logo





سیکا سدودین

چگونه محمد بن سلمان و شی جین‌پینگ به روح‌های مشابه تبدیل شدند

ترجمه‌ی احمد سیف

يکشنبه ۲۴ فروردين ۱۴۰۴ - ۱۳ آپريل ۲۰۲۵



در سال‌های اخیر، کمپین‌های تبلیغاتی نایک مجموعه‌ای از صحنه‌هایی را به تصویر کشیده‌اند که پیش‌تر غیرقابل تصور بودند: دختران سعودی که تنها، بدون همراهی سرپرستان مرد در حال تحصیل، رانندگی و حتی ورزش کردن هستند. در حالی که نایک ممکن است در کسب‌وکار فروش کفش‌های ورزشی باشد، شریک آن در ریاض چیزی بسیار مهم‌تر می‌فروشد: محمد بن سلمان، شاهزاده مهندسی که تحولی اجتماعی در عربستان سعودی را رهبری می‌کند. از زمان به‌دست گرفتن مقام ولی‌عهدی در سال ۲۰۱۷، محمد بن سلمان خود را به عنوان پیشگام یک سلطنت مدرن‌ساز معرفی کرده است—سلطنتی که مشتاق است خود را از یک دولت وابسته به پتروشیمی به یک مرکز پویا از نوآوری و تولد فرهنگی تبدیل کند. در قلب این تحول، "چشم‌انداز ۲۰۳۰"، طرح وسیع او برای تنوع‌بخشی به اقتصاد وابسته به نفت کشور و بازتعریف تصویر جهانی آن قرار دارد.

در قاره آسیا، رهبر دیگری بر صحنه حکمرانی می‌کند—شی جین‌پینگ، رئیس‌جمهور چین و رهبر اعظم—که غالباً به عنوان سمبل ضدیت با اصلاح‌گرایان تلقی می‌شود. جایی که محمد بن سلمان به عنوان یک مدرن‌ساز شناخته می‌شود، شی به عنوان یک احیاگر دیده می‌شود: بازگشت به‌ عقب در لیبرال‌سازی‌ها، سفت‌تر کردن کنترل حزب کمونیست چین و احیای سبک سیاسی مشابه با دوران مائو تسه‌تونگ. با این حال، برای تمام تفاوت‌های ظاهری آن‌ها، ولی‌عهد سعودی و رئیس‌جمهور چینی در چیزی عمیق‌تر و پایدارتر مشترک هستند: غریزه‌ای برای تمرکز قدرت و تمایل به بازمهندسی ساختار دولت به دور خود.

ظاهر اصلاح‌طلبانه محمد بن سلمان، تغییرات رادیکال‌تری که در بنیان‌های سیاسی عربستان سعودی درجریان است را پنهان می‌کند. ارکان سنتی قدرت—درآمدهای نفتی کلان، مشروعیت علما و اجماع خانواده سلطنتی—همه به‌طور تدریجی تضعیف شده‌اند. به‌جای آن‌ها، قدرت متمرکزی قرار گرفته است که محمد بن سلمان در رأس آن قرار دارد. نخبگان مذهبی که زمانی نفوذ داشتند، خنثی یا کنار گذاشته شده‌اند؛ اعضای ارشد خانواده سلطنتی زندانی یا از نظر سیاسی خنثی شده‌اند. سلطنت که پیش‌تر یک شبکه گسترده از مشورت‌های خانوادگی بود، حالا بیشتر شبیه یک رژیم تک‌نفره عمل می‌کند.

محمد بن سلمان، ساختارهای مشورتی سنتی را نه به‌عنوان یک دارایی بلکه به‌عنوان موانع می‌بیند—موانعی که به اجرای سریع برنامه‌های بلندپروازانه‌اش آسیب می‌زنند. او نگاه مشکوکی به گذشته دارد و به‌جای آن به همسایگان خود در خلیج فارس ، قطر و امارات متحده عربی نگاه می‌کند، جایی که تمرکز قدرت به مدرن‌سازی سریع‌تر امکان داده است. در نظم جدید پادشاهی، قدرت وزیر نه از سلسله یا تأسیس مذهبی، بلکه از وفاداری شخصی به ولی‌عهد سرچشمه می‌گیرد. این تغییر نه‌تنها هیرارشی‌های موجود را به‌هم می‌زند بلکه تمام ساختار دولتی را به‌گونه‌ای که به‌منظور خدمت به یک دیدگاه فردی باشد، مجدداً سازماندهی می‌کند.

در چین، شی جین‌پینگ هم کودتای مشابهی، هرچند با ظاهری ملایم‌تر، علیه میراث نهادی پیشینیان خود انجام داده است. پس از افراط‌ گری های مائو، دنگ شیاوپینگ اصلاحاتی را انجام داد که هدف آن جلوگیری از ظهور یک شخصیت قدرتمند دیگر بود. محدودیت‌های دوره‌ای معرفی شد. رهبری جمعی به قاعده تبدیل شد. حزب کمونیست چین، اگرچه هرگز دموکراتیک نبود، حداقل به‌گونه‌ای طراحی شده بود که پیش‌بینی‌پذیرتر باشد. شی به‌طور سیستماتیک این چارچوب را از بین برده است. حلقه داخلی او از وفاداران پر شده است، منتقدان او خاموش شده‌اند و چهره او همه‌جا حضور دارد—بازگشتی به پرستش شخصیت که روزگاری رژیم مائویی را تعریف می‌کرد.

طنز این موضوع تلخ است: خانواده خود شی قربانی انقلاب فرهنگی بود، اما او ابزارهای قدرتی را که زمانی نسل خود او را نابود کرده بودند، پذیرفته است. مدل رهبری او تأکید بر اقتدار فردی به جای اجماع حزبی دارد. نتیجه این است که حفاظ‌های نهادی که در طول دهه‌ها ساخته شده بودند، ضعیف یا از بین رفته‌اند و سیستمی ایجاد کرده‌اند که در آن رهبر تنها ایستاده است—بدون چالش، بدون نظارت که باتعظیم کنندگان احاطه شده است.

در ریاض و پکن، مکانیزم‌های قدرت به‌گونه‌ای دوباره طراحی شده‌اند که اطاعت را به مشورت اولویت می دهد. جایی که نهادها قبلاً قدرت را متعادل می‌کردند، حالا چاپلوسی حاکم است. هر دو مرد سنت را با آرزوهای شخصی خود جایگزین کرده‌اند. علما و بزرگان سعودی، پولیت‌بیروی چینی و اصلاح‌طلبان—که روزگاری بازیگران اصلی بودند—تضعیف شده‌اند. به‌جای آن‌ها، افرادی وفادار قرار گرفته‌اند که نه اینکه دیدگاه‌های رهبران خود را به پرسش بگیرند، بلکه تنها آنها را تکرار می‌کنند.

این تحول فراتر از حکمرانی است—موضوع کنترل روایت است. هر دو محمد بن سلمان و شی جین‌پینگ اسطوره‌های قدرتمندی برای توجیه تسلط خود ساخته‌اند. محمد بن سلمان «چشم‌انداز ۲۰۳۰» را به‌عنوان یک رنسانس ملی می‌فروشد، در حالی که شی «رویای چین» را به‌عنوان بازگشت به عظمت امپراطوری می‌فروشد. در هر دو مورد، کشور به‌عنوان یک بسط از اراده رهبر می‌شود. مرز بین دولت و شخصیت کمرنگ می‌شود. بنابراین، تعجب‌آور نیست که روابط بین عربستان سعودی و چین گرم شده است. علی‌رغم هم‌پیمانی دیرینه ریاض با واشنگتن، پادشاهی در پکن یک روح مشابه یافته است: یک خودکامگی دیگر که توسط مردی حکمرانی می‌شود که خود را تجسم دولت می‌داند.

اما شخصی‌سازی همیشه با خطرات همراه است. سیستم‌هایی که به غریزه یک فرد تکیه دارند به‌طور ذاتی شکننده‌اند. زمانی که مشاوران تبدیل به طنین‌خانه‌ها می‌شوند و مخالفت جرم محسوب می‌شود، حکمرانی منحط می‌شود. اشتباهات اصلاح نمی‌شوند. دیکتاتوری‌ها معمولاً سرنگون نمی‌شوند بلکه به دلیل سنگینی غرور خود فرو می‌ریزند.

محمد بن سلمان و شی هرکدام با این خطرات مواجه‌اند. در عربستان سعودی، قدرت متمرکز همراه با نوسانات اقتصادی ممکن است منجر به آشوب شود اگر اصلاحات ناامیدکننده باشد. در چین، قاطعیت شی در مسائل هنگ‌کنگ، تایوان و دریای جنوبی چین ممکن است شرکای جهانی را بیگانه کرده و جاه‌طلبی ملی را بیش از حد گسترش دهد. هر دو رهبر بر روی پله‌های بلندی ایستاده‌اند—اما هرچه پله بلندتر باشد، سقوط خطرناک‌تر است.

شباهت‌های میان محمد بن سلمان و شی جین‌پینگ به حقیقتی وسیع‌تر در مورد مدرنیته استبدادی اشاره دارد. باور اینکه یک نفر می‌تواند ملتی را از میان شاخ و برگ‌های تاریخ هدایت کند، وسوسه‌انگیز است. اما نهادهایی که این مردان از بین می‌برند، همان‌ چه هایی هستند که انعطاف‌پذیری، بازخورد و استمرار را فراهم می‌کنند. در کوتاه‌مدت، رهبر سود می‌برد. اما در طول زمان، دولت ممکن است خود را در وضعیتی خطرناک از تهی‌شدگی، ظاهرًا قوی، اما در درون شکننده بیابد.

اصل مقاله را دراین لینک بخوانید.
https://intpolicydigest.org/how-mbs-and-xi-jinping-became-kindred-spirits/


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد