logo





اکنون، پرسش درست کدام است؟

شنبه ۱۶ فروردين ۱۴۰۴ - ۰۵ آپريل ۲۰۲۵

مهدی استعدادی شاد

new/mehdi-estedadi-shad05.jpg
زنده یاد احمد کسروی، زندگینامه‌اش ترکیبی از پرسش‌ها و نقدهای جور و بجا و نیز جواب‌ها و اقدامات ناجور و نابجا بود. چنان که در جهت شکل دادن به ارادۀ سیاسی ملی به درستی موجودیت فرقه گرایی و سلطه اش بر خلقیات و روحیه عمومی ایرانیان را زیر سوال برد. در این راستا او حقانیت و موجهیت شیعگری، مسلک دراویش و سازمانیابی بهائیت را به چالش کشید.

گرچه در آن میانه، آن‌گونه که باید، در نقش "آنوسی"ها و یهودیان مخفی دقیق نشد و تاثیر زیرزیرکی ایشان را در تاریخ ایران نکاوید. بعد هم که فرمان به نابودی مخزن اندیشه ورزی ما داد که در دیوان‌های شعر کلاسیک فارسی جا داشت. آن‌هم با توصیه و اقدام به آتش زدن کتاب‌ها.

هم‌چنین او بود که در تقابل با وجود دین و کیش‌های موجود، آئین جدیدی را دست و پا کرد. این‌گونه هم‌چنین وی حزبی به احزاب موجود افزود که در واقع ارکستر ناهم‌خوان و خارج از کوکی از جهان بینی های متفاوت بود. جهان بینی هایی که اغلب نظریه پردازانش بومی بودند و نه جهان دیده.

آری آن زنده یاد که سرگذشتش شکوفایی و سپری گشتن را توامان با خود داشت، چند ماهی پیش از سوء قصدها و سرانجام ترور‌شدنش توسط باند جنایتکار "فدائیان اسلام" نواب صفوی در اسفند ۱۳۲۴، در مقاله ای پرسیده بود: "سرنوشت ایران چه خواهد بود؟".

آن‌زمان چون کسروی ممنوع الانتشار شده بود، یعنی ارگان و نشریۀ نظریه پردازی و سکوی خطابه بیانگری سیاسی اش در توقیف بسر می‌بردند، زیر عنوان مستعار "یک ایرانی" و در مقام ناظری نکته بین به "ماجرای آذربایجان" نگاهی کرد.

با این عملکرد، وی مخاطب را از دغدغۀ خود پیرامون از هم پاشیدن کشور با خبر نمود. کشوری که سپس در ادامه قرن بیست میلادی دستخوش فراز و نشیب‌های چندی شد که کودتا و انقلاب برایش تدارک دیده بودند.

در زمانۀ ترور کسروی پرسشگر، یعنی سال ۱۹۴۵ میلادی، جنگ بین الملل دوم پایان یافته بود. ولی هنوز نیروهای متفقین (بویژه ارتش بریتانیا و شوروی) که بخاطر جنگ و به بهانه تضعیف موتلفی از نازیسم( تمایل پهلوی اول به رژیم هیتلری در کشاکش قدرتهای اروپایی) در ایران مانده بودند.

آنان (خشونت پروران تداوم تزاریسم و ریاکاری نوه و نتیجه ملکه ویکتوریا)مطامع خود را دنبال می‌کردند. بخشی از طمع ایشان در تجزیه و سر و کله بریدن "گربه" ملوسی شکل می‌یافت که استعاره ای برای نقشۀ کشور ایران بود.

البته این همکاری نظامی و دیپلماتیک میان شوروی و بریتانیا بی سابقه نبوده است. در سویس سال ۱۹۰۷، انگلیس و روسیه در توافقی به قول و قراری رسیده بودند. ایشان، نقشه جدیدی از ایرانی را کشیده بودند که شمال و جنوبش را برای خود برداشته و با سخاوتی مثال نازدنی سرزمین کویری وسط را به بومیان می‌بخشیدند.

البته برای رعایت جانب انصاف و ارزیابی درست تاریخی باید اعتراف کرد که شمار مدعیان تجزیه ایران در این میانه افزایش یافته است. به طوری که شوربختانه حتا یک فرانسوی مائوئیست سابق با نام مُخفف "بِ اَش اِل"( یعنی برنارد هانری لوی) ولگرد ره گم کرده و چند سو بارکُن نیز به کار دلالی برای تجزیه ایران شال و کلاه کرده و امورات می‌گذراند.

اکنون در این زمانه که جنگ جهانی چهارم در جریان است، یعنی پس از پایان جنگ بین الملل سوم که به "جنگ سرد" موسوم و در واقعه فروپاشی دیوار برلین لحظه اساسی و تعین کنندۀ خود را یافت، دوباره موقعیّت و تداوم کشور ایران دستخوش بازیها و اقدامات قدرت‌های جهانی است.

به‌ویژه که غرب، آن پیروز جنگ جهانی سوم، هم غرب سابق نیست. امروزه شکاف و اختلاف میان منافع ایالات متحده و هم‌پیمانانش در کانادا و اروپا ظاهر و بارز است.

رقابت "یو اس آ" بر سر هژمونی اقتصادی- نظامی با چین، مدیریت حاکم بر اتازونی را به‌فکر چاره جویی انداخته است. بخشی از این چاره جویی در این امر است که دیگر پیکان روند جهانگشایی(گلوبالیسم بازاریاب) نباشد. برای مدتی به درون قلعه خود عقب نشینی کند. فقط مالیات و باج بگیرد و ضعیف کشی را با اخراج مهاجران فلک‌زده این مهمانخانه مهمان کُش تمرین نماید. منتها این قاعدۀ در خود خزیدن به لاک فرو‌رفتن، یک استثنا دارد. "یو اس آ" چشم بسته از تمام تلاش‌ها و دسیسه های جبهه لیکود نتانیاهو و سایر یزغلهای افراطی و همنوع ستیز در اشغال سرزمین‌های همسایه دفاع جانی و مالی می‌کند.

باری. در سوی دیگر این اصلی ترین کشاکش جهانی، آن سرزمین لابیرنتی و تو دار چین قرار دارد. تمدن و فرهنگی قدیمی تر از قدیم که دارد قاره خود، آفریقا و اروپا را تا جایی که می‌تواند می‌خرد و اجاره می‌کند. بنابراین در حال مالکیت بر جهان و پیشروی است.

منتها از منظر اقدام تاریخی، چین هنوز تمام کارت‌های بازی خود را نشان نداده است. این که در آینده چه خواهد کرد؟ آیا مثل دورۀ رُنسانس و نیز برغم داشتن ناوگان نظامی که می‌توانست بریتانیای قدر قدرت آب‌های جهان را به چالش و به زیر بکشد، به لنگر انداختن در سواحل خود اکتفا خواهد کرد؟ یا این که به تخاصم و درگیری با ارتش رقیب در خواهد آمد؟

البته ناگفته روشن است که این امر در واقع همان اقدامی است که کرکرۀ مغازۀ جهان را برای همیشه پائین خواهد کشید. در ضمن باعث حذف رشتۀ "هستی شناسی" در تدریس فلسفه نیز خواهد شد.

در حاشیۀ چالش و دعوای "گُنده لات‌ها" و نیز موش دوانی"خر پول‌ها"( یعنی معادلی برای حضرات اُلیگارش نظیر ایلان ماسک) امروز جهان که در سینمای هالیوودی بین "جیمزباند"های ایالات متحده و چین رقم خواهد خورد، یکسری قلدر و گردن‌کش ریز نقش‌تر نیز عرض اندام می‌کنند. این "قطع جیبی" های "گُنده لات‌ها و خر پول‌ها"( یعنی نمایندگان مجموعه و کُمپلکس فراگیر نظامی و بازاریاب) اکنون در قامت و با وجنات اروپا و روسیه و هند و... شاخ و شانه می‌کشد.

البته به برکت سرهم بندی پهباد‌ها و موشک‌های "نقطه زن"، در ته خط آن لات‌های ردیف شده، خلیفۀ "جیم الف" مسلط بر ایران نیز در حال رجز‌خوانی و نرمش قهرمانانه است.

"معظم رهبر" یا همان آ سد علی خامنه ای، یعنی این خلیفۀ ثانی و خ دوم، در ستیزه جویی با "کفر آباد" غرب دارای دو "گنجینۀ نظری و زرادخانه تسلیحاتی" خودی و دیگری است. از یک‌سو میراث خوارج اول (همان امام‌خمینی یا عمام خمینی) است. "حاج آقا" روح الله که در "کشف الاسرار" خود فراخوان بسیج "جوانان غیور" را در راستای پاکسازی دگراندیشی ایرانی داد. "پاکسازی" که از جمله تاوانش را صادق هدایت با دق کردن و احمد کسروی با جان خود پرداخت و کشور را از وجود نخبگان محروم ساخت.

از سوی دیگر "آ سد علی"، آن حضرت خودشیفته و رابط مستقیم با مُنجی عالم، الهام گرفته از سید قطب مصری متفکر "اخوان المسلمین" است.

آدمیزادی که سرگذشت نویسان نمی‌دانند کدام نیمه از زندگی او را معیار قرار دهند و وی را متعارف یا "قدیس" بنامند. زیرا سید قطب در نیمه اول روشنفکر محسوب می‌شده و اهل ادب و نقد ادبی و ژورنالیسم ملی گرا بوده است. البته تاوان نتیجه نیمه دوم زندگی او را قربانیان دستگاه ترور بنیادگرایی اسلامی در جهان پرداخته است. در هر حالت تولید قلمزنی آن زندگی شخصیت دوپاره بوده است که هم "نشانه راه" را نوشته و هم "سایه ساز قرآن" را تنظیم و تفسیر کرده است.

باری. ما در این نیم قرن اخیر گرفتار دو اثر سید قطب(یعنی "معالم فی الطریق" و "فی ظلال القرآن") بوده ایم. او که قادر نبوده عقده خود را در مواجهه با فرهنگ غربی درمان کند و با جاهل دانستن غربیان ابزار فرافکنی اختلالات روانی خود را دست و پا کرده است.

حال جالب است که بدانیم مترجم فارسی آن دو اثر کسی نیست جز مقام معظم رهبری یعنی آسد علی خامنه ای که از فرط افتخار مترجمی در برابر پیشوای خود همواره در حال تعظیم است. آن‌هم درست در زمانی سه چهار دهه ای که با کله شقی‌ها و خودپسند‌های یک فرد بی سلیقه، با سرنوشت تاریخی ایران دارد قمار می‌کند.

آنانی که به تئاتر جهانی دعوت شده اند، امروزه آن نمایشنامه چندش زا و گروتسکی را مشاهده می‌کنند که "گنده لات‌ها" و "خر پول‌ها" نقش افرینانش هستند. حال در میان آن تماشاچیانی که دغدغه تداوم و سربلندی ایران را در این "تئاتر صاحب مرده"دارند، پرسش‌های چندی بیداد می‌کند تولید اضطراب و نگرانی. زیرا اکنون تهدیدها در مورد تمامیت ایرانشان مطرح است. تهدیدهایی که در واگردان و ورق برگشتن تاریخی البته می‌تواند به بهبودی وضع داخلیش یاری رساند. در حالی که برایش هم‌چنین نسخه های شفابخشی می‌پیچند که می‌تواند وضع بیمار را از آن که هست بدتر کند. حیاتش را به پرتگاه سقوط بکشاند.

بنابراین پاسخ به پرسش سرنوشت ایران از مجرای آشکاری نتیجه ای می‌گذرد که تاریخ کشاکش قدرت‌های جهانی معلوم می‌دارد و به آرایش رابطۀ متروپل‌ها با کشورهای پیرامونی زیر نفوذ مربوط می‌شود.

این‌جا آن روزنه ای است که نشان می‌دهد کمبود ارزیابی کسروی از سرنوشت ایران در چه امر غایبی نهفته است. وقتی او به خاطر باور به خودکفایی بومی، و این نکته بویژه در دفاع وی از روایت حقوق و قضاوت اسلامی و در تقابل با لزوم تحول دادگستری در ایران و ابتکارات علی اکبر داور در زمینه عرفی‌گرایی دادرسی نهفته است، توجه درستی به سهم و تاثیر جهانیان بر ایران نکرده بود.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد