یک زندگی پر از فراز و نشیب به رسید.مخاطب من ، نامش را شنیده ای ؟مادر شایگان را می گویم ؛ بانویی که به اسطوره تبدیل شد ،بدون شک داستان «پاولوف»را شنیده ای, دارم در باره رمان «مادر ماکسیم گورکی حرف می زنم.مادری که آگاهانه مدافع حقوق کارگران بود . فرزندش پاولوف کارگری بود که تمام زندگی اش کارگری کرده بود.حال، پرسش بنیادین این است: با درگذشت او همه چیز تمام شده است ؟ خیر، تاریخ زندگانی او با مبارزات مردمان میهنمان گره خورده است.هنوز زنان مبارزی که با او همبند بوده اند ،لحظات و دقایقی را که او را بعد از بازجویی های شبانه به بند برای می گردانده اند،به خوبی و بوضوح بیاد دارند ؛بزرگ بانوی عصر ما ، مادر سه فرزند شهید ،عنصر مقاومت در زندان چه تاثیر عمیقی بر زندانیان زن گذاشته بود . مخاطب من، مادر شایگان بعد از محاکمه و در دادگاه فرمایشی به اتهام مبارزه علیه حکومتی دیکتاتور به حبس طولانی مدت محکوم شده بود.وی تا مقطع انقلاب ،تا زمانی که درهای زندانها بدست مردم گشوده نشده بود ، به عنوان عنصر مقاومت در زندان بسر می برد.او دست آخر بدست مردمان میهنمان آزاد گردید.
آشنایی من با مادر شایگان سالها پیش در مدرسه زبان فرانسه آغاز شدهبود. این مدرسه بهوسیله آشنایی من با مادر شایگان سالها پیش در مدرسه زبان فرانسه آغاز شده بود.این مدرسه به وسیله سندیکای کارگران فرانسوی «بگیر حزب کمونیست فرانسه »راه اندازی شده بود.مادر شایگان خیلی زود خطش را از بعضی از کسانی که برای آموختن زبان فرانسه در آنجا پذیرفته شده بودند ،جدا کرد . از یاد نبریم که ما در آغاز تبعید بسر می بردیم.هنوز زود بود که به یک درک عمیق نسبت به شرایط ویژه برسیم.قضایا را خواهی نخواهی بگونهای می دیدیم و احساسات آنچنان بر ما غالب بود که برغم حقانیت ما در رابطه با عملکرد تعدادی از تبعیدی ها ،می توان گفت شدیداً انعطاف ناپذیر بودیم. مادر شایگان به معنای عمیق کلمه از جمله کسانی بود که سخت و محکم ایستاده بود و فاصله اش را با آنها حفظ می کرد.اما من میدیدم که از آن سو کسانی که یک زمانی با او همرزم بوده اند ،برای او آنچنان احترامی قائل بودند و از آنچنان انعطافی برخوردار بودند که من نویسنده که از دوران جوانی در کانون نویسندگان ایران تربیت یافته و با بهره گیری از برخورد دموکراتیک مدافع سرسخت آزادی بیان و عقیده و قلم ،چگونه می بایست با مقوله هایی از این رو برخورد میکردم حالا که فکرش را میکنم براستی برای من دوران سختی بود .اما زمانی که با گذشته او آشنا شدم و مصائبی را که در زندگی مبارزاتی از سر گذراند ه بود وقوف کامل پیدا کردم ، دریافتم چه با شکوه زنی است مادر شایگان .
من در جوانی سعادت این را داشتم که هر دو هفته یکبار با دوستان اهل قلم از جمله جمال میرصادقی ، هوشنگ گلشیری ،ناصر موذن ،فریدون تنکابنی ،ناصر ایرانی ،ابوالحسن چهلتن در خانه «سیمین دانشور » گرد هم آییم م.به آذین. نیز یکی دوباری آمد و دیگر نیامد.هوشنگ اسدی دو سه بار آمد . مرتضی میر آفتابی خیلی دیر به جمع پیوست و بعد دیگر بطور دائم می آمد آما این دو سه نفر آخری فقط خانه سیمین دانشور می آمدند.دورهمی در خانه هوشنگ گلشیری و فریدون تنکابنی و بویژه جمال میرصادقی بطور منظم انجام می گرفت و در خانه میرصادقی اغلب میزبان بزرگ بانوی شاعر میمنت دانا همسر میرصادقی بودیم .در آن نشست های رابطه ها به نحو دموکراتیک چشمگیری انجام می گرفت «همه حقوق برغم تفاوت سنی برای همه اهل قلم یکسان بود. ارزش هر کسی به اندازه کیفیت اثرش.من در آن نشست ها صبوری و متانت و وقار و انعطاف زیادی در سیمین دانشور دیدم و بعدها بعد از انقلاب در نشست های هفتگی کانون نویسندگان ایران رو به رو ی دانشگاه تهران ،خیابان فروردین همان خصوصیات عالی را در بزرگ بانوی غزل ،سیمین بهبهانی مشاهده کردم گذشته از شرکت در جلسات هفتگی کانون نویسندگان ،من و بانوی غزل برای بازگشت به خانه «نظر به اینکه در آن زمان به دلایلی من در خانه والدین همسرم «مریم» زندگی می کردم، ما یعنی من و بانوی غزل در محله قدیمی تجریش زندگی می کردیم.بانوی غزل یک ماشین «فیات» قدیمی داشت و با همان فیات به جلسات هفتگی کانون می آمد در نتیجه سعادت با من یار بود که بگاه بازگشت همسفر بانوی غزل بشوم.مخاطب اگر یادش باشد، من آخرین اثرم را- کتاب قطور کوچه شامپیونه را که نشر باران منتشر کرده بود ،به دو بزرگ بانوی شعر و رمان سیمین:دانشور -بهبهانی - تقدیم کردم.باری ،مادر شایگان سومین ژنی بود که من سخت تحت تاثیر زندگانی و مشخصات اخلاقی و شخصیت سیاسی او قرار گرفته ام. به سهم خودم بسی چیز ها از او آموختم؛اراده استوارش برای رهایی مردمان میهنمان از دست دیکتاتور ها.
در همین جا لازم است یادآوری کنم که از راقم این قلم قصه ای چاپ شده است در نشریه فرهنگی باران به سردبیری بهروز شیدا و به مدیریت مسعود مافان.قصه برگرفته از رگ هایی از زندگی مادر شایگان بود ،زمانی که او در محله دوازدهمین پاریس در خوابگاه کارگران زندگی می کرد.من در آن قصه به لحظات و دقایقی پرداختم که مادر شایگان با باری از اندوه و بدور از یار و دیار در فشرده ترین حالت دقایقی به گذشته رجوع می کند و به باز بینی آن دوره می پردازد.مادر شایگان زن مبارزی بود که نمی توان به همین آسانی از کنارش گذشت.مادر شایگان از میان ما نرفته است هست ،در کنار ماست .تا وقتی که زنان جوان ما کف خیابان ها هستند .او حضوری دایمی دارد .مادر شایگان الهام بخش خیزش انقلابی جوانان ماست. یادش گرامی باد.
یادش گرامی باد.
پاریس ،دوازدهم ماه آوریل ۲۰۲۵
محسن حسام