logo





تو هرگز غزا‌ کرده‌ای در فرنگ؟ / سعدی

سه شنبه ۱۲ فروردين ۱۴۰۴ - ۰۱ آپريل ۲۰۲۵

س. سیفی



سعدی داستانی از تجربه‌های شخصی خود را "در باب اخلاق درویشان" آورده‌است. او در این تجربه‌ی شخصی از اسیر شدن خود نیز حکایت می‌کند. سپس به آن‌جا می‌رسد که می‌گوید: "اسیر فرنگ شدم. در خندق طرابلس با جهودانم به کار گِل بداشتند". با این حساب شکی باقی نمی‌ماند که شیخ شیراز به اسارت عیسویان صلیبی درآمده بود. چنان‌که این عیسویان صلیبی از جهودان و مسلمانان در راه خندق کندن سود می‌بردند. اما عیسویان صلیبی در متن گلستان سعدی با نام- واژه‌ای از فرنگ نشانه‌گذاری شده‌اند. پیداست که چنین نامی تنها به سرزمین فرانسه‌ی امروزی اختصاص نداشت و فضایی از کل اروپای مسیحی آن زمان را در بر می‌گرفت.

سعدی در همین حکایت، از "کارِ گل" هم به عنوان نشانه‌ای برای کندن خندق بهره می‌گیرد. چنین اصطلاحی در سال‌های اخیر به زبان محاوره‌ای مردم نیز راه یافته است. حتا از آن برای نوشتن متن‌های ادبی نیز استفاده می‌شود. چنان‌که هر کار شاق و مشکلی را با نمونه‌ای از کار گل می‌شناسند. جدای از این، سعدی نیز به سهم خود از ترکیب کار گل ده‌ها بار در نوشته‌های خویش سود می‌جوید. به طور حتم خندق کندن و کار گل در طرابلس چنانی ذهن شاعر شیراز را آزرده بود که او همواره فرآیند دردآور آن را در ناخودآگاه خویش دوره می‌کرد.

انگیزه‌ی سعدی برای حضور در میدان‌های جنگ طرابلس چندان هم روشن نیست. آیا او دانسته و آگاهانه می‌خواست در جنگی علیه مسیحیان صلیبی شرکت بجوید؟ شاید هم مسیحیان به شکل تصادفی به این شاعر پارسی‌گو دست یافته بودند تا از اسارت او چیزی فرو‌نگذارند.

در ادامه‌ی داستان یاد شده، شخصی سعدی را می‌بیند و از اسارت او به دست افراد جنگ‌افروز فرنگی ناراحت می‌شود. همین شخص سعدی را با پرداخت ده دینار از دست نیروهای فرنگ آزاد می‌کند و دختر خود را با مهریه‌ی صد دیناری به عقدش درمی‌آورد. اما این همسر هرگز با سعدی سر سازگاری نداشت و کمک پدرش را در آزادی به رخش می‌کشید. این همان روایتی است که سعدی در متن گلستان از گزارش آن چیزی نمی‌کاهد.

سعدی ضمن اسارت خود تجربه‌هایی را نیز از همین فرنگیان فرامی‌گیرد که در شعرهایش می‌توان نمونه‌هایی از آنها را سراغ گرفت. چنان‌که در رباعی زیر به روشنی تجربه‌ای از اسارت سعدی به دست نیروهای "فرنگ" دیده می‌شود. او در این رباعی می‌گوید:

در دیده به جای سرمه سوزن دیدن / برق آمده، وآتش زده خرمن دیدن
در قید فرنگ غل به گردن دیدن / به زان‌که به جای دوست دشمن دیدن

بدون شک سعدی "غل به گردن دیدن" را از دوره‌ای به یاد داشت که او در "قید فرنگ" به سر می‌برد. تجربه‌ای که برای همیشه در زندگی، روان شاعر را می‌آزرد.

کلیات سعدی مجموعه‌ای بی‌نظیر از شعر اجتماعی را پیش روی خواننده‌اش می‌گذارد. حتا بیرون کشیدن بسیاری از وقایع تاریخی در شعر او کار چندان مشکلی نمی‌تواند باشد. غزل‌های سعدی نیز از چنین قضاوت روشنی برکنار نمی‌ماند. چون در متن همین غزل‌ها نیز می‌توان بسیاری از اشاره‌های اجتماعی یا تاریخی آن زمان را بیرون کشید. او در مطلع غزلی می‌گوید:

چو ترک دلبر من شاهدی به شنگی نیست / چو زلف پرشکنش حلقه‌ی فرنگی نیست

شیخ شیراز، ترکیب "حلقه‌ی فرنگی" را به شکل و نوع آرایش دلبرش بازمی‌گرداند. در بیت فوق حلقه‌ی فرنگی شاید اشاره‌ای به نوع آرایش جنگی فرنگیان نیز باشد تا ضمن آن دشمن را به اسارت خویش دربیاورند. شاعر از همان زیست کوتاه مدت خود با فرنگیان چنین تجربه‌هایی را آموخته بود که این دیده‌ها را در شعرش نیز به کار می‌گرفت.

سعدی به ظاهر شاعری با باورهای خشک مذهبی است. هرچند او خود را به ما چنین می‌شناساند ولی تصویرهای شعری‌اش واقعیت‌های عینی‌تری هم از زندگی عادی شاعر پیش روی ما می‌گذارد. چنانکه او در متن نوشته‌ها و سروده‌هایش ضمن همراهی با فرهنگ رسمی به صف‌آرایی جنگی در مقابل مسیحیان بها می‌دهد. پدیده‌ای که در احکام دینی مسلمانان از آن به عنوان جهاد یاد می‌شود. حکم جهاد زمینه‌هایی فراهم می‌بیند تا مسلمانان همیشه و در هر حالتی جنگ با کافران را امری واجب و لازم بشمارند.

مسیحیان هم در نگاه سعدی گروه‌هایی از کفار بیش نیستند که همگی در جایگاهی از دشمنان دینی مسلمانان نقش می‌آفرینند. او چنین اندیشه‌ای را ضمن حکایتی از بوستان نیز با مخاطب در میان می‌گذارد. حکایت سعدی چنین آغاز می‌شود:
طریقت شناسان ثابت قدم / به خلوت نشستند چندی به هم
یکی زان میان غیبت آغاز کرد / درِ ذکرِ بیچاره‌ای باز کرد
کسی گفتش: ای یار شوریده رنگ / تو هرگز غزا کرده‌ای در فرنگ؟
چنین گفت درویش صادق نفس / ندیدم چنین بخت برگشته کس
که کافر ز پیکارش ایمن نشست / مسلمان ز جور زبانش نرست

در روایت بالا جنگ کردن با فرنگیان برای سعدی اهمیت می‌یابد. چون باورهای مذهبی او شرایطی را در ذهن شاعر برمی‌انگیزد تا او جهاد با کافران فرنگی را حکمی واجب بشمارد. در عین حال شیخ شیراز در این روایت به طور مستقیم به اسارتش در دست مسیحیان صلیبی می‌نازد و بین عامه‌ی مردم آن را افتخاری برای خویش به حساب می‌آورد. تا جایی که کارکرد مثبت آن را به رخ مخاطبش می‌کشد و بدون مقدمه می‌گوید: تو هرگز غزا کرده‌ای در فرنگ؟

سپس در مذمت او یادآور می‌شود:
... / ندیدم چنین بخت برگشته کس
که کافر ز پیکارش ایمن نشست / مسلمان ز جور زبانش نرست

سعدی در چنین توضیحی ضمن مردود شمردن پدیده‌ی غیبت، از منطق قیاسی یاری می‌جوید. پیداست که چنین منطقی تنها در ذهن دینی و قالبی سعدی توجیه می‌پذیرفت. چون او حضورش را در جنگ صلیبی برای مردم عادی بهانه می‌آ‌ورد تا وجاهتی از دین برای خود آماده نماید. با همین وجاهت ناموجه است که سعدی عملکرد نادرست مردی را که به غیبت اشتغال داشت، می‌نکوهد.

سعدی از نخستین نویسندگانی است که تخم نفرت از فرنگیان را در دل مسلمانان منطقه می‌کارد. او برای ابراز چنین نفرتی، از دین زمانه‌اش نیز مایه می‌گذارد و فرنگیان را کافر می‌خواند. سپس کشتار چنین کافرانی در نگاه سعدی قداست مییابد و توجیه می‌پذیرد. چنان‌که در روایت خویش بر هر مسلمانی واجب می‌شمارد تا او در چنین جنگی علیه کافران مسیحی مشارکت ورزد.

مـتأسفانه چنین دیدگاهی در خصوص غرب و فرنگ تا زمانه‌ی ما نیز دوام آورده‌است و مردمان عادی منطقه نیز هم‌چنان به اروپاییان با دیده‌ی شک و ظن می‌نگرند. انگار چنین جنگ و نفرتی هزار و چهار صد سال در بین مسلمانان تداوم داشته‌است تا خصومتی هزار و چهارصد ساله بین مردمان سرزمبن‌های اسلامی با اروپاییان پا بگیرد. اکنون نیز مسلمانان قشری، رؤیایی را در سر می‌پرورانند که اروپاییان سرآخر از دین ایشان پیروی خواهند کرد و مسلمان خواهند شد، در غیر این صورت کشتار همگانی ایشان را به پیش خواهند برد.



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد