
در مقاله ی " تفاوتهای لائیسیته با سکولا ریسم" به اجمال و بسیار فشرده و در گنجایش یک مقاله تفاوتهای ایندو را توضیح داده ام. تا جائیکه با انتشار فکر در زبان فارسی آشنائی دارم، این مقاله نخستین نوشته به زبان فارسی در این موضوع حیاتی ست. من از همه ی اهل فکر و نظر به خصوص کسانی که در علوم انسانی مثل تاریخ، حقوق، جامعه شناسی، انسان شناسی، فلسفه و غیره در س خوانده یا کار می کنند، و کسانی که بکار سیاسی می پردازند به ویژه درخواست می کنم بلکه تاکید می کنم که این نوشته و دیگر مقالات و کتاب مرا پیرامون همین موضوع حتما بخوانند و اگر به زبانهای اروپایی آشنایی دارند مستقیم آثاری را در این دو موضوع بخوانند. روی تم های سکولاریسم و لائیسیته به تفهیم و تفاهم بپردازند. این سوژه [ سکولاریسم/ لائیسیته] در فضای فکری ما بسیار جوان است بلکه در مرحله ی طفولیّت است. ضرورت شناخت و تجهیز به ذهنیّت سکولر/ لائیک نخستین گام در پیدایش جامعه ای مدنی/ سیویل در ایران است. لذا از نسلهای جوان می خواهم که شناخت آنرا بسیار و بسیار جدّی بدانند. دانسته شود که جامعه ی ایران محال است به آزادی در معنی اومانیستی کلمه برسد مگر آنکه نظامی سیاسی دقیق سکولر/ لائیک در آن بوجود آید.
تفاوت های لائیسیته با سکولاریسم
دراین نوشتار به شرح تفاوتهای ذهنیت لائیک با سکولاریزم می پردازم. خصلتهای عمده آندو را درگنجایش مقاله ای توضیح میدهم. وآنگاه تمایزلائیسیته ومشخصا «مدل فرانسوی» آنرا درحراست و تضمین آزادیها درنهادهای سیاسی (دولت و پارلمان) ونهادهای حقوقی و ساختار آموزش یا مدرسه در تمام سطح ها نشان میدهم. آنگاه به روشنی می بینیم که لائیسیته حرمت گذار ترین ذهنیّت یا وضع گیری نسبت به حقوق آزادانه انسان و روابط اجتماعی اوست. واینکه لائیسیته مدام وبی وقفه ارزشهای اومانیستی یا انسان گرای دموکراتیک درروابط جمعی انسانی را دامنه دار می کند و حراست ازآزادیهای فردی وبقای دموکراتیک کلیّه تشکّلهای جمعی مثل احزاب وجمعیتها و آزادی بیان وپراکندن اندیشه ها را برعهده خود می شناسد. لائیسیته همدوش با سکولاریسم به روشنی وبی ابهام به همگان نشان میدهد که بنیان حقوقی که روابط اجتماعی انسانها را در همه عرصه ها تنظیم و مدیریت می کند، فقط وفقط از اراده آزاد، عقلانی و بدون قیّم انسان ناشی میگردد. روشن وبی ابهام نشان میدهد که هیچ اصل یا مبدئی قدسی یا ربوبی مثل خداوند یا پیامبری وتحت هرعنوانی که باشد،کوچکترین اعتباری در امرتنظیم روابط سیاسی یا حقوقی یا اجتماعی انسان ندارد. چرا که معنی ساده وبی ابهام سکولاریسم ، مشروعیّت بی اما و اگر اراده آزاد وعقلانی انسان بجای اراده خداوند است. به سخنی تنها اراده آزاد وعقلانی وبدون قیّم انسان و نه خداوند سنجه ی معنای زیستن و اعتباربخشیدن به ارزشهائی ست که زیست اجتماعی انسانها را مدیرّیت می کند.پیش از هرشرح وبسطی دانسته شود که تحقق ابتدائی ترین وساده ترین آزادیهای سیاسی فردی واجتماعی درجامعه ایران مثل هر جامعه دیگر در گرو سکولاریزاسیون یا لائیسیزاسیون(غیر قدسی یا غیر دینی گردانی) کامل تمام نهادهای عمومی-دولت و آموزش ونظام حقوقی-با هدف رهایی از استبداد های دینی وهرنظام ایدئولوژیک است...سکولاریسم یا لائیسیته تنها امکانی ست که می تواند جامعه زیر سیطره استبدادهای دینی/پادشاهی ایران را به آستانه جامعه ای سیویل (مدنی) برساند.ازاینرو هر ایرانی، اعم از دیندار وغیردیندار باید بداند:
یک-پیدایش و تحقق آزادیهای نخستین وحقوق بنیادین بشر درجامعه ایران یا هرکشوری وهرجامعه ای خواه مسلمان، یا یهودی یا مسیحی وغیر آن، با سکولاریزاسیون یا لائیسیزاسیون، یعنی غیرقدسی یا غیر دینی گردانی ِتمام نهادهای عمومی پیوندی جدائی ناپذیردارد. دوم- لائیسیته یا سکولاریزاسیون، ذهنیّتی ست که به نحو روشن وقاطع قلمرو عمومی را ازقلمرو خصوصی جدا می سازد و از دخالت هر یک از ایندو در قلمرو دیگری با قاطعّیت جلوگیری می کند. ازاینرو لائیسیته، باورهای دینی به هرشکل آن را در قلمرو خصوصی ابقا می کند. از طرفی لائیسیته یا سکولاریسم به هیچ عنوان باورهای دینی واجرای مناسک آنرا در حیطه خصوصی تهدید نمی کند وحریم شخصی انسانها را خدشه دار نمی سازد. به این شرط که ایمان دینی وملزومات آن منحصرا در قلمرو خصوصی ابقا گردد. چنانکه ویکتور هوگو نویسندهء مشهور فرانسوی درسخنرانی پانزدهم ژانویه هزارو هشتصدوپنجاه خود در پارلمان فرانسه می گوید:«من می خواهم واین خواست را تکرار می کنم چنانکه پدران ما می خواستند، کلیسا در خانه خود جای گیرد و دولت هم در جایگاه خویش». این نظر چونان شعار ذاتی سکولاریسم ولائیسیته بر تارک آن نقش بسته. باری دراین واقعیت کوچکترین تردید و اما واگری وجود ندارد. بنابراین هرگونه مخالفت یا دشمنی یا معارضه به هرشکل وبهانه ای با این واقعیت، یعنی منحصرساختن اعتقادت وسنن ومناسک دینی در قلمرو خصوصی و فقط در قلمرو خصوصی، باری ستیزه جوئی با آزادیهای مسلّم وقطعی انسان ست.
در نگاه نخست میان لائیسیته با سکولاریسم تفاوتی دیده نمی شود. زیرا مبانی هردو ذهنیّت درخاک و بستر "روشنگری"قرن هجدهم رشد کرده وتوانا شده وبقای دموکراسی را درکشورهای آزاد تضمین نموده اند.ارزشهای والای روشنگری،که امروزهم تضمین بی چون وچرای آزادیها ودموکراسی وزیستن آزاد است،درمتن دو فرهنگ فرانسوی و آلمانی(فرانسه کاتولیک و آلمان پروتستان)،دردو جریان تاریخی اما همدوش یکدیگر تحقق یافته است. شاخص ترین و ابتدائی ترین عمل روشنگری در عرصه عمومی جوامع اروپائی،گذر یا بیرون رفتن ازاتوریته های مسیحّیت و دگم های آن بود که اندیشه انسان اروپائی را پانزده قرن در چیرگی خود داشت. روشنگری، مسیحیت وارزشهای قدسی مآب آنرا ابتدا از نهاد دولت وسپس از نظام حقوقی و مدرسه وآموزش بیرون راند و "عقل"یا عقل نقّاد را به جای "ایمان"دینی نشاند و عقل وتجربه را ملاک شناخت ساخت و آنگاه راه سکولاریزه شدن نهادهای عمومی در اروپا را گشود. این مهم در دو روند همدوش یا دو ذهنیّت : لائیسیته یا لائیسیزه کردن و سکولاریسم یا سکولاریزه کردن، (این جهانی وغیر قدسی گردانی) ارزشهای عصرمدرن را واقعیت بخشید. لائیسیته در جامعه کاتولیک فرانسه و سکولاریزم درجامعه پروتستان آلمان و انگلستان شکل می گیرد.
از اینرو یگانه ملاک ارزش گذار نهادهای عمومی چه درلائیسیته وچه در سکولاریسم اراده آزاد و عقلانی وبدون قیّم انسان آزاد است.انسان آزاد یعنی انسانی که درک وشعورش بر محور اتوریته ى عقل نقّاد و قواعد آن عمل می کند. انسانی که درک و آگاهی وی در غلبه یا سیطره هیچ نظام آمرانه ایدئولوژیک یا هیچ نظام آمرانه دینی وهیچ پدیده قدسی یا قدسی مآب شکل نگرفته. انسانی آزاد از تمام آموزه های القائی دین و هر دینی. درشکل گیری نهادهای عمومی مثل نهاد دولت یا مدرسه وآموزش هم هیچ مبدئیّت قدسی یا ربوبی یا ارادهء قدسی مثل خداوند یا عنصر وحی وپیامبری، و هیچ نهاد دینی مثل کلیسا وخواست آن دخالت و حضوری ندارد.
اما تفاوت های لائیسیته با سکولاریسم
سکولاریزاسیون بنابرتعریفی ازمیان برداشتن برتری وتفوّق مستقیم دین وارزشهای آن درساختار دولت و سپس نظام حقوقی ونهاد آموزش است.طی این روند اعتقادات گوناگون دینی همدوش یکدیگر گشته وپراکندگی باورهای دینی را به نحو یکسان در جامعه به نتیجه رسانده اند. این مهم بار نخست در تاریخ بشری در(اروپا) به انجام میرسد. طبعا بخشی ازاین اعتقادات دینی دراروپای مسیحی مربوط به آئین مسیحیّت و کلیساست. طی این روند، یعنی پراکندگی اعتقادات دینی، امکان برتری مذهبی خاص مثلا کاتولیک را درعرصه اروپای مسیحی از میان برمی دارد. این مهم به مثابه انقلابی تاریخی از درون ساختار دین یعنی کلیسا، به انجام میرسد. این روند در تعبیراندیشه ورزانی مثل ماکس وبر / جامعه شناس و مارسل گوشه /فیلسوف وتاریخدان معاصر فرانسوی، "بیرون رفتن از دین"یا "سحر زدائی عالم" نام گرفته. عکس این روند "سحر گردانی عالم" است که درفرهنگ دينى ایرانی «سحر» یا امر غیبی عنصرمحوری و تعیین کننده است. به سخنی تمام نهادهای ارزشی/تاریخی ایرانی در کار«سحرگردانی» انسان وعالم اند.
اما لائیسیته از جریان تحوّل ساختار دولت می آغازد. دولتی که در مقابل کلیسا واتوریته های آن می ایستد. دولت مدرنی که در فرانسه وبا انقلاب، ذهنیّت سکولر را ملاک نخستین پیدایش دولت غیر دینی، ونه ضّد دینی، می گرداند.این دولت، دین را از عرصه عمومی بیرون می راند. آنچه از این تفاوت دریافت می شود این است که ِاعمال واجرای سکولاریزاسیون در جوامع پرتستان آنهم دربستری تاریخی و طی روند تحول در درون کلیسا ورفرم لوتری، دولت ودیگر نهادهای عمومی را ازارزشهای مسلط مسیحیت بتدریج می پیراید. طی این رفرم مرکزیّت کلیسا وسلسله مراتب روحانیّت آن مبتنی برمحورّیت پاپ، متلاشی و ویران می شود. سلسله مراتب روحانیان کاتولیک به نام واسطه گان میان عیسی مسیح با مسیحیان عادی، علاوه از وجدان دینی توده ها، قرنها اهرمهای گرداننده قدرت سیاسی را دراروپای کاتولیک در اختیار داشتند.
کلیسای رفرم /پروتستان طی چند قرن درآلمان وانگلستان وکشورهای اروپای شمالی مستقر می شود وقدرت کلیسای کاتولیک را در این کشورها متلاشی می کند وخطر تهدید و دخالت روحانیّت مسیحی در امور دولت ودیگر نهادهای عمومی را از میان برمیدارد. به سخنی قلمرو عمومی و در راس آن نهاد دولت درکشورهای پروتستان مثل آلمان،از اختیار کلیسا و روحانیان ومقامات آن رها می شود.
اما کلیسای کاتولیک چنین نیست. زیرا همواره حتی امروز مدعی دخالت در امور روزمرّه شهروندان است.. دانسته شود که کلیسای کاتولیک هم امروزنیز برای تداوم دموکراسی تهدیدی خفته است. امروز هم در سودای بازستادن قدرت سیاسی گذشته هائی ست که مرده است. درحالیکه که در آلمان پروتستان چنین تهدیدی از سوی کلیسای متوجه نهادهای عمومی نیست.حال ببینیم کلیسای رفرم /پروتستان چگونه بستر سکولاریزاسیون روابط اجتماعی شهروندان را می گسترد. مارتین لوتر پی افکن کلیسای رفرم پروتستان در آغاز قرن شانزدهم با آموزه های خود می کوشد تا طی سه اقدام بنیادین اتوریته های کلیسای کاتولیک، یعنی قدرت روحانیت آنرا که تا آن تاریخ يعنى هزارو پانصد و هفده، پانزده قرن برقرار بوده، ویران سازد و رفرم خود را به اجرا درآورد. دراین تاریخ لوتر رفرم خود را که در نود و پنج تزمطرح شده بود بر در کلیسای شهر ويتمبرگ آلمان اعلان می کند.
روحانیان( Clergé و laïcs )وتوده هاچنانکه میدانیم ازآغاز پیدایش کلیسا، حتی پیش از آغازیدن قرون وسطی درقرن چهارم م، جامعه مسیحی ازدو طبقه مشخّص تشکیل می شد: يك-(روحانيان ecclésiastique یا clergé)یعنی روحانیان [آباء کلیسا] و 2ــ مردم عادی(يا laïcs)بطور اعّم. کلیسای کاتولیک،که کلیسای رومن شناخته می شد، از آغاز پیدایش خود روحانیان را واسطه پیوند لائیک ها[مردم عادی] با عیسی مسیح (پسر)و خداوند (پدر) میگرداند و آنانرا از امتیازی ربوبی برخوردار می سازد. بطوریکه هر گونه ارتباطی با عیسی مسیح را با وساطت پدران کلیسا ممکن می سازد. در راس سلسله مراتب روحانیت کلیسا پاپ مستقر گشته که همگان اعمّ از پدران کلیسا تا لائیک ها در اطاعت اویند و اوست که فیض پدر (خداوند) وپسر(عیسی) را به مومنان میرساند. تمایز طبقه روحانیان از لائیکها و برخورداری امتیازات ایشان، آنانرا در طول تاریخ قرون وسطی مرجع قدرت سیاسی ودخالت درساختار دولت درجوامع اروپای مسیحی/کاتولیک، میگرداند. تا آنجا که پادشاهان وجملگی سینیورها (مالکان واشراف) نخست در اطاعت بی چون وچرای پاپ وسپس دیگر مراتب کلیسا قرار می یابند.بنابراین مارتین لوتر طی نخستین یورش به کلیسای کاتولیک تمایز وبرتری روحانیان بر لائیکها یا مسیحیان عادی را ازمیان برمی دارد. دردومین اقدام نقش وجایگاه ربوبی پاپ چونان یگانه واسطه فیض قدسی و ارتباط با عیسی را هم متلاشی می کند. از سوی دیگر کلیسای کاتولیک معتقد بود و هنوزهست که پاپ تنها اتوریته مسیحی ست که حق تفسیر کتاب مقّدس را دارد. نیز آنکه وی هرگز دچار خطا نمی شود. لوتر این اعتقاد رایج را منسوخ می کند. از نظر او پاپ هیچ امتیازی بر دیگر مسیحیان حتی ساده ترینشان ندارد بلکه همانند دیگرمسیحیان است. لذا لوتر پاپ را ازکلیه امتیازات می پیراید.نخستین یورش لوتر به کلیسای کاتولیک و از میان بردن تمایز روحانیان با لائیکها اقدامی بی نظیر در تاریخ کلیسا بود که طی آن سیطره مطلق کلیسا در جامعه پروتستان بعدی مثل آلمان متلاشی می شود ومسیحیان عادی (مردم) همدوش روحانیان میگردند. این اقدام لوتر به سلطه پانزده قرنی آبأ کلیسا نقطه پایان می بخشد. دراقدام مهمی دیگر لوتر به نظریه رایج کلیسا که غسل تعمید را حق انحصاری روحانیان یا آباء کلیسا می داند، یورش برده واعلان می کند که عمل غسل تعمید حق مسلّم هر مسیحی ست ودر این مهم اختلافی بین فرد روحانی وفرد لائیک وجود ندارد. بنابراین لوتر اعلان می کند که همه مسیحیان مثل روحانیان اند. هر مسیحی می تواند به سادگی وآزادانه با خدای خود گفتگو کند. بدون آنکه در این ارتباط نیازی به واسطه باشد. هم چنین همه مسیحیان می توانند کتاب مقّدس را بخوانند وبفهمند. وبالاخره آنکه همه باورمندان به مسیح در شأن ومقام یکسانند هر چند که دارای پایگاه اجتماعی یکسان نباشند. یعنی کشاورزان یا افزارمندان یا دیگر گروه های شهر نشین که همان لائیک ها هستند، نسبت به روحانیان ازمقامی نازلتر برخوردار نیستند بلکه با مقامات کلیسا همدوش و برابرند.
این اقدام مارتین لوتر برای بار نخستین همه قشرها وطبقات اجتماعی اروپائی را برابر اعلان میدارد. این مهم یکی ازمبانی پیدایش آزادیهای سیاسی اومانیستی وسپس سکولاریزاسیون درعرصه اروپا به ویژه آلمان وانگلستان می گردد. از اینجاست که رفرم کلیسای پروتستان چونان انقلابی تاریخی راه سکولر شدن جامعه دینی را می گشاید. این مهم البته در جامعه یا جوامع اروپائی کاتولیک مثل فرانسه واقع نمی شود. زیرا کلیسا همچون گذشته به سیطره خود تا انقلاب سال ١٧٨٩ ادامه میدهد و حتی بعد از انقلاب می کوشد بخش مهمی از امتیازات خود را حفظ کند.می توان از وجه تاریخی به جریان سکولاریزاسیون انگلیسی در مقایسه با تاریخ لائیسیزاسیون فرانسوی یا همان لائیسیته، نظرکرد. اینکه در لائیسیته فرانسوی با اراده دولت عقلانی قدرت کلیسا از عرصه دولت ودیگر نهادهای عمومی بیرون رانده می شود. اما سکولاریزاسیون، چنانکه توضیح دادم، گذر از برتری مستقیم مسیحیّت بردیگر ادیان است. که نظامات مسیحّیت ازسوی دولت تابع کلیسا ویا پادشاه دراختیار کلیسا به توده تحمیل می شده. اما در نهایت با رفرم لوتری کلیسا درجوامع پروتستان بطور مشخص به تعدّد وبرابری باورها ونهادهای دینی دیگر گردن می نهد. ودولت نیز از هیچ مذهبی مشّخص حمایت نمی کند. اما از طرفی نقش عمومی سازمانهای دینی ومشخصا کلیسا در نظام سکولر مبهم می ماند. ابهامی که هم امروز نیزدر آلمان یا انگلستان در باب اختیارات کلیسا وهردینی دیگر مشهود است. اما این ابهام استقلال کامل نهادهای عمومی مثل دولت را تهدید نمی کند.زیرا که آموزه های پروتستانیسم، دندانهای زهری مسیحیت را کشیده. پس روحانیان پروتستان، پاستورها، هیچ ادعای حکومتگری وسروری بر توده را ندارند. یک پاستور پروتستان خود را فقط خدمتگذار کتاب مقّدس می شناسد وبس. کاری که از هر مسیحی عادی برمی آید. از اینرو کلیسای رفرم در آلمان یا انگلستان هرگز به حریم اختیارات دولت وقدرت سیاسی نزدیک نمی شود ودر مقابل آن کاملا خنثی ست.
باری می توان گفت که درجوامع پروتستان سکولاریزه شدن عرصه عمومی از «درون» می آغازد. سکولاریزاسیونی که کلیساها از حقوق مشخّص والبته محدودی برخوردارمی شوند. در حالیکه درجمهوری لائیک نهاد دولت تنظیم کننده حدود عمل اهل دیانت از جمله کلیساهاست. که طی آن دولت کلیسا را که از قدرتی برتر برخوردار بوده، از عرصه عمومی بیرون میبرد.چنین مقایسه ای در«درسهائی درباب فلسفهء تاریخ» هگل بطور دقیق منعکس گشته. هگل می گوید : «در آلمان، روشنگری ازجانب الهّیات برخاسته. اما در فرانسه همو[روشنگری] بی درنگ معارضه با کلیسا را پیش گرفته. در صورتیکه در آلمان روند سکولاریزاسیون پیشاپیش واز جریان رفرم کلیسا راه را گشوده وهموار کرده بود...... [درآلمان] بی عدالتی غیر قابل وصفی که از دخالت قدرت روحانی در امور سکولر[امور زندگی معمول] ناشی می شده، وجود نداشته. ونه حتّی نوع دیگری از قدوسّیت مشروع وشناخته شده پادشاه یا سلطانی که نقش داور را ایفا می کند هم دیده نمی شود» .
چنین مقایسه ای با تاریخ آلمان سازش پذیر است. تاریخی که جریان رفرم کلیسا را با خود همراه دارد. به سخنی در آلمان پیشتر میان قوانین دینی موجود و حقوق ناشی از اراده آزاد انسانی نوعی سازش انجام گرفته.لذا هگل ستون پایه مدرنیته را در این سازش می بیند. اینکه لوتر با تاکید بر اصل وجدان آزاد [فرد مسیحی] حتی در امور ایمانی پرچم مدرنیته را برمی افراشد. در صورتیکه چنین مصالحه ای در مذهب کاتولیک بوجود نیامده. هگل تاکید می کند که : "کلیسای پروتستان خود به آشتی دین با حق آزاد [انسان] اقدام کرده." [همانجا] درحالیکه درفرانسه اصل اراده آزاد معارض ومخالف قوانین موجود،[قوانین کلیسا] بوده.
هگل اما در ادامه تحلیل خود ودر همان صفحه به ستایش انقلاب فرانسه می پردازد و آنرا چونان "فجر بینهایت خورشید یا روشنائی"می بیند. انقلابی که آغاز واقعی بنیان گذاری موّثر وپایدار کلیّه هنجارهائی ست که بربنیان ِمدرن ِ «روح آزاد» نهاده شده. که البته رفرم کلیسا پیشتر راه آنرا گشوده واصل آزادی وجدان را پی نهاده است. و به یقین همان رفرم پرچم را برافراشت و راه «آزادی» راهموار ساخت.از جهت مقایسه با فرانسه کاتولیک، تامّلات هگل برسکولاریزاسیون دراین کشور روی رادیکالیسم انقلابی و نه سیاستهای دینی متفاوت مکث می کند. به نظر فیلسوف آلمانی شدّت و تندی انقلابی می تواند جهت خود را به رادیکالیته ى «لائیسیته» متوجّه کند. وباز اینکه علت این شدّت وتندی، نتیجه تعارضی نیرومند علیه کلیسای کاتولیک است. تعارضی که در عرصه کلیسای رفروم پرتستانی دیده نمی شود ونیازی بدان نبوده.
زیرا جنبش رفرم، عرصه ى مدرنیزه کردن مسیحیّت را کوبیده و گذر به مدرنیته را آسان گردانده. بدین ملاحظات می توان گفت که رفرم پروتستانی چونان انقلابی دینی توانست روشنگری را در آلمان به نحو محافظه کارانه در عرصه سیاسی بگسترد. نیز همین انقلاب دینی رفرم در نهایت، تعارض میان عقل ومذهب مسیحیّت را هم مورد مداقّه قرار داد. به سخنی این مهم [تعارض عقل ودین] وپرداختن جدّی بدان خود سنتزی از رفرم پروتستانی ست.در صورتیکه معماران روشنگری فرانسه مثل ولتر و روسو و دیگران به جهت وضع گیریهای استبدادی وانعطاف ناپذیر کلیسای کاتولیک، نسبت به مذهب وضع گیری تهاجمی توام با بیانی ارادی هجوآمیز پیشه کردند. که حملات این اندیشه ورزان از مسیحیّت عبور کرده وهمه ادیان صاحب کتاب وپیامبری را درشمول می گیرد.در جامعه ایران تنها با مدل لائیسیته فرانسوی ونه سکولاریزم کشورهای پروتستان امکان گذر و تحقق آزادى هست.
پاریس ۵ دسامبر ۲۰۱۶