنشین است که چندین قرن متوالی تحت حاکمیت سلسله محلی «اردلان» اداره شده و به همین خاطر اصطلاحا«کردستان اردلان» یا« کردستان سنه» نامیده می شده است.
علیرغم اهمیت و جایگاه رفیع سلسله ی اردلان در تاریخ سیاسی کرد، چگونگی و زمان دقیق تشکیل این سلسله در هاله ای از ابهام قرار دارد. بر اساس آن چه در منابع اندک و نه چندان معتبر موجود به چشم می خورد گویا این سلسله به همت شخصی به نام «قباد» که بعدها ملقب به «بابا اردل» یا «قباد اردل» شده است، در سال ۶۵۶ هـ . ق (۱۲۵۸ م) مقارن با حمله ی هلاکوخان به بغداد و فروپاشی سلسله ی عباسیان تشکیل گردیده است.
به اعتبار همین منابع بابا اردل به پاس مشارکت در تصرف بغداد از طرف هلاکوخان، به رسم تیول یا اقطاع و یا هر شرایط دیگری که بر ما معلوم نیست، حکومت بر منطقه ای را که بعدها کردستان اردلان نامیده شد به دست آورد و در همان سال وفات یافته و پسرش « کلول» به جای او نشسته است.
مورخ پرآوازه ی کرد شرف خان بدلیسی قباد اردل یا بابااردل را اصالتاً از کردهای دیاربکر میداند و تصریح میکند که وی پس مهاجرت از دیاربکر مدتی را در میان «گوران» ها زیسته است. لیکن گ. ب . آکوپف (هاکوپیان) محقق ارمنی در مقاله ی ارزشمند خود موسوم به «کردان گوران» معتقد به اصالت گورانی سلسله ی اردلان است. این محقق نام «اردلان» را مرکب از «ارد+آلان» می داند. «ارد» یک واژهی اصیل کردی به معنی سرزمین است که معرب آن «ارض» می باشد. «آلان» نیز به اعتقاد وی تطور یافته ی واژه ی «آلان و اران ایران» است. البته واژهی آلان یا اران به معنی کوهستان و ییلاق نیز به کار رفته است و اتفاقاً یکی از نواحی تحت سلطهی این سلسله «آلان» نامیده شده که اکنون محل آن معلوم نیست، لیکن ممکن است خاستگاه اولیهی اردلانها بوده باشد.
تاریخ اردلان لااقل تا زمان نهمین حاکم این سلسله، یعنی مأمون بیک که احتمالاً در سال ۸۶۲ هـ . ق (۱۴۵۸ م) جانشین پدرش گردیده، یعنی به مدت بیش از دو قرن نامعلوم و بسیار مخدوش است و در منابع متقدم تاریخ اردلان، از جمله اثر ارزشمند ماه شرف خانم، غیر از نام حکام هیچ مطلب دیگری، حتی سالهای حکومت و مناطق و نواحی تحت حکومت آنان به چشم نمیخورد.
سنواتی که نویسندگانی چون آیت الله مردوخ و دیگران در این مورد به دست دادهاند را بایستی با تردید بسیار تگریست زیرا هیچ سند تاریخی قابل توجهی ندارد و بیشتر مبتنی بر حدس و گمان است.
ماه شرف خانم در واپسین سال حکومت مأمون بیک (سال ۹۰۰ هـ . ق، ۱۴۴۹م) برای نخستین بار از نواحی و مناطق تحت حاکمیت اردلانها نام میبرد که عبارتند از: زلم، گل عنبر، سمیران، هاوار، دودان، نوسود، نوی، مریوان، تنوره، اورامان، مهربان، کلو، کلاش و نشکاش، سروچک، قره داغ، الان و شهرزور.
قابل ذکر است که در سال مورد بحث هیچ کدام از نواحی مذکور به غیر از شهرزور، که آن هم بسیار بعید است که تحت حاکمیت اردلانها بوده باشد، از اهمیت چندانی برخوردار نبوده و در بهترین حالت روستاهای کوچکی بیش نبودهاند.
تردید من در مورد شهرزور نیز به این جهت است که اردلان ها از همان ابتدا به جای شهرزور که از زمان ساسانیان یک شهر تمام عیار به شمار می رفت، درکوههای مجاور این شهر یعنی کوهستان زلم، قلعهای به همین نام احداث نموده، در آن قلعه موضع گرفتند و تا سال ۱۰۴۶ هـ . ق (۱۶۳۶م) که سلیمان خان اردلان قلعهی مذکور را ویران کرد، حکام متعدد اردلان یکی پس از دیگری در این قلعه استقرار می یافتند.
از قلعهی زلم گذشته، با نگاهی به تاریخ اردلان روشن خواهد شد که حکام این سلسله، تا زمان سلیمان خان، به مدت بیش از چهار قرن و نیم، یعنی از سال ۶۵۶ هـ . ق تا ۱۰۴۶ هـ . ق اساساً سلسلهای «قلعه نشین» بوده اند نه «شهر نشین» که ساخت و بازسازی مداوم قلعههای چهارگانه ای زلم، پالنگان، مریوان و حسن آباد و استقرار خانهای اردلان در این قلاع چهار گانه میتواند دقیقاً بیانگر شیوهی حکمرانی آنان باشد. بهویژه که تمامی این قلعه ها از نوع قلعه های کوهستانی / نظامی بوده و در مکانهای صعب العبور و بر فراز کوههای مرتفع بنا شدهبودند.
بنابراین نبایستی به این قلاع به عنوان مراکز سیاسی / اداری نگاه کرد. به عبارتی می توان گفت سلسله ی اردلان تا سال ۱۰۴۶ هـ . ق (سال احداث شهر سنندج) به مدت چهار قرن و نیم اساساً فاقد یک مرکز اداری / سیاسی بودهاست.
با این وصف نبایستی از نظر دورداشت که «قلعه نشینی» اردلانها دست کم در دهههای نخست حاکمیت این سلسله، عارضهی اجتناب ناپذیری بود که دلایل آن را بایستی در شرایط تاریخی و مناسبات واپس ماندهی حاکم بر جامعه ی کرد جستجو نمود.
لیکن حکام این سلسله نیز به ویژه تا سال مورد بحث به جز جنگ و ستیز مداوم با عشایر منطقه و خان های متنفذ اورامان که حاضر به پذیرش سلطه ای آنان نبودند و هرازگاهی به قیام می پرداختند، و لشکر کشی دامنه دار به مناطق و نواحی هم جوار به منظور تاراج و چپاول دارایی های اندک آنان، از جمله بلباسها، گورانها، جافها، لکها و... هیچ رسالت دیگری برای خویش قایل نبودند. امری که به نوبهی خود موجب ویرانی چندین و چندبارهی معدود روستاهای منطقه، فقر هرچه بیشتر اهالی و عمیقتر شدن کینه و عداوت در میان عشایر و قبایل کرد میگردید و جامعه را به سوی واپسگرایی بیش از پیش سوق میداد.
تحت چنین شرایط و مناسباتی بی جهت نیست که مهمترین دست آورد چهار قرن و نیم حکومت سلسله ی اردلان در کردستان را می توان در ساخت چهار قلعهی زلم، پالنگان، مریوان، و حسن آباد خلاصه نمود.
این دوران طولانی چند صد ساله مصادف است با خلأ قدرت ناشی از سقوط سلسلهی عباسیان تا صفویه و رهایی ملتها و اقوامی که پیش از آن تحت سلطهی خلفای عرب از هر گونه گرایش قومی و نژادی منع شدهبودند، لیکن با سقوط عباسیان و فضای نسبتاً مساعدی که در منطقه ی ایجاد شده بود، بسیاری از اقوام و ملت های رها شده مبادرت به بازسازی هویتهای فرهنگی / قومی منکوب شدهی خویش نمودند. لیکن کردها نه تنها نتوانستند از این فرصت بی همانند تاریخی کمترین سودی ببرند، که خان ها و سران عشایر کرد، در غیاب اربابان عرب، ترک و مغول، فرصت را غنیمت شمرده و بیشترین چپاول و غارت را در حق قبایل و عشایر هم زبان و هم نژاد خویش روا داشتند.
با استقرار و ثبات سلسلههای ترک نژاد و قدرتمند صفویه در ایران و عثمانی در ترکیه، خلأ قدرت چند صد ساله خاتمه یافته و نوعی توازن قوا در کل منطقه برقرار میشود که می توان برقراری یک امنیت نسبی به ویژه در نواحی مرکزی ایران و ترکیه را از پیامدهای مثبت آن به شمار آورد. لیکن درگیریهای مرزی دامنه دار این دو دولت که عمدتأ در مرز آذربایجان و در مقیاس کمتر در خاک کردستان رخ می داد، همچنان موجب ویرانی بیش از پیش کردستان و فقر و پراکندگی عشایر کرد میشد.
به ویژه که حکام اردلان نیز با توجه به منافع کوتاه مدت خود، گاه زیر سلطه ی صفویه و گاه تحت امر دولت عثمانی درمیآمدند و هرازگاهی زمینهی لشکرکشی یکی از این دو دولت را به خاک کردستان فراهم مینمودند. تا این که سرانجام در فاصله ی سالهای «۱۰۰۰ تا ۱۰۱۰ هـ. ق» هنگامی که «هلوخان» اردلان در اوج قدرت قرار داشت و بسیاری از نواحی کردنشین عثمانی را خودسرانه تصرف کرده بود، به منظور تحکیم رابطه با دربار صفوی فرزند جوان خویش «خان احمد خان» را به عنوان گروگان به دربار شاه عباس کبیر روانه نمود و خود در قلعهی حسن آباد استقرار یافت.
حضور خان احمد خان و احتمالأ تعداد دیگری از خان های اردلان در اصفهان را میتوان فرصت تاریخی مهمی به شمار آورد که کمترین سود آن آشنایی خانها و حکام بعدی اردلان با زندگی شهری و حکومتداری نسبتاً مدرن صفویه در آن روزگاران بودهاست.
هر چند که حوادث دوران زمامداری «خان احمد خان» از سال «۱۰۲۵ تا ۱۰۴۶ هـ . ق» بر کردستان بیانگر آن است که این خان جوان، علیرغم این که سالیانی را در اصفهان زندگی کرده و یکی از خواهران شاه عباس کبیر را به همسری گرفته بود، به اندازهی کافی تربیت نشده و خوی قلعهنشینی را فراموش نکردهاست.
به هر حال خان احمد خان پس از چند سال سکونت در اصفهان در سال «۱۰۲۵ هـ . ق» با حکم ولایت کردستان که از شاه عباس دریافت کرده بود، به کردستان مراجعه کرده و به عنوان نخستین اقدام با حمایت همه جانبهی دولت صفویه تهاجم وسیعی را به مناطق شمال و غرب کردستان آغاز مینماید که قلع و قمع وحشیانهی عشایر کرد (بلباس، داسنی و خالدی) و ویران کردن و چیاول شهرهای کرد نشین (کوی، حریر، رواندوز، آمد، کرکوک و موصل) را میتوان از نتایج آن به شمار آورد.
پس از مرگ شاه عباس کبیر و روی کار آمدن شاه صفی در سال «۱۰۳۸ هـ . ق» به دلایل شخصی و خانوادگی رابطهی خان احمد خان با دربار صفویه روبه ضعف گذاشته و سرانجام به کلی قطع میشود و پس از حوادثی چند در سال ۱۰۴۶ هـ . ق (۱۶۳۶م) یکی دیگر از خانهای اردلان به نام «سلیمان خان» که وی نیز سالیانی را در دربار صفویه به سر بردهبود، با حکم شاه صفی به عنوان والی به کردستان فرستاده میشود.
سلیمان خان اردلان، با نقشه و برنامهی از پیش اندیشیده شدهای، به محض رسیدن به کردستان قلعه های زلم، پالنگان، مریوان و حسن آباد، یعنی هر چهار قلعهی مهم اردلان را ویران میسازد و به این وسیله جامعه کرد و تاریخ سیاسی آن را وارد مرحله ی نوینی مینماید که به ویژه در منطقهی مورد بحث ما، یعنی کردستان اردلان، از اهمیت بسیار زیادی برخوردار بودهاست. بنابراین علیرغم مرثیه سرایی و ناخشنودی برخی مورخین و محققین کرد که این اقدام سلیمان خان را ناشی از وابستگی و گوش به فرمانی او به دولت، (به زعم ایشان دشمن) صفویه قلمداد نمودهاند، بایستی ویرانی قلاع چهارگانه ی مذکور را به مثابه ی نماد و سمبل گذر سلسلهی اردلان و به طبع آن جامعهی کرد، از شیوه ی کهنه و بدوی «قلعه نشینی» به اشکال مدرن «شهرنشینی» به شمار آورد. زیرا سلیمان خان پس از ویرانی قلعهها، بلافاصله اقدام به بنیان نهادن نخستین شهرکل منطقه یعنی شهر سنندج می نماید.
این خان فهیم اردلان در شرایط تاریخی و اجتماعی مبادرت به احداث سنندج می نماید که عشایر دامدار(کوچندهی کرد) که به ویژه در کردستان اردلان اکثریت مطلق جمعیت را تشکیل میدادند زندگی یکجانشینی را «ننگ» شمرده و ساکنین معدود روستاهای منطقه را «گوران» مینامیدند که این عنوان از نظر ایشان عنوانی تحقیرآمیز به شمار میرفت.
علاوه بر این شرایط سخت اقلیمی، کمبود زمین های مسطح قابل کشت و عدم وجود امنیت پایدار و نفوذ فرقههای مذهبی منتسب به «تصوف» که مبلغ بیاعتنایی به دنیا و زندگی درویش مسلکی بودند را نیز میتوان به عنوان عوامل واپسگرایی و عدم توسعهی جامعهی کرد به شمار آورد.
تحت چنین شرایطی، علیرغم وجود تعدادی روستای کوچک پراکنده که ساکنین اندک آنها با وجود مزاحمت دایمی عشایر دامدار کوچنده به کشاورزی و باغداری اشتغال داشتند، در سرتاسر منطقهی بسیار وسیع میان شهرهای کرمانشاه در جنوب، همدان در شرق، اربیل درغرب و زنجان و ارومیه درشمال، یعنی در سرتاسر خاک کردستان اردلان و کردستان مکری، نه تنها هیچ شهری وجود نداشت که حتی یک روستای قابل توجه هم به چشم نمیخورد.
با توجه به این حقایق تاریخی تأسف انگیز، اهمیت اقدام سلیمانخان در بنیاد نهادن شهر سنندج و نقش این شهر در رشد و توسعه ی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کردستان بیش از پیش آشکار میگردد.
سلیمان خان در سال ۱۰۴۶ هـ . ق (۱۶۳۶م) احتمالأ با صلاحدید معماران و مهندسینی که از اصفهان همراه وی آمدهبودند، نیز با در نظر گرفتن ملاحظات سیاسی / امنیتی، محل روستای قدیمی «سنه» را برای احداث نخستین شهر کردستان و ایجاد یک مرکز سیاسی / اداری مدرن مناسب می یابد. زیرا در آن زمان روستای سنه جزو معدود روستاهای نسبتاً توسعه یافتهی کردستان به شمار میرفت که ساکنین آن مدت مدیدی بود از زندگی دامداری (کوچندگی) دست کشیده و به زندگی یکجانشینی و کشت و زرع روی آورده بودند.
به هر حال پس از بررسی های لازم، قلعهی حکومتی (دارالایاله) کردستان در نزدیکی روستای سنه و در محلی که بعدها باغ فردوس نامیده شد، بر فراز تپهی کم ارتفاعی بنا گردید و به زودی در پیرامون قلعه چند عمارت مسکونی و حمام و بازار نیز احداث شد.
بدین سان هستهی اولیه ی شهرسنندج، همانند بسیاری از شهرهای ایران در قرون وسطی، پیرامون قلعهی حکومتی شکل گرفت و از آن پس علاوه بر کارگزاران و کارمندان اداری و سران لشکری، بسیاری از خوانین کرد که تحت لوای حکومت سلیمان خان قرار داشتند، در شهر نوبنیاد سنندج استقرار یافتند و موجبات توسعهی روز افزون شهر را فراهم نمودند.
به ویژه که هر خان و خانزاده ای علاوه بر بستگان، دارای مباشرین، خدمت گزاران و تعدادی جنگجو و محافظ بود که اینان نیز متناسب با جایگاه و موقعیت اجتماعی، طبقاتی خود در شهر و در جوار محل سکونت اربابان خویش سکونت اختیار مینمودند.
در نتیجهی چنین فرآیندی ساختار اجتماعی جامعه ی فئودالی (عشیره ای) کردستان بیشترین تأثیر را در شکل گیری هسته ای اولیه ی شهر ایفا نمود. چنانچه محلهی قدیمی «سرتپوله» پیرامون منزل مشیردیوان و آصف، محلهی «قطارچیان» در کنار منزل وکیل، محلهی «میان قلعه» پیرامون منزل مشیر وزیری و حبیبی، محلهی «قلعه چوالان» نزدیک خانه ی معمارباشی و صادق وزیری و محلهی «آقازمان» نیز نزدیک بازار شکل گرفت که محل سکونت بازاریان و بعدها اقلیتهای مذهبی بوده است.
محله های «جورآباد» بالا و پایین هم بعدها در حاشیهی شهر به وجود آمدند که محل سکونت اقشار کم درآمد شمرده میشدند.
همراه با گسترش شهر، قلعهی حکومتی هم که از نوع «کاخ قلعه» بود وغیر از مرکزیت اداری / سیاسی، محل سکونت خانواده و بستگان نزدیک والی بود، در زمان والیان بعدی اردلان توسعه یافت و بناهای چندی به آن افزوده شد.
به ویژه سال های مقارن با حکومت امان الله خان اردلان ( امان الله خان بزرگ) (۱۲۱۴ تا ۱۲۴۰ هـ . ق) را بایستی اوج آبادانی قلعهی حکومتی دانست. وی در توسعه و آبادانی شهر نیز کوشش بسیار نمود که آثار آن هنوز هم به چشم میخورد.
احداث شهر سنندج به طور طبیعی موجبات پیدایش اقشار و طبقات اجتماعی نوینی از جمله تجار و بازاریان، کارمندان اداری، صنعت گران جزء، معماران، مزدبگیران مستقل شهری و اقشاری از این دست گردید که تا آن زمان یا اساسأ در عرصهی جامعهی کرد حضور نداشتند و یا مجال و مکانی برای عرضهی حرفه و تواناییهای خویش نمییافتند.
تجمع این اقشار اساسأ شهرنشین در سنندج موجب تحول دوگانه ی مهمی شد که بعدها تأثیر آن در سرنوشت شهر و کل منطقه ی کردستان هویدا گردید. نخست آن که زمینه ی ارتقاء حرفه ای و توسعه ی صنفی خویش را از طریق تبادل تجربه و جذب افراد جدید به حرفهی خویش فراهم نمودند و در وهلهی بعد، با توجه به افزایش جمعیت و تجمع سرمایه، به زودی تبدیل به چنان نیروی اجتماعی تأثیرگذاری گردیدند که نظر و خواست آنان در عزل و نصب کارمندان و مباشرین حکومتی و تصویب و اجرای قوانین همواره مورد توجه جدی والیان اردلان قرار میگرفت.
در این میان به ویژه جلب نظر تجار و بازاریان، هم برای والی و هم برای مباشرین حکومتی از اهمیت زیادی برخوردار بود. به خصوص که بسیاری از کارگزاران و منشیان اداری، خود نیز در تجارت دستی داشتند و با بقیه ی تجار منافع مشترک داشتند.
علاوه بر این همانگونه که می دانیم لازمه ی شغل تجارت، ارتباط مداوم و روزمره ی این قشر با بقیه ای اقشار و طبقات اجتماعی است. بر این اساس تجار سنندجی با بسیاری از سران عشایر و اهالی روستاهای کرد و غیر کرد ارتباط اقتصادی / تجاری داشتند که چنین ارتباطاتی به طور طبیعی موجب نفوذ و اعتبار هر چه بیشتر تجار هم در میان مردم و هم در دستگاه حکومتی می گردید.
به طور خلاصه می توان گفت ظهور و تثبیت موقعیت اجتماعی تجار و بازاریان و بقیه ی اقشار اجتماعی شهرنشین، در شهر سنندج و به طبع آن در عرصه ی اجتماعی کردستان، موجب تحول اقتصادی قابل توجهی گردید که می توان آن را خروج نسبی اقتصاد راکد ولایت اردلان از حالت «معیشتی» به مرحله « تجاری» نامید. زیرا تا آن زمان تولیدات عشایر و روستاییان کرد منحصر به تأمین نیازهای روزمره ی خود می شد. به همین دلیل هرگز«انباشت سرمایه ای» صورت نمی گرفت و بالطبع در هیچ عرصه ای هم هیچ گونه سرمایه گذاری انجام نمی شد.
اما گشایش بازار سنندج زمینه ی تولید بیشتر و عرضه ی تولیدات را برای عشایر و به ویژه برای روستاییان فراهم نمود و اقتصاد معیشتی کردستان به آرامی وارد مرحله ی نوینی گردید که کمترین دست آورد آن بهبود نسبی شرایط زندگی اهالی و تمایل روزافزون آنان به یکجانشینی و پرداختن به کشاورزی وعرضه ی محصولات بود. همچنین با مطلالعه ی بافت شهرهای کم سابقه تر کردستان هم چون سقز، بانه، بیجار، مریوان و... متوجه خواهیم شد که عمده ترین عامل احداث و رونق این شهرها نیز «بازار» بوده است.
رشد و ترقی سنندج نیز تا حدود زیادی از همین الگو پیروی نموده است. به گونه ای که هر گاه ازالزامات سیاسی / اداری شاهان صفوی به ویژه شاه عباس کبیر و به طبع او والی منتخب اش سلیمان خان اردلان در بنیاد نهادن شهر سنندج بگذریم، بلافاصله نقش مهم و تعیین کننده ی بازار را در رشد و توسعه ی آن مشاهده خواهیم کرد.
با این حال نباید فراموش کرد که ظهور و رشد بازار نیز معلول شرایط تاریخی روبه تحول جامعه ی کرد طی سده های اخیر بوده است و تأکید این نوشتار بر نقش بازار در توسعه ی کردستان را نبایستی به مفعوم نادیده انگاشتن این شرایط قلمداد نمود.
پیدایش و رشد قشرها و طبقات نوین شهرنشین در همان دهه های نخستین احداث سنندج به طور طبیعی بر مناسبات و تحولات سیاسی / اداری کردستان نیز تأثیر گذاشت و مناسبات و معادلات ما قبل شهرنشینی را دگرگون نمود. به گونه ای که درسال « ۱۰۹۳ ه.ق » یعنی فقط ۳۷ سال پس از احداث شهر، نفوذ و اعتبار این اقشار در عرصه ی معادلات سیاسی تا به آن حد گسترش یافته بود که برای نخستین بار در عزل و نصب والی کردستان نقش فعال و تعیین کننده ای ایفا نمودند. امری که در چارچوب مناسبات کهن جامعه ی کرد حتی قابل تصور هم نبود. این حرکت که بی اغراق می توان آن را یک انقلاب اجتماعی نامید به بهترین وجهی عقب نشینی و حتی فروپاشی مناسبات و معادلات فئودالی (عشیره ای) کهن را در برابر مناسبات و معادلات نوین احتماعی به نمایش گذاشته است.
در آن سال که مصادف با سومین سال حکمرانی ظالمانه ی خسروخان اردلان بوده، شهرنشینان سنندجی، بر خلاف روش تاریخی نیاکان خود که در چنین مواردی دست به سلاح برده ویاغیگری پیشه می کردند، برای نخستین بار به شیوه ای کاملاً مدنی و مسالمت آمیز دست به اعتراض زده، عده ای از اهالی را به عنوان نماینده ی خود به اصفهان فرستاده و برکناری والی ستم پیشه را ازشاه سلیمان صفوی درخواست نمودند .
خان اردلان در وهله ی اول اقدام مدنی معترضین را با حربه ی کهنه ی چماق و تهدید به کشتن و مصادره ای اموال پاسخ گفت، اما معترضین به جای تسلیم و تفرقه به اعتراض خود ادامه دادند و کار را به آنجا کشاندند که شاه سلیمان صفوی ناچار از برکناری والی خودسرواعدام وی به جرم ستمکاری در حق رعیت و انتصاب والی دیگری گردید.
بدون شک این رویداد بی سابقه و پیامدهای سیاسی و اجتماعی آن را بایستی یکی دیگر از دست آوردهای گذر از«قلعه نشینی» به « شهرنشینی» به شمار آورد. رویدادی که پس از آن نیز بارها و بارها به اشکال مختلف تکرار گردید و سرانجام منجر به چیرگی قطعی « شهر» بر « قلعه» شد.
لیکن نبرد نو و کهنه هنوز نیز ادامه دارد و سنندج هم چنان سکاندار رشد و توسعه ی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کردستان ایران است و در کنار شهرهای دیاربکر، کرمانشاه، اربیل و سلیمانیه جزو معدود شهرهای بزرگ و مهم کردنشین به شمار می آید.
بایز افروزی
چند توضیح لازم:
این پژوهش بارنخست در مجله وزین چیستا شماره های ۲۷۳- ۲۷۴ سال ۱۳۸۹ انتشار یافته بود.
مجله چبستا بنابر دلایل فنی صفحه بندی منابع مقاله را حذف نموده بود و من هم متاسفانه نسخه ی اصلی، با ذکر منابع را برای انتشار مجدد در اختیار نداشتم. اما نقل قول های داخل نوشته، تا حدودی منابع را می شناساند.