در "مذاکره" بین دو دولت برای دستیابی به "توافق"، امکانات طرفین برای چانهزنی، نقش اصلی را دارد؛
مشروعیت و محبوبیت حکومت نزد شهروندانش، داشتن نقش متوازن کننده بین همسایگان و منطقه ، سهم موثر از تجارت جهانی -که بدون آن دنیا یا حداقل منطقه دچار چالش گردد-، توان نظامی و ... از جمله امکانات لازم برای چانه زنی میتوانند باشند.
اما شرایط برای جمهوری اسلامی در این مورد چگونه است؟!
در مورد اول نظام با جهنمی که برای مردم از نظر سیاسی و اقتصادی ایجاد کرده، محبوبیت که جای خود، حتی مشروعیت حداقلی هم ندارد و عملا بر گسلهای نارضایتی و طغیان مردمی زیست میکند.
در میان همسایگان و منطقه نیز نام جمهوری اسلامی در تمام دهه های اخیر با بحرانزایی مترادف بوده است.
موجودیتی که به هر کجا که پا گذاشته نیز عامل بیچارگی مردم بوده، در تنش زایی و ایجاد نفرت چنان تبحر دارد که یک تنه توانسته است دشمنان قدیمی چون اعراب و اسراییل را نیز پس از دههها، از بابت دشمن مشترکی که خودش باشد، کنار هم نشانده، به متحدان استراتژیک تبدیل نماید.
در زمینه تجارت نیز به دلیل حکمرانی فاسد و رانتی و تحریمهای ناشی از توهمات هستهای و موشکی که ایران را به بهشت کاسبان تحریم تبدیل کرده، سهم ایران از تجارت جهانی علیرغم امکانات طبیعی و گردشگری که دارد بسیار کمتر از حد انتظار است، تحریم نفت ایران اثری در بازار ندارد و علیرغم دارا بودن ۹ و ۱۸ و ۷ درصد از ذخایر نفتی، گازی و معدنی جهان، ایران سهمی کمتر از سه دهم درصد از کل تجارت جهانی را در اختیار دارد!
در زمینه نظامی نیز علیرغم تبلیغات گسترده، خاصه خرجیهایی که به نام ارتقای نظامی کشور انجام میشود صرفا به کام واسطههای فرصت طلب و کارفرمایان فاسد حکومتی بوده به حساب آنها واریز میگردد و به این ترتیب جمهوری اسلامی در زمینه نظامی نیز تهیدست است.
آزمون این همه ادعا را، میتوان در جاهایی مثل پاسخ انتقامی ایران به اسرائیل در عملیات موسوم به فجر صادق جستجو کرد که نشان داد واقعیت آن همه تبلیغات، موشکهایی بودند که به دلیل کارکرد ضعیف شان به آبگرمکن معروف شدند و از نیروی نظامی جمهوری اسلامی نیز مختصات کوهی را داد که تنها توانایی زاییدن موش را دارد.
البته از نظامی که عالیترین فرماندهان نظامی آن به طور رسمی در رونمایی از دروغ بزرگی چون "مستعان" شرکت میکنند، بیش از این هم انتظار نمیرود.
هرچند حتی تندروترین رسانههای جمهوری اسلامی در تبلیغاتیترین برنامههای خود نیز، نهایت قدرت نظامی ایران را به عنوان چیزی که "بالاخره" میتواند به "برخی" منافع آمریکا در منطقه آسیب بزند -و نه چیزی بیش از این- معرفی میکنند و این یعنی خود آنها نیز، هیچ امکانی برای مقاومت در برابر حمله نظامی آمریکا یا حتی اسرائیل متصور نیستند.
بنابراین آنچه بین حکومت ایران و آمریکا در حال رخ دادن است هر چه که هست، مذاکره نمیتواند باشد، چون چنانکه گفته شد، طرف ایرانی چیزی برای ارائه به عنوان اسباب چانهزنی در اختیار ندارد و شاید به همین خاطر است که طرف مقابل نیز سیاست خود را با نگاهی از بالا به پایین و به طور دستوری، اینگونه عنوان میکند که:
"ایران یک انتخاب دارد: درخواست پرزیدنت ترامپ را بپذیرد یا دچار جهنم شود."
مهمتر اینکه این سخنان را نه یک مقام سیاسی که نخواهد نامش فاش شود و نه در یک جلسه پنهانی که کارولین لیویت، سخنگوی کاخ سفید، به طور کاملا علنی بیان کرده است.
این گفتگوها را باید در واقع جلسات توجیه مقامات جمهوری اسلامی توسط نمایندگان آمریکا درمورد خواستههای دولت آمریکا و در مرحله بعد اجرای این خواستهها در نظر گرفت که جمهوری اسلامی نیز به آن فقط در جهت تداوم بقای خود نگاه میکند و مصالح کشور و منافع مردم در این میان هیچ نقشی ندارد.
شاید آن روز که کلینتون در صحن سازمان ملل به توصیه مشاورانش به دنبال دیدار اتفاقی و چند کلمه صحبت با خاتمی برای شکستن یخ مذاکره و گشودن گره آن بود و خاتمی به خاطر دفاع آرمانهای طلایی امامش برای پرهیز از روبرو شدن با کلینتون مثل موش خود را در دستشویی سازمان ملل قایم کرد و در آن لحظه حتی لحظهای به مردم ایران و منافع آنان فکر نکرد و ...، حتی زمانی که آبه شینزو حامل پیام ترامپ برای حکومت بود، میشد به مذاکره یا چیزی شبیه آن فکر کرد، اما امروز، ماهیتی به نام جمهوری اسلامی هیچکدام از شرایط معمول و حداقلی طرف یک مذاکره بودن را در اختیار ندارد و تنها برای نوشتن آنچه طرف آمریکایی برایش دیکته میکند، به این جلسات میرود.
بقیه داستان، تنها اجرای پروتکلهای دیپلماتیک برای نرم کردن فضای این ابلاغ از بالا به پایین است!
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد